بررسی چارسوی "اصلاح الگوی کشت" کشور در میزگرد "ایانا" با کارشناسان؛
سمنها تغییر الگوی کشت را به روستا ببرند/ محمودی: تغییر الگوی کشت مبتنی بر معیشت پایدار باشد/ مهدوی: اصلاح الگوی مصرف شرط موفقیت الگوی کشت/ با سالانه 5 درصد سرمایهگذاری و 11 درصد برداشت کشاورزی پایدار نمیشود
اصلاح الگوی کشت این روزها به عنوان یکی از مهمترین الزامات بخش کشاورزی کشور به صورت گسترده از سوی کارشناسان و فعالان این حوزه مورد تاکید قرار میگیرد. الگوی کشت مناسب موضوع جدیدی نیست اما بحران منابع سبب شده تا این موضوع بیشتر در معرض دید قرار گیرد. با توجه به محدودیتهای زیستمحیطی و بحران آب، بازنگری در الگوی کشت ضروری به نظر میرسد تا از هدررفت منابع از جمله منابع آبی جلوگیری به عمل آید.
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا)- الهام آبایی: اصلاح الگوی کشت این روزها به عنوان یکی از مهمترین الزامات بخش کشاورزی کشور به صورت گسترده از سوی کارشناسان و فعالان این حوزه مورد تاکید قرار میگیرد. الگوی کشت مناسب موضوع جدیدی نیست اما بحران منابع سبب شده تا این موضوع بیشتر در معرض دید قرار گیرد. با توجه به محدودیتهای زیستمحیطی و بحران آب، بازنگری در الگوی کشت ضروری به نظر میرسد تا از هدررفت منابع از جمله منابع آبی جلوگیری به عمل آید.
گرچه در ماهیت ضرورت اصلاح الگوی کشت اختلاف نظری وجود ندارد، اما نوع نگاه به مساله گاه نگرانیهایی را هم در پی دارد. این که در حال حاضر بحران آب بسیار جدیتر شده و مساله آب همه نظرها را به خود معطوف کرده، این نگرانی را در پی داشته که در مساله الگوی کشت تنها به موضوع بحران آب توجه شود و غفلت از سایر جنبههای اصلاح الگوی کشت مشکلات آتی را رقم بزند.
به باور کارشناسان، قشر روستایی که بخش اعظم آن ها هم از طریق کشاورزی امرار معاش میکنند باید در راس تغییرات الگوی کشت قرار گیرند. چراکه کشاورزان قرار است الگوی کشت جدید را به اجرا در بیاورند، از این رو زندگی و معیشت آن ها هم دستخوش تغییرات ناشی از اصلاح الگوی کشت خواهد شد. بنابراین هر گونه تصمیمگیری در خصوص اصلاح الگوی کشت باید با مشارکت و نظر کشاورزان صورت گیرد.
اما از هر زاویه که به مساله الگوی کشت نگاه کنیم، تدوین یک الگوی متناسب با شرایط و منابع موجود و در نظر گرفتن شرایط معیشتی و محدودیتهای زیستمحیطی ضروری به نظر میرسد. بنابراین باید این امر با سازوکاری صورت گیرد که کمترین آسیب را به همه عوامل درگیر در این فرایند وارد و زمینه را برای محافظت بهتر منابع، بهبود معیشت قشر روستایی، تحول اقتصاد روستا و همچنین تامین امنیت غذایی فراهم کند.
در همین زمینه "ایانا" در میزگردی با حضور کارشناسان دکتر مجید مهدوی دامغانی و دکتر حسین محمودی اعضای هیات علمی پژوهشکده علوم محیطی دانشگاه شهید بهشتی به بررسی چالشهای پیش روی اصلاح الگوی کشت پرداخته است.
در این زمینه دکتر مهدوی بر این باور است که اساساً الگوی کشتی در کشور وجود ندارد و هرگز هم وجود نداشته است. این در حالی است که به باور دکتر محمودی، اگر هم الگوی کشتی در کشور وجود داشته باشد احتمالا در گوشهای خاک میخورد و به اجرا در نمیآید. در عین حال که دکتر محمودی معتقد است باید به جنبههای اجتماعی اصلاح الگوی کشت و معیشت مردم روستایی توجه ویژه داشته باشیم، دکتر مهدوی تاکید میکند که فرآیند اصلاح الگوی کشت باید به صورت دینامیک صورت گیرد. بنابراین میتوانیم این اصلاحات را در شرایطی انجام دهیم که نظامهای کشاورزی به حرکت و تولید خود ادامه میدهند و ما الگوی کشت را به صورت لایههای زیرپوستی وارد کنیم بدون این که معیشت دچار تغییر شود. مشروح اظهارات دکتر محمودی و دکتر مهدوی اعضای هیات علمی پژوهشکده علوم محیطی داشنگاه شهید بهشتی را در ادامه بخوانید.
دکتر محمودی
بهتر است ابتدا وضعیت الگوی کشت را در کشور بررسی کنیم. به اعتقاد شما آیا الگوی کشت در کشور وجود دارد یا خیر و اگر وجود دارد، با چه مبانی و اولویتهایی بنا شده است؟
مهدوی: اخیراً خبری را خواندم مبنی بر این که ایران بزرگترین صادرکننده هندوانه است. این بدان معناست که ایران بزرگترین صادرکننده آب مجازی است. این در حالی است که کشور ما با بحران آب مواجه است و سیاستمداران آن بیش از پنج سال است که اذعان میکنند بزرگترین مساله کشور آب است. رئیس فعلی سازمان محیط زیست (مهندس کلانتری) هم حدود 4 سال است که میگوید بحران آب تمدن ایران را در چند دهه آینده از بین خواهد برد.
به تازگی در تیتر یک یکی از روزنامهها هم این خبر بازنشر شده است که تنها 20 سال دیگر در کشور آب داریم. چنین کشوری که مساله آب در آن تا این حد جدی است، در عین حال بزرگترین صادرکننده آب مجازی هم هست. همین یک گزاره نشان میدهد که چیزی به اسم الگوی کشت در کشور وجود ندارد و هرگز هم وجود نداشته است.
اگر بخواهیم قدری در لایههای کلانتر در این رابطه صحبت کنیم، نداشتن الگوی کشت به نداشتن برنامه در کشور برمیگردد. ما در هیچ بعدی برنامه توسعه نداشتهایم و برنامههای توسعهای ما صرفا رونویسی از برنامههای توسعه سایر کشورها است. این برنامهها بدون این که بومیسازی و متناسب با ظرفیتهای کشور شوند، تدوین شدهاند. در بخش کشاورزی هم وضعیت به همین ترتیب است و ما هیچ برنامه مشخصی برای این بخش نداشتیم که متناسب با اقلیم، شرایط اکولوژیک، دانش فنی کشاورزان، زیرساختها و اقتصاد باشد. خروجی چنین وضعیتی این است که آنقدر بیبرنامه جلو میرویم که در همان مقطعی که بحران شدید آب داریم، محصولات صیفی در سطح بالایی تولید میشوند.
آمار دیگری که هم به تازگی به نقل از رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست خواندم این بود که بیش از دو دهه است که یکی از دلایل از بین رفتن مراتع کشور، عدم رعایت ظرفیت دام و مرتع بوده است. در گذشته 90 میلیون واحد دامی داشتیم که امروز به 120 میلیون واحد دامی افزایش یافته است. چطور است که به مدت 20 سال از بین رفتن مراتع را مطرح میکنیم و در طرف مقابل تعداد دامها 30 درصد افزایش یافته است؟ همه این موارد نشاندهنده بیبرنامگی است. وقتی در کلانترین لایهها هم شاهد هیچ برنامهای نیستیم، طبیعتاً در لایههای پایینتر هم برنامهای وجود ندارد.
دکتر مهدوی
نکته مهم دیگر این است که هیچگاه نمیتوانیم الگوی کشت را از بالا به پایین و بخشنامهای ابلاغ و اجرا کنیم؛ به ویژه در کشوری که بیش از 90درصد نظامهای کشاورزی آن خصوصی است. بنابراین باید الگوی کشت در یک فرآیند مشارکتی و رهیافتی که همه ذینفعان در طراحی، برنامهریزی و اجرای آن سهیم باشند به اجرا در بیاید که متاسفانه هرگز در کشور ما چنین اتفاقی رخ نداده است. بنابراین در مجموع میتوان گفت که الگوی کشت نداریم و تلاشهایی هم که در این زمینه شده است، هر چند ارزشمند و دانشبنیان اما از آن جایی که عمدتا از بالا به پایین بوده، اثرگذار نبوده است.
در خصوص وجود الگوی کشت در گستره تاریخی کشور هم یک تردید بزرگ وجود دارد. تصوری در بین بسیاری از افراد وجود دارد که نظامهای سنتی ما مبتنی بر ظرفیتهای اکولوژیک و اجتماعی بودند پس حتما در گذشته الگوی کشت داشتیم که این طور نیست. مستندات تاریخی نشان میدهد که بسیاری از تمدنها به دلیل این که الگوی کشت مناسبی نداشتند از بین رفتهاند. تاریخنگاران معتقدند تمدنهایی به علت عدم رعایت خاکورزی مناسب و شور شدن خاک به دلیل افراط در کشاورزی، کشاورزی در بینالنحرین ضعیف شد و ضعف کشاورزی در این منطقه منجر به ضعف تمدن و سقوط شد. بنابراین تصور نکنیم که گذشتگان ما الزماً الگوی کشت مناسبی داشتیم. حتی در حال حاضر هم گاهی میراثدار الگوهای کشت غلطی هستیم که متناسب با ظرفیت فعلی نیست.
بنابراین پاسخ اولیه به سوال شما این است که الگوی کشتی وجود ندارد. ما دچار بیالگویی هستیم و حتی الگوی بد هم نداریم و هرکس کار خود را میکند.
محمودی: یکی از مسائل کشور ما این است که هیچگاه عادت نکردیم برنامههای مان را کامل اجرا کنیم. در سطح کلان در اسناد بالادستی حرفهای خوب زیادی داریم. اما یاد نگرفتیم آن را به یک برنامه اقدام، تبدیل کنیم. بنابراین میخواهم یک گام فراتر بروم و بگویم که حتی اگر الگوی کشت مناسبی هم داشته باشیم حتما در گوشهای افتاده و آن را اجرا نمیکنیم.
الگوی کشت به معنای آن است که فرهنگ برنامهریزی بلندمدت داشته باشیم. برخی از کشورها برای بحران آب و سایر بحران هایی که پیشبینی کردهاند برنامهریزی صدساله دارند. عموما در فرهنگ سازمانی و سیاستگزاری های ما مکانیزمی وجود ندارد که سالهای دور را پیشبینی و برای آن برنامهریزی کنیم. در حال حاضر، پیروی از یک الگوی کشت مشخص به عنوان یک ضرورت احساس میشود که از سر اجبار است نه تدبیر. خرد و تدبیر وقتی بود که 20 سال قبل حرف از الگوی کشت میزدیم و پیشبینی میکردیم که در 20 سال آینده مشکلاتی خواهیم داشت که نیاز به تغییر گام به گام در ترکیب کشت است.
بنابراین در درجه نخست بر اساس فرهنگ سازمانی که بر ما حاکم است کاری نمیتوانیم بکنیم و مساله بعدی این است که برنامههایی هم که داریم اجرا نمیشود. به عنوان مثال، ما برنامه آمایش سرزمین در کشور داریم اما در عمل آن طور که باید، اجرا نمیشود
بنابراین، این که الگوی کشت داریم یا نه یک سوال است و اما سوال مهمتر این است که اگر هم الگوی کشت داشته باشیم آیا آن را اجرا میکنیم یا خیر؟ پاسخ به این سوال هم خیر است چراکه تاکنون چیزی به نام الگوی جامع کشت را در کشور اجرا نکردیم.
در عین حال که همه بر ضرورت وجود الگوی کشت در کشور اذعان دارند، اما مقاومتهایی با طرح این موضوع هم وجود دارد. در حال حاضر حدود 20 میلیون روستایی داریم که به طور عمده از کشاورزی ارتزاق میکنند. بنابراین فرصت آزمون و خطا برای ایجاد و یا اصلاح الگوی کشت نداریم. این مساله تردید و ریسک بالایی را در رابطه با الگوی کشت ایجاد میکند. چطور میتوان چنین ریسکی را مدیریت و الگویی را اجرا کرد که به معیشت مردم روستایی هم آسیبی وارد نشود؟
مهدوی: به موازات وجود ریسک، در هر فرآیند دانشی در چند دهه اخیر تحت عنوان مدیریت ریسک شکل گرفته است. طراحی و اجرای الگوی کشت و پیادهسازی دراز مدت آن حتما فرآیندی است که با کمترین ریسک امکانپذیر است. بسیاری از این کارها در گذشته انجام شده و ما قرار نیست از صفر شروع کنیم. تجارب ارزشمندی در این زمینه در دنیا وجود دارد که ما باید آن ها را به روز کنیم و متناسب با شرایط اقلیمی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی خودمان از آن ها استفاده کنیم. در عین حال با بهرهگیری از دانش ارزشمند و انباشته مدیریت ریسک میتوانیم این ریسک را مدیریت کنیم. به هیچ وجه قرار نیست که معیشت کشاورزان و بهرهبرداران به مخاطره بیفتند.
به این نکته هم توجه داشته باشید که بسیاری از فرآیندها استاتیک نیستند؛ بلکه دینامیک هستند. در این زمینه از کارشناسان اقتصادی وام میگیرم. ایرادی که به برنامههای اقتصادی دولت یازدهم وارد میشد این بود که دولت چرخ اقتصاد را متوقف کرد و شروع کرد تورم را کاهش داد. حال دولت ادعا میکند که تورم را کاهش داده، این در حالی است که ماشین اقتصاد در این مدت حرکت نکرده است و ما دچار یک رکود هم هستیم. این همان موضوعی است که دغدغه اقتصاددانان امروز ماست. در دنیای امروز بسیاری از اوقات ماشین را در حال حرکت اصلاح میکنند. بنابراین میتوانیم این اصلاحات را در شرایطی انجام دهیم که نظامهای کشاورزی به حرکت و تولید خود ادامه میدهند و ما الگوی کشت را به صورت لایههای زیرپوستی وارد کنیم بدون این که معیشت دچار تغییر شود.
در این زمینه یک مثال میزنم. یکی از دغدغههای مدیران ارشد وزارت جهاد کشاورزی موضوع کلزا است. همانطور که میدانید بیش از 90 درصد روغن کشور در قالب روغن و یا دانه روغنی وارد می شود. یکی از دغدغههای مسوولان این بوده است که در زمینه دانههای روغنی بتوانیم خودکفایی را افزایش و وابستگی را کاهش دهیم. در این میان کلزا یک محصول بسیار مهم است. کلزا با توجه به سازگاری با شرایط اقلیمی ایران میتواند در الگوهای کشت ما قرار بگیرد. مهندس کشاورز به عنوان معاون زراعت وزارتخانه بیش از دو دهه است که طرفدار موضوع کلزا بوده و باور داشت که کلزا با توجه به شرایط اقلیمی ایران محصول مناسبی است. کلزا با سرعت و شتابی بالا در بسیاری از مناطق وارد سیستمها شد. این محصول در بسیاری از تناوبها به جای گندم قرار گرفت و در بسیاری از تناوبها به عنوان یک گزینه مطرح بود. این در حالی بود که نظامهای کشاورزی وجود داشتند و کشاورزان تولید خود را ادامه میدادند. در عین حال، سیاستهای خرید تضمینی و قیمت تضمینی باعث شد تا آسیب کشاورز به حداقل برسد.
نکته مهم دیگر این است که اگر طراحی الگوهای کشت، پیادهسازی، اجرا، نظارت و اصلاح آن ها بر مبنای اصول مشارکتی تولیدکنندگان و ذینفعان باشد، کمترین ریسک را خواهیم داشت. قطعاً هر اقدامی در حوزه الگوی کشت در کشور ما به منزله یک جراحی است و این جراحی پردردی است. اما یه این معنا نیست که این جراحی قرار است بیمار ما را خانهنشین کند. روشها و رهیافتهای ارزیابی مدیریت ریسک در این زمینه میتواند راهگشا باشد. البته ابزار بسیار مناسبی در زمینه الگوی کشت وجود دارد که همان بیمه کشاورزی است. بیمه کشاورزی در همه جای دنیا دو کارکرد مهم دارد. کارکرد اول ایجاد ثبات و تثبیت موقعیت اقتصادی کشاورز و کارکرد دوم اهرمی برای اجرای سیاستهای کلان سیاستگزاران حوزه غذا است. شک نکنید که با ابزاری مانند بیمه بسیار راحت میتوانیم الگوی کشت را اصلاح کنیم. ما با ابزار بیمههای تشویقی و تکمیلی بسیاری از مواقع میتوانیم تولیدکنندگان را به سمت الگوهایی که میخواهیم، سوق دهیم. بنابراین ریسک وجود دارد اما قابل مدیریت است و جای نگرانی نیست.
محمودی: این رویکرد بسیار خوبی است که زاویه نگاه را به گونهای تغییر دهیم که کشاورز را هم ببینیم. نقدی که عموماً به راهحلیابی دولتی داریم این است که به دلیل این که برنامهریزی بلندمدت در فرهنگ سازمانی و فردی ما نیست، همیشه دنبال راه حلهای سریع هستیم.
وقتی به راهحل سریع فکر میکنیم کشاورز را به عنوان یکی از اصلیترین ستونهای این تصمیمگیری فراموش و او را حذف میکنیم و همه کارها بخشنامهای میشود. تجربه نشان داده که کارهای بخشنامهای تا کنون در هیچ حوزهای جواب نداده است. بهتر است که کشاورزان در حوزههایی که به صورت مستقیم به معیشت آن ها مربوط میشود، دخیل باشند.
برای مثال طرح هایی مانند تجمیع دام ها در روستاهای شمال برای ایجاد مجتمع دامی با شکست مواجه میشود برای این که به جنبه های اجتماعی و فرهنگی روستایی توجه نمی شود. فراموش میشود که یک روستایی دامدار گاهی شبانه چند بار بیدار میشود و به دام خود سر میزند. بنابراین صنعتی کردن دام در روستاها بدون توجه به این اصول امکان پذیر نیست.
در زمینه الگوی کشت هم باید به این مساله توجه کنیم. تا به حال هم فعالیتهای جسته و گریخته ای که در زمینه تغییر الگوی کشت انجام و با شکست مواجه شده به همین دلیل بوده است که پیش از آن شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشاورز را در نظر نگرفته ایم.
قطعا در زمینه الگوی کشت همیشه این ریسک وجود دارد که بر معیشت کشاورز اثر بگذارد و نیز ریسکهای اقتصادی و محیط زیستی متفاوتی در پی داشته باشد. برای موضوعاتی که ریسک به همراه دارند ابتدا ارزیابی ریسک انجام می شود و در انتها، مدیریت ریسک وجود دارد. اما در این میان یک حلقه گمشده هم وجود دارد که ما هیچ گاه به آن تن ندادیم. این حلقه گمشده همان ارتباطات ریسک و یا Risk communication است. بنابراین قبل از این که هر کاری را آغاز کنیم باید این ارتباطات را ایجاد کنیم.
باید اطلاعات و دانش را از راههای صحیح به کشاورز منتقل کنیم تا کشاورز آماده باشد که اگر اتفاقی افتاد چطور رفتار کند. باید رفتارشناسی را نیز در این کار وارد و بحثهای روانشناسی و اجتماعی را هم دخیل کنیم. معمولا وقتی مباحث روانشناسی و جامعه شناسی را دخیل کردیم، در تصمیمگیریها موفق بودیم و در غیر این صورت، الگوی کشت با شکست مواجه میشود زیرا کسانی که در نهایت باید الگوی کشت را اجرا کنند، کشاورزها هستند.
بر این اساس، باید جایگاه نیروی کار و کشاورز را در الگوی کشت چگونه ببینیم که تضمین کننده موفقیت آن در اجرا و همچنین تامینکننده رفاه و معیشت کشاورز باشد؟
محمودی: ما عموماً رهیافت بومشناختی را در تغییر الگوی کشت میپسندیم. رهیافت بومشناسی رهیافتی است که هم موضوع اکولوژیکی را در نظر میگیرد و هم مباحث اقتصادی و اجتماعی. وقتی تعادل بین این سه عامل ایجاد شود ما به هدفمان رسیدهایم. در حال حاضر در جنوب کرمان ذرت آرام آرام با حبوبات در حال جایگزین شدن است. این اتفاق یک مثال در کشور است که تا کنون موفق بوده است. دلیل موفقیت هم این است که ابتدا همه چیز در سازمان کشاورزی کرمان اتفاق نیفتاده است. کشاورزان قبل از آن در کلاسهای ترویجی شرکت کردند و در خصوص انتخاب و جایگزینی محصول به جای ذرت هماندیشی شد. جایگزین کردن یک محصول ابعاد زیادی دارد و موضوع بازار آن بسیار مهم است.
نگاه سیستماتیک به مساله هم بسیار مهم است. ما در حال حاضر با بحران بزرگی به نام بحران آب مواجه شدهایم که در جایگاه خود بسیار حائز اهمیت است. اما در عین حال از مسائل دیگر غافل میشویم و همین امر سبب میشود که آینده را به درستی نبینیم. ما به الگوی کشتی نیاز داریم که بین امنیت آب، خاک و امنیت غذایی تعادل ایجاد کند. در حال حاضر موضوع امنیت خاک هم کمتر از امنیت آب مساله ندارد.
در حال حاضر اغلب مباحث در حوزه الگوی کشت حول این محور است که بحران آب داریم. با این رویکرد، میخواهیم محصولاتی را جایگزین محصولاتی کنیم که آببر هستند. من با این شیوه مخالفم و معتقدم که لحاظ کردن بحران آب یک شرط لازم است اما کافی نیست. وقتی رویکرد بومشناختی داشته باشیم، نگاه سیستماتیک به ماجرا داریم. وقتی این نگاه سیستماتیک برقرار شد تمام دغدغههای ما برای روستاییان هم اصلاح میشود.
به عنوان مثال اگر محصول ذرت را از جایی که سالیان سال است ذرت میکارند و مکانیزم بازار آن را میشناسند حذف کنیم، اتفاقات معیشتی بسیاری برای کشاورزان برای روستاییان خواهد افتاد. به این دلیل که آن ها چرخه بازار و بازاریابی محصول جایگزین را هنوز پیدا نکردهاند. بنابراین همیشه باید پیشزمینهها و مقدمات لازم را اجرا کنیم که این پیشزمینهها بیشتر اجتماعی و اقتصادی است. وقتی این پیشزمینهها محقق شد ما وظیفه داریم که بحث فنی و اجرایی را جلو ببریم.
مهدوی: مهمترین ایرادی که مساله الگوی کشت در کشور ما دارد این است که در دورههای مختلف تاریخی، هرگاه یک موضوع از اهمیت بیشتری برخوردار بوده محوریت بحث الگوی کشت شده است. این موضوع از اساس دارای ایراد است. بنابراین همواره یک یا چند ستون از الگوی کشت موفق را نادیده میگیریم.
وقتی از یک الگوی کشت موفق و پایدار صحبت میکنیم، باید ابعاد فنی موضوع به درستی هدایت شود و به موضوع اقلیم، خاک، آب و... توجه کنیم. در عین حال باید به جنبههای اکولوژیک هم توجه کنیم. بعد مهم دیگر اجتماعی و روستایی است. به تعبیر استاد کوچکی پدر علم کشاورزی اکولوژیک ایران وقتی به یکی از ابعاد توسعه بیش از سایر ابعاد آن توجه کنیم، در نهایت موجودی خواهیم داشت که ناهنجار است. این دقیقا شمایلی از موضوع الگوی کشت است که تا کنون به آن پرداختهایم.
باید همه عوامل موثر در قالب یک بسته دیده شود و هر کدام از این عوامل وزن خود را داشته باشد. وزن هر کدام از این عوامل مشخص است و تکنیکها و رهیافتهایی وجود دارد که نشان میدهد در طراحی الگوی کشت به هر کدام از این عوامل باید چه وزنی بدهیم.
بر اساس گزارش بانک مرکزی در سال 1394، میزان سرمایهگذاری در بخش کشاورزی در 4دهه گذشته به طور متوسط 5درصد بوده است. این در حالی است که بر اساس همین گزارش، سهم کشاورزی از تولید ناخالص ملی حدود 11 درصد بوده است. به این معنا که سالی 5درصد سرمایهگذاری میکنیم اما سالی 11درصد برداشت میکنیم. بنابراین مشخص است که نمیتوانیم یک فعالیت پایدار کشاورزی داشته باشیم.
همچنین بنابرآن شد که طرح احیای 500هزار هکتار از زمینهای کشاورزی در دو استان ایلام و خوزستان از محل برداشت 1.5 میلیارد دلاری از صندوق توسعه ملی اجرا شود. در این که ذات این کار پسندیده است، تردیدی وجود ندارد. اما همان موقع این سوال را طرح کردیم که 15میلیون هکتار زمین کشاورزی داریم و آیا مناسب است که این 1.5 میلیارد دلار فقط در 500هزار هکتار زمین کشاورزی خوزستان و ایلام هزینه شود یا به شکل متوازن در همه نظامهای کشاورزی کشور؟
البته در آن زمان به ابعاد مختلف این موضوع هم کاملاً واقف بودیم. ملاحظات امنیتی برای ایلام و خوزستان وجود دارد و مساله تثبیت جمعیت، خطرات داعش و گروههای تکفیری در این بین مطرح است. بنابراین واقف هستیم که به دلیل مسائل امنیتی، اجتماعی و جلوگیری از بحران های سیاسی و منطقهای مجبور هستیم که به این منطقه توجه داشته باشیم. اما با درنظر گرفتن همین نکات هم باز مناسب تر این بود که این 1.5 میلیارد دلار در تمام نظامهای کشاورزی کشور صرف شود. حتی با همین زاویه دید و در نظر گرفتن ملاحظات امنیتی این منطقه، دکتر رحمانی فضلی وزیر کشور گفتند که آنقدر به جنوب و غرب کشور توجه کردیم از شرق غافل شدیم و مشکلاتی در سیستان و بلوچستان و یا خراسان جنوبی داریم. بنابراین باید مجموعه عوامل در قالب یک بسته دیده شود. اگر در طراحی الگوی کشت و یک برنامه توسعه برای بخش کشاورزی یک قسمت را نبینیم در نهایت با یک موجود غیرطبیعی و نامتوازن مواجه خواهیم بود.
حدود 19درصد از نیروی کار کشور در بخش کشاورزی است. بنابراین اگر بخواهیم الگوی کشت را در این حوزه اعمال کنیم، احتمالا مبتنی بر مکانیزاسیون و صنعتیسازی خواهد بود. این موضوع چقدر اشتغال روستایی را تحت تاثیر قرار خواهد داد؟ آیا در قالب بسته اصلاح الگوی کشت باید مشاغل جدیدی را هم برای روستاییان در نظر بگیریم؟
محمودی: یکی دیگر از مشکلات مهم کشور که باید در همه تصمیمگیریهای بزرگ لحاظ شود، مساله اشتغال است. وقتی الگوی کشت تغییر میکند، باید مکانیزم جدید به گونهای طراحی شود که به اشتغال صدمه نزند. با تغییر الگوی کشت یک سری از مشاغل روستایی حذف خواهند شد و مشاغل جایگزینی به وجود میآیند که برای آن ها نیازمند سرمایه و دانش هستیم. بنابراین اساس و پایه تغییر در الگوی کشت، تغییری بنیادین در نگرش، دانش و مسائل فنی است. البته ما با مدرنیزاسیون و یکپارچهسازی که در این سالها اجرا شده است مخالفیم. ما مخالف هرگونه مداخله بدون درنظر گرفتن کشاورز هستیم. به این دلیل که خاستگاه کشاورزی اکولوژیک به گونهای است که توازن رعایت شود. رمز بقای حیات توازن است و کشاورزی هم از این امر مستثنی نیست.
بنابراین برای تغییر الگوی کشت، نیازمند یک سری پیششرطها هستیم. برای این که اشتغال از بین نرود و به نرخ بالاتری هم برسد، باید روستاییان را توانمند کنیم. گاهی این توانمندسازی، دانشی و گاهی اعتباری است. بدون شک برای چنین کار بزرگی دولت باید با استفاده از انواع روشهای حمایتی در کنار کشاورزان باشد. انجام دادن این کار هم بار روانی و هم بار مالی دارد. اولین کار این است که کشاورزان را در قالب تعاونی و یا هر تشکل دیگری متحد کنیم.
اگر قرار است دولتها منابعی را برای این منظور تخصیص دهند، در قالب تشکلها و تعاونیها این کار امکانپذیرتر خواهد بود. درعین حال تعاونیها هم مکانیزمی را درست میکنند که با کسب دانش نو مشاغل تغییر میکند. این تغییر ذات زندگی است و در این خصوص ترسی وجود ندارد. به این دلیل که در مکانیزمهای اجتماعی تمام مدت در حال تغییر هستیم. کشاورزان هم در تمام عملیات کشاورزی خود همواره با این تغییر مواجه هستند.
در دیدگاه بومشناسی همواره این تعادل درنظر گرفته میشود و معتقدیم که هرگز نباید کسانی که فعالیتی غیر از کشاورزی دارند اما معیشت آن ها به صورت غیرمستقیم به کشاورزی وابسته است، آسیب ببینند. باید توانمندسازی این اقشار را در تغییرات ببینیم و نگاه سیستماتیک داشته باشیم. به این معنا که روستا را یکپارچه در نظر بگیریم و اطمینان حاصل کنیم که بر اساس تغییر الگوی کشت همه اجزای اجتماعی روستا سود خواهند برد. البته باید در نظر داشته باشیم که ممکن است در میان مدت در جریان این تغییر و تحولات، اتفاقاتی هم بیفتد. بنابراین اگر هدف ما درست است باید پیش برویم با این شرط که همه اقشاری که یاد کردم منفعت ببرند. اگر همه اقشار نفع ببرند و به اصطلاح برد-برد باشد، در این صورت به نتیجه رسیدهایم.
اگر در سطح وسیع موضوع را بررسی کنیم میبینیم که رابطه بین دولت و مردم در ایران مانند کشورهای توسعهیافته رابطه خوبی نیست. چون این رابطه معیوب است، عموماً بسیاری از طرحهای توسعه تحت تاثیر قرار میگیرد و مردم همکاری نمیکنند. به عنوان مثال اگر وامی برای خرید ادوات مکانیزاسیون تخصیص داده میشود، آن وام در همان جهت استفاده نمیشود. این رویکرد عملاً ما را متوجه این موضوع میکند که باید خیلی از مسائل اصلاح شود تا در نهایت اموری که مد نظر داریم درست پیش برود. بنابراین رابطه دولت و مردم هم در این موضوع بسیار نقش دارد. باید برای یک بار هم که شده، تمام زوایای زندگی روستایی را ببینیم و با آن ها صحبت کنیم. مردم پایه اصلی این تصمیمگیری هستند و با داشتن این رویکرد شاید موفقتر باشیم.
نکته دیگری که باید متذکر شوم این است که گرچه هدف ما اصلاح الگوی کشت است اما این اصلاح تغییری وسیع در سایر بخشها ایجاد میکند. یک مساله مهم این است که میانگین سنی کشاورزان در کشور ما بالاست و کشاورزی جذابیت خود را به عنوان یک اشتغال از دست داده است. بخش مهمی از فرزندان کشاورزان دیگر شغل پدر را ادامه نمیدهند و به عنوان یک شغل کمبازده و بدون جذابیت به کشاورزی نگاه میکنند. به همین دلیل راهی شهرها میشوند و یا اگر روستا باقی بمانند هم مشغول کار دیگری میشوند. بنابراین هدف ما در تغییر الگوی کشت باید ایجاد جذابیت در شغل کشاورزی نیز باشد. صنایع تبدیلی هم حوزه بسیار مهمی است. وقتی محصولی در الگوی کشت، جایگزین میشود، چه اشکالی دارد که صنایع تبدیلی آن هم وارد شود؟ این اقدام به ویژه برای جوانان روستایی اشتغال ایجاد میکند.
تجربهای در این زمینه در حوزه کشاورزی ارگانیک داریم. کشاورزی ارگانیک در کشور ما ارمغان خوبی را با خود به همراه آورد. غیر از این که از لحاظ بهداشت و سلامت، جنبههای مثبتی دارد، ارزش اجتماعی را هم وارد کرده که کمتر به آن پرداخته شده است. کشاورزی ارگانیک باعث شده تا حدودی میانگین سنی کشاورزان جوانتر شود. رده سنی کشاورزان ارگانیک کمی جوانتر است. به این دلیل که مکانیزم جدیدی دارد. نوع بازار و مکانیزم کشاورزی ارگانیک به گونهای است که جوانترها به سراغ آن میآیند. این امر نشان میدهد که با یک تغییر حسابشده میتوانیم کشاورزی را از این وضعیت نجات دهیم. الگوی ما همیشه باید الگوی معیشت پایدار باشد. وقتی در مورد معیشت صحبت میکنیم، پای سرمایههای طبیعی، فیزیکی، مالی و اجتماعی به میان میآید. وقتی این فاکتورها را در نظر بگیریم و برای هر کدام برنامه داشته باشیم، بدون شک با الگوی معیشت پایدار میتوانیم به سراغ الگوی کشت پایدار برویم.
مهدوی: کشاورزی ایران چه از نظر مدرنیزاسیون و چه از نظر بهرهگیری از اتوماسیون چندان توسعهیافته نیست. وقتی در مقاطع تاریکی، امریکا، اروپا و شرق آسیا را بررسی میکنیم میبینیم که به موازات افزایش مدرنیزاسیون و مکانیزاسیون نیاز به نیروی کار فیزیکی کاهش پیدا کرده است. نیروی کار بخش کشاورزی وارد بخش صنعت شده است. به طوری که به موازات مدرنیزاسیون و توسعه مکانیزاسیون، ظرفیتهای صنعتی جهان هم افزایش پیدا کرد. این یک الگوی جهانی است. در ایالات متحده امریکا در سال 1900 میلادی حدود 4درصد بخش فعال در حوزه کشاورزی بودند که در میانه راه و دهههای 60 و 70 میلادی این رقم به حدود دو درصد رسید و امروز به حدود یک درصد رسیده است. یعنی یک زمین چندده هکتاری توسط یک یا دو نیروی انسانی اداره میشود.
در تمام دنیا الگوی بخش کشاورزی اینگونه بوده که با افزایش مکانیزاسیون و اتوماسیون نیاز به نیروی انسانی کاهش پیدا کرده که این نیاز را بخش صنعت جذب کرده است. بنابراین ما هم باید یک سری ظرفیتهای اشتغال در سایر بخشها ایجاد کنیم. نکته دیگر این است که قرار نیست الزاماً افزایش مکانیزاسیون و اتوماسیون در بخش کشاورزی ما باعث کاهش نیاز به جمعیت و یا افزایش بیکاری شود. با رهیافتهای نوین کارآفرینی، اشتغالزایی، درآمدزایی و بازاریابی محصولات کشاورزی قطعا زمینههای ایجاد اشتغال وجود دارد.
یکی از حوزههای مغفول که مورد تایید همه مسوولان هم قرار گرفته، صنایع تبدیلی و فرآوری محصولات کشاورزی است. به دلیل سودآور نبودن فعالیتهای این بخش و همچنین پایین بودن جذب سرمایه در این بخش از موضوع ارزش افزوده در این بخش غافل بوده ایم. همه ما مثال زعفران را میدانیم که به صورت فله به اسپانیا و ترکیه میرود و بستهبندی و دوباره به بازار عرضه میشود. از این دست محصولات کم نیست.
اگر بتوانیم ظرفیتهای پنهانمانده را در حوزه صنعتی کشاورزی، صنایع تبدیلی و ایجاد ارزش افزوده ارتقا دهیم حتما پتانسیل بسیار خوبی برای اشتغالزایی در این حوزه وجود خواهد داشت. بنابراین با مدیریت دقیق و چندجانبه موضوع اشتغال در حوزه اصلاح الگوی کشت نمیتواند نگرانکننده باشد. البته این امر به همت و کار زیادی احتیاج دارد.
دکتر روحانی در یکی از تبلیغات انتخاباتی خود در بهار امسال از اشتغال 2.5 میلیون نفری در حوزه صنایع دستی جامعه روستایی صحبت کردند. همین عدد حدود 20 تا 25 درصد نیروی فعال بخش روستایی است.
در حوزه ICT روستایی دفاتر خدمات کشاورزی در تمام دنیا رواج دارد. این در حالی است که ما دفتر خدمات کشاورزی الکترونیک در کشور نداریم. این موضوع یک چیز دستنیافتنی و افسانه ای نیست. در تمام دنیا این خدمات الکترونیک ارائه می شود. به عنوان مثال در امریکا کشاورزان به شدت به شرکتهایی که به صورت برخط و آنلاین خدمات ارائه میدهند وابسته هستند. کشاورز دیگر نیازی ندارد که آفت را بشناسد و اطلاع داشته باشد که هر آفت به چه سمی نیاز دارد.
بنابراین در حوزه اشتغال ظرفیتهای زیادی وجود دارد که اساساً بهرهبرداری نشده است. علاوه بر این، کاهش اشتغال در بحث مکانیزاسیون و کشاورزی نوین میتواند با ایجاد اشتغال در بخشهای دیگر جبران شود و بخشهای دیگر هم به شکل یکپارچه در این زمینه مسوول هستند. ما باید ظرفیت را در به صورت یکپارچه در جاهای دیگر ایجاد کنیم که سرریز شغل در بخش کشاورزی مانند همه جای دنیا در آن بخش قرار گیرد.
در میان صحبتهای تان به کشاورزی دانشبنیان هم اشاره کردید. در حال حاضر در دوره کشاورزی سنتی به سر میبریم و حتی به مرحله صنعتی هم نرسیدیم که بخواهیم به دانشبنیان شدن فکر کنیم. اگر بخواهیم در سازو کاری که اشاره کردید الگوی کشت را اصلاح کنیم، جایگاه کشاورزی پیشرفته و دانشبنیان چگونه باید باشد؟
مهدوی: وقتی از الگوی کشت مناسب صحبت میکنیم در سطح کلان از مشکل پایین بودن بهرهوری نظامهای کشاورزی حرف میزنیم. بهرهوری پایین به این معنا است که به ازای هر نهاده مصرفی، ستانده و یا عملکرد پایینی داریم. بنابراین به دنبال افزایش بهرهوری هستیم. این نکته کلی در همه نظامها و مدلها برقرار است. وقتی از بهرهوری آب صحبت میکنیم یعنی به ازای مصرف یک متر مکعب آب محصول بیشتری تولید کنیم. اگر به دنبال افزایش بهرهوری هستیم، باید دانش را در نظام افزایش دهیم. بنابراین بدون تردید باید دانش را به بدنه این بخش تزریق کنیم که این امر گریزناپذیر است. گزاره دیگر این است که وقتی از کشاورزی دانشبنیان صحبت میکنیم به هیچ وجه نباید دچار این خطا شویم که در نظامهای کشاورزی ما دانش وجود ندارد. دانش متراکمی در بخش کشاورزی در دو قالب دانش تجربی و دانش بومی وجود دارد.
کشاورز ممکن است به صورت تجربی کاری را انجام دهد اما از مکانیزم آن آگاهی نداشته باشد اما از دانش به صورت ضمنی و پنهان برخوردار است. دانش بومی در نظامهای کشاورزی ما به شکل بسیار خوبی وجود دارد. بخش بسیار زیادی از این دانش به صورت سینه به سینه منتقل شده است. اما در عین حال ما به دانش روز هم نیاز داریم که باید به بدنه این بخش تزریق شود. چگونگی این تزریق و مواجهه با کشاورز که بخش عمده آن ها مسن هستند، همان چالشی است که باید با آن مواجه شویم. البته ما هم باید گفتار خودمان را تغییر دهیم.
نظام ترویج یافتههای کشاورزی در کشور ما از دیرباز مشکل داشته است. یعنی ما نتوانستیم آنچه در ایستگاههای تحقیقاتی یافتهایم به مزرعه منتقل کنیم. علت این مشکل هم حلقههای مفقود آموزش و نظام آموزش ترویج کشاورزی کشور است. این همان نکتهای است که در قالب اصلاح نظام ترویج یافتههای کشاورزی در وزارت جهاد کشاورزی دولت یازدهم به عنوان یکی از مهمترین ماموریتها تعریف شد. این رسالت بسیار سنگین است. باید به زبان و درک مشترک برسیم. دانشگاهیان و پژوهشگران وظیفه دارند که این زبان مشترک را پیدا کنند. همان طور که در بسیاری از جاهای دنیا این زبان را پیدا کردند و موفق شدند. بهترین نمونه در این زمینه هندوستان، فیلیپین و ویتنام است که نظامهای ترویج آن ها بسیار موفق عمل میکند.
محمودی: از نظر ساختاری باید به یک موضوع توجه داشته باشیم. وقتی صحبت از اشتغال میکنیم، باید به خاطر داشته باشیم که تنها صحبت از اشتغال خانوار روستایی و کشاورز نیست. هرچند این قشر در مرکزیت قرار دارد و بسیار حائز اهمیت است. فارغالتحصیلان رشته کشاورزی یکی از بالاترین نرخهای بیکاری را در کشور دارند. بسیاری از این افراد توان این را دارند که با دانشی که از دانشگاهها کسب کردهاند و مقداری تجربه تبدیل به مشاوران فنی خوبی شوند. قطعاً برای تغییر الگوی کشت به یک کشاورزی دانشبنیان نیاز داریم. دانشبنیان بودن تنها تامین الزامات تکنولوژی نیست. بنابراین برای این که این دانش به عرصه کشاورزی برسد و الگوی کشت موفقی به دست بیاوریم نیاز به یک واسط برای انتقال دانش داریم. این واسط میتواند در قالب شرکتهای مشاور فنی و علمی باشد که در این زمینه میتوانیم از ظرفیتهای دانشآموختگان کشاورزی استفاده کنیم تا آن ها دانش مورد نیاز کشاورزان را وارد این بخش کنند.
از طرف دیگر، دیدگاه اجتماعی- انسانی به مقوله کشاورزی ایجاب میکند که وقتی صحبت از دانش میکنیم، دانش کشاورزان را نادیده نگیریم. آن دانش گاهی از دانش رسمی بالاتر است. به این دلیل که این دانش بومشناختی است و در محیط و اقلیم خودشان بار آمده است. در حوزه کشاورزی اکولوژیک بسیاری از نهادههایی که امروز تولید میکنیم برگرفته از دانش بومی است. به عنوان مثال برای دور کردن برخی حشرات از اسپری مخلوط سیر و فلفل استفاده میکنیم که در برخی از نقاط کشور به شیوههای دیگر انجام میشد. اهمیت به دانش بومی و استفاده کردن از آن باید در دانشبنیان کردن کشاورزی مورد توجه قرار گیرد.
تنها وجهی که در مورد اصلاح الگوی کشت در مورد آن صحبت نکردیم مصرفکننده است. مصرفکننده در اصلاح الگوی کشت چه جایگاهی دارد و برای اصلاح الگوی کشت، الگوی مصرف چگونه باید تغییر کند؟
مهدوی: وقتی میگوییم به دلیل ظرفیتهای پایین اکولوژیکی باید مصرف آب و تعداد واحدهای دامی باید کاهش پیدا کند، بنابراین تولید باید محدود شود. شرط اول این است که الگوی مصرف به شکلی متعادل با این روند تغییر کند. نظام بازار مبتنی بر عرضه و تقاضا است. هرچقدر تقاضا وجود داشته باشد، عرضه ایجاد میشود که این عرضه یا از تولید داخل تامین میشود و یا از طریق واردات. اگر الگوی مصرف اصلاح شود، اصلاح الگوی کشت بسیار ساده خواهد بود.
دنیا به این نتیجه رسیده است که باید مصرف گوشت را کاهش دهیم. مصرف گوشت به این معنا است که باید بخشی از زمینها را زیر کشت غلات و علوفه بگذاریم تا غذای دام تامین شود. اگر به جای این که گوشتخوار بودیم، دانهخوار بودیم زمینهایی که به کشت علوفه اختصاص یافته، زیر کشت محصولات دانه ها برای انسان قرار میگرفت. بنابراین بخش قابل توجهی از نیاز ما به زمین کاهش پیدا میکرد. بنابراین نیاز ما به آب و مساله فرسایش خاک هم حل میشد.
اگر بتوانیم الگوی مصرف را بهینه و بهسازی کنیم، طراحی الگوی کشت هم بسیار سادهتر خواهد بود. وقتی بدانیم که با بهینهسازی الگوی مصرف میتوانیم نیازمان را به مواد غذایی حداقل 10 درصد کاهش دهیم، یعنی میتوانیم مصرف آب را 10 درصد کاهش دهیم. حال اگر دانش و الگوی مناسب هم اضافه شوند، میتوان تا 30 درصد مصرف آب را کاهش داد. قطعاً اصلاح الگوی مصرف شرطی لازم برای موفقیت الگوی کشت است.
محمودی: ما به این نوع الگو، الگوی مصرف پایدار میگوییم که در حقیقت یک نوع بینش است. صد درصد الگوی مصرف ارتباط مستقیم با الگوی کشت دارد. به دلیل این که رابطه عرضه و تقاضا را تعیین میکند. در حال حاضر بر اساس دو محور در خصوص تغییر الگوی کشت صحبت میکنیم. نخست تغییر اقلیم و دیگری بحران آب که این دو به نوعی با هم ارتباط دارند.
در خصوص تغییر اقلیم، مشکل گرمایش جهانی مطرح است که گازهای گلخانه ای در آن نقش دارند. مثالی که از دام عنوان شد، موضوعی است که نقش زیادی در تغییر اقلیم دارد. پرورش دام یکی از عوامل اصلی برای انتشار گازهای گلخانه ای است. بنابراین اگر گوشتخواری را کمتر کنیم، هم به نفع سلامت ما و هم به نفع اقلیم و طبیعت است. این اتفاق در آلمان در حال رخ دادن است. جامعه مدنی در این زمینه باید هشیار باشد. موضوع الگوی کشت را باید به شکل یک گفتمان در سطح جامعه ببریم و با استفاده از تشکلها مردم را آگاه کنیم.
به عنوان مثال در این زمینه، برای هر کیلو هندوانه بین 400 تا 450 لیتر آب نیاز است. اگر تنها این یک محصول را در نظر بگیریم، نقش مصرفکننده چگونه است؟ در مورد همین محصول چه در خصوص مصرف خانگی و چه در خصوص عرضه، اتلاف زیادی وجود دارد. اگر یادبگیریم این محصول را به میزان مصرف تهیه کنیم، از اتلاف زیادی جلوگیری کردهایم. در تمام دنیا نوع خرید فرق کرده و به میزان نیاز صورت میگیرد. این در حالی است که در سنتهای ما خرید مازاد بر احتیاج وجود دارد. مساله دیگر ضایعات است. ضایعات مواد غذایی حدود 35 درصد است که جلوگیری از آن اتفاقات خوبی را در پی خواهد داشت.
البته عوض کردن ذائقه مردم کار بسیار سختی است. بنابراین به زمان نیاز دارد. اما اگر مصرفکنندگان آگاه باشند که با تغییرمصرف و بهینه کردن آن میتوانند نقش مهمی در مدیریت بحران محیط زیستی دارند، شرایط متفاوت خواهد بود.
در خصوص موضوع اصلاح الگوی کشت، کشت شهری چه جایگاهی دارد؟
مهدوی: کشت شهری دو کارکرد بسیار مهم دارد. در سال 2011 میلادی شهردار لندن در پی گران شدن قیمت صیفیجات از مردم خواست تا در ساختمان های خود گوجه فرنگی و سیبزمینی کشت کنند. این موضوع گاهی حتی میتواند به صورت مستقیم به اقتصاد خانواده کمک کند. بنابراین کشاورزی شهری در تامین امنیت غذایی و تولید محصولات غذایی نقش دارد. اما نقش مهمتری که کشاورزی شهری دارد، ایجاد بینش و نگرش زیستمحیطی برای مردم و مصرفکنندگان است. وقتی مصرفکنندگان در تولید یک بوته لوبیا دخیل میشوند، این فرآیند به آن ها بینش و آگاهی میدهد و این آگاهی میتواند کمک کند که در الگوی مصرف خود تجدید نظر کنند. نکته دیگری هم وجود دارد که بسیاری از فضاهای سبز شهری را میتوان به عرصههای تولید محصول تبدیل کرد. کشت شهری امری چند کارکردی است و ابزار خوبی در حوزه آموزش و ترویج در حوزه الگوی مصرف است و جنبه تولید غذای آن به این حد حائز اهمیت نیست.
محمودی: البته کلانشهرهای ما چندان گنجایش و ظرفیت این کار را ندارند. بنابراین شاید بتوانیم در شهرهای متوسط و شهرهایی که ارتباط نزدیکتری از لحاظ جغرافیایی با روستاها دارند، این کار را بهتر انجام دهیم. بدون شک این مساله امنیت غذایی ما را بالاتر میبرد. همچنین از نگاه اکولوژیک، با توجه به افزایش آلودگیهای زیست محیطی اگر خانوارها بتوانند خودشان محصولی را بکارند، موثر خواهد بود که این امر تنها در سطح خانوار است. اما اگر بخواهیم محصولاتی را کشت کنیم که به سطح بازار برسد، در شهرهای متوسط این امکان وجود دارد. البته این موضوع چندان ارتباطی به مساله الگوی کشت ندارد. کشت خانگی راهکاری برای تامین امنیت غذایی است تا اگر روستاها از نظر کشاورزی ضعیف شد، پایگاه دیگری داشته باشیم. اما باز هم الگوی کشت مناسب برای شهرها باید منظور شود که حکایت جداگانه ای دارد./
عکس ها:سارا کریمی جم
دیدگاه تان را بنویسید