نابرابری اجتماعی روستاهای ایران در گفتوگو با دکتر پرویز اجلالی، عضو هیأت علمی مدیریت و برنامهریزی ریاست جمهوری؛
تبیین قشربندی اجتماعی روستاهای ایران/ اصلاحات ارضی، نابرابری اجتماعی و اقتصادی را در جامعه روستایی تقویت کرد/ رشدسالاری عامل عقبنشینی روستا به سود صنعت بود
دکتر اجلالی نگاهی جامعهشناختی - تاریخی به توسعه روستایی و بحث قشربندی و نابرابریهای اجتماعی در روستاها دارد. در روستاها قشربندی خاصی داریم که در شهر دیده نمیشود. شاید برخی معتقد باشند که قشربندی در روستاها سادهتر از شهر است، اما مهم سادگی یا پیچیدگی تحلیل قشربندی در روستا نیست، مهم این است که از قشربندی به نابرابری اجتماعی میرسیم.
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - وحید اسلامزاده:
دکتر اجلالی، عضو هیأت علمی مؤسسه عالی آموزش و پژوهش، مدیریت و برنامهریزی ریاست جمهوری نگاهی جامعهشناختی - تاریخی به توسعه روستایی و بحث قشربندی و نابرابریهای اجتماعی در روستاها دارد. در روستاها قشربندی خاصی داریم که در شهر دیده نمیشود. شاید برخی معتقد باشند که قشربندی در روستاها سادهتر از شهر است، اما مهم سادگی یا پیچیدگی تحلیل قشربندی در روستا نیست، مهم این است که از قشربندی به نابرابری اجتماعی میرسیم. اتفاقاً مهم این است که امکان دارد فردی بتواند در شهر از قشر و لایه و پایگاه اجتماعی خود خارج شود، و نابرابریهایی که از حضور در آن قشر و پایگاه دارد دور شود، اما در روستا این امکان وجود ندارد؛ بنابراین شخص نمیتواند از نابرابریها فاصله بگیرد. چون در روستا تحرک اجتماعی وجود ندارد، تنها راهی که برای یک فرد روستایی باقی میماند این است که از آن روستا خارج شده و به شهر برود. در حواشی شهر مشکلات کمتر نیست، اما امکان جابهجایی و تحرک اجتماعی وجود دارد. این امکان باعث نمیشود که فرد کمتر نابرابری را حس کند، اما حداقل این ذهنیت با او هست که امکان کم کردن نابرابری وجود دارد. یا حتی اگر این امکان نیز وجود نداشته باشد، یک فرد مهاجر، کاری دیگر از دستش برنمیآید. یعنی جبری هست که باید آن را بپذیرد. یک فرد روستایی در روستا با مشکلات و نابرابریهای بسیاری روبهرو است، همچنین در شهر هم این نابرابریها وجود دارد، چه بسا بیشتر، اما این نابرابریها در شهر نوعی دیگر است و این تفاوت باعث میشود که یک فرد روستایی نابرابریهای شهر را بپذیرد. در این گفتوگوی مختصر بحثی هم درباره تاریخ نابرابریهای روستایی از قبل از اصلاحات ارضی، بعد از اصلاحات ارضی تا انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب اسلامی داشتیم. وی معتقد است که نابرابریهای اجتماعی که حاصل قشربندی اجتماعی است تأثیر مستقیم بر مهاجرت از روستا به شهر دارد. گفتوگوی با دکتر پرویز اجلالی را با هم میخوانیم:
آقای دکتر در تمایز میان شهر و روستا جنابعالی روی تحرک اجتماعی تأکید بسیاری دارید، از نظر شما آیا میتوان در روستا اساساً شاهد تحرک اجتماعی باشیم؟ اگر میتوانیم ملاکهای تحرک اجتماعی در روستاها چیست؟
در روستاها بر خلاف شهرها، تحرک اجتماعی بسیار کم است. چون منبع درآمد زمین است، بر همین اساس نقش فرد را گروه یا جامعه تعیین میکند؛ فرد از خود نقش و هویتی ندارد برای همین است که تحرک اجتماعی در روستاها وجود ندارد. در روستا فرد از بدو تولد نقش و جایگاه اجتماعیاش تعریف شده است. یک روستایی اگر از روستا خارج شود امکان دارد از آن جایگاه سنتی خود خارج شود، وگرنه این دور همیشه برقرار است. یک روستاییزاده همیشه روستازاده باقی میماند. آیا یادمان هست که از چه زمانی روستاهای ما اینگونه بودند؟ در روستاهای ما تنوع شغلی و تنوع زیستی وجود ندارد. همه یک کار و یک جور زندگی میکنند، حتی همه یک نوع غذا میخورند و یک نوع مسکن دارند، همه از یک چیز حرف میزنند، محصول. اینها عامل ایستایی یک جامعه است. وقتی کسی نتواند آنگونه که دوست دارد کار و کسب درآمد کند، این عدم تنوع باعث میشود فرد از آن جامعه بریده و از آن خارج شود. اگر جامعهای ایستا و منفعل باشد، روستایی از روستا به شهر میرود و شهری اگر بتواند به خارج از کشور. همینطور مسائلی است که از نوع خستگی مدرنیته ایجاد میشود. مدرنیته دارای تنوع هست، اما این تنوعهای مدرنیته مانند اقیانوسی به عمق یک سانتیمتر است. ظاهر جذاب و فریبندهای دارد، اما وقتی بررسی میکنید میبینید عمقی ندارد و همه این اقیانوس یکسان و یکنواخت است. حتی روستایی که به شهر میآید پس از مدتی میبیند که شهر هم همان روستا است، فقط چند صباحی بیشتر از روستا تنوع دارد. پس از مدتی هم شهر به یکنواختی و رکود دچار می شود و باز در ادامه مسائل اجتماعی فراوانی پیش میآید. شهر آخر تحرک اجتماعی است. حالا که شهر نقطه آخر تحرک اجتماعی است، پس باید در همین نقطه آخر به تحرک مشغول شد، اینجا است که انحرافات اجتماعی ایجاد میشود و سایر بحثها. پس ما نمیتوانیم نه محیط روستا را مقصر بدانیم و نه روستایی را. مقصر برنامهریزان و مدیران و آگاهان مسائل روستایی هستند. آنها باید ایجاد تغییر کنند.
آیا میتوان گفت که چون در جوامع روستایی تحرک اجتماعی وجود ندارد پس قشربندی اجتماعی وجود دارد؟
روستا هم مانند شهر دارای لایهها و قشرهای اجتماعی، اما متفاوت با آن است. معیارها و ملاکهایی که در شهر باعث قشربندی میشود در روستا نیست. در روستا مهمترین ملاک و معیار برای قشربندی اجتماعی زمین است. در جامعهشناسی روستایی آن کسی را که در روستا اسکان دارد "دهقان" میخوانند. البته این واژه در هر منطقه معنای خاص خودش را داشت. بهعنوان مثال: در بخشی از کشور دهقان را "صاحب نسق" میخوانند یا در بخشی دیگر کسانی را که کار کشاورزی میکنند "دهقان" میگویند؛ همچنین زارع سهم بر یا اجارهدار هم میگویند. اما بهطور کلی دو دسته هستند: یا کسانی که زمین دارند که همان صاحب نسق میگویند، یا زمین ندارند و زارع سهم بر یا اجارهدار میگویند. دهقانها به سه قشر تقسیم میشوند: 1- دهقان خردهپا: توانایی اجاره زمین را ندارد و در زمین دیگران کار میکند و سهمبری میکند. 2- دهقان متوسط: این دهقان میتواند زمینی را اجاره کند و از سهمی که میبرد مالالاجاره را بدهد. 3- دهقان مرفه: که تعریفش مشخص است. این دهقان روی زمین خود کار میکند یا زمیناش را به اجاره میدهد. غیرکشاورزان یا غیردهقانان هم به سه دسته تقسیم میشوند: 1- کارگران روستایی که برای هر سه دهقان کار میکنند. 2- چوپانان و 3- ماهیگیران خردهپا. این سه قشر در پایینترین حد قشربندی اجتماعی قرار دارند.
در توضیح پرسش نخست میخواهم بگویم که چرا روستاهای ما اینگونه ایستا باقی ماندهاند؟ در واقع دلایلی چون نبود راههای ارتباطی، پراکندگی جامعه روستایی، فقدان وسایل ارتباط جمعی و بیسوادی یا کمسوادی اکثریت عمده روستایی و عشایر، از مهمترین عواملی است که باعث کُندی روند تغییرات در جوامع روستایی و عشایر ما شده است. اگر هم امروز تحرک و تغییراتی دیده میشود عاملش خروج جوانان از روستا و ورود آنها به شهر است. آنها در بازگشت موقت به روستاها و با آوردن فرهنگ شهرنشینی و تغییرات در شهرها باعث مقداری تغییرات و تحرک اجتماعی در روستا هم میشوند.
تحرک جغرافیایی و مهاجرت از روستاها را بهطور گستردهای شاهدیم، این موضوع از نظر شما چه ابعادی دارد؟
در جوامع روستایی میزان تحرک اجتماعی اعم از تحرک جغرافیایی و اجتماعی بسیار کم است. این تحرک جغرافیایی و اجتماعی که امروزه پیش آمده، به نوعی پیام منفی دارد و هیچ خوشایند نیست. تحرک جغرافیایی و اجتماعی باید باعث پیشرفت و توسعه شود، نه باعث عقبماندگی بیشتر و ویرانی و سقوط. این نوع تحرک جغرافیایی و اجتماعی که در کشور ما مشاهده میشود باعث از بین رفتن روستاها شده است. نکتهای را باید تذکر بدهم: میگویند که فضای روستا فضایی صمیمی و دوستانه است. اصلاً اینچنین نیست. در روستاها تقریباً همه یکدیگر را میشناسند، تقریباً همه از بچگی با هم بزرگ شدهاند، این شناخت باعث میشود که افراد در نوع برخورد با یکدیگر راحتتر باشند و ما که از دور به این جوامع نگاه میکنیم نوعی صمیمیت و دوستی در آنها میبینیم. در صورتی که چون در شهر ما بیشتر با افراد ناشناس برخورد میکنیم سعی میکنیم برخوردی رسمی داشته باشیم. حتی اگر خودمان هم نخواهیم عقل به ما دستور رفتار رسمی را میدهد. حالا یک روستایی از فضایی که همه را میشناخت و به نوعی دارای حس اعتماد به نفس بود به شهری میآید که تمامی افرادش با او غریبه هستند و چه بسا همولایتی خودش هم در شهر با او غریبه باشد. برای همین این روستایی میپندارد که در شهر همه با هم دشمن، قهر و سرد هستند. در صورتی که ذات و باطن شهر اینچنین میطلبد. شما بهعنوان یک تازهوارد وقتی وارد روستا میشوید احساس غریبی میکنید و بیشتر روستاییان با شما غریبه هستند، فقط یک یا چند نفر بر حسب وظیفه انساندوستی سراغ شما میآیند. بیشتر روستاییان شما را با نگاه شک و تردید مینگرند؛ بنابراین عدم تحرک اجتماعی باعث مهاجرت میشود چون جوان امروزی دیگر محیط روستا برایش کوچک و خستهکننده شده است. اگر برای این جوان روستایی اشتغالی به غیر از اشتغال سنتی ایجاد شود بهنظرم میتواند برای آینده و نجات روستاها و همچنین مهاجرت معکوس مفید باشد.
شما در مورد قشرهای اجتماعی روستاها صحبت کردید، آیا در مورد طبقات روستایی هم میتوانیم صحبت کنیم؟
در روستاها با سه طبقه بهطور کلی روبهرو هستیم: 1) طبقه ارباب که شامل مالک و مباشر و گاوبند و اجارهدار میشود؛ 2) طبقه رعیت که شامل دهقان صاحب نسق و خوشنشینها؛ 3) قشر مستقل خردهمالک. باقی طبقات زیرطبقه هستند و گستردگی این سه طبقه را ندارند.
در زیرگروه طبقه ارباب چند زیر طبقه داریم: 1) اربابان بیشتر در شهرها سکونت دارند و کمتر به روستا رفت و آمد دارند، اما برخی هم هستند که در روستا زندگی میکنند. این مالکانی که در دِه زندگی میکردند با مالکانی که در شهر زندگی میکردند متفاوت بودند. مالکانی که در دِه حضور داشتند کم و بیش از مشکلات کشاورزان بهویژه مصائب و بلاهای طبیعی آگاه بودند و میدیدند که محصولات چگونه از بین میرود. این مالکان در این مواقع به کمک کشاورزان و دهقانان مصیبتدیده میآمدند و به آنها یاری میرساندند. 2) اجارهدارانی بهعنوان ارباب: بزرگ زمینداران ارباب زمینهایشان را به قطعات کوچک تقسیم میکردند و به دهقانانی اجاره میدادند. این دهقانان خودشان را به نوعی ارباب محسوب میکردند. سیستم اجارهداری در نظام شبه فئودالی به روستا و روستاییان آسیب و خسارات فراوانی زده است. اجاره دار بزرگ به توسعه و عمران روستا اصلاً توجه نداشت و فقط در پی این بود که محصول بیشتری برداشت کند و سود بیشتری ببرد. 3) مباشر: یکی از بزرگترین عوامل ویرانی روستاها محسوب میشود. مباشر در غیاب مالک نماینده اوست. مباشران حتی قبل از سود مالک، در فکر سود بیشتر خودش بودند. مباشر هم مثل اجارهداران بزرگ عامل مهمی در نابودی روستاهای ایران بودند. اگر تحقیق کنیم شاید به این نتیجه برسیم که عامل نابودی و عقبماندگی روستاهای ایران همین مالکان و اجارهداران و مباشران باشند. 4) گاوبند در قانون اصلاحات اینگونه تعریف شده است: گاوبند کسی است که مالک زمین نبوده و با داشتن یک یا چند عامل زراعی بهوسیله برزگر یا کارگر کشاورزی در زمین مالک زراعت میکند و مقداری از محصول را بهصورت نقدی یا جنسی به مالک میدهد. گاوبند در بیشتر موارد بین مالک یا مستأجر و رعیت نقش واسطه را بازی میکرد بدینصورت که گاوبند زمین مالک را توسط رعایا کشت میکرد و پس از برداشت محصول معمولاً نیمی از محصول را به مالک میداد و سپس نیمی دیگر را بین خود و زارعان تقسیم میکرد. در بیشتر روستاهای نقاط مرکزی ایران گاوبند نقش بسیار مؤثری در نظام شبه فئودالی حاکم بر روستاها برعهده داشت.
میرسیم به طبقه دوم رعیت: 1) زارعان صاحب نسق: تا قبل از اصلاحات ارضی به کسی صاحب نسق میگفتند که زمین نداشت، اما تراکتور و ابزارهایی برای کشت داشت و بهصورت انفرادی یا با کمک چند زارع دیگر روی زمینی کار میکرد. زارع صاحب نسق، مالک زمین نبود، اما میتوانست و این حق را داشت که روی زمین کار کند. البته هر کسی نمیتوانست صاحب نسق شود: نخست باید ساکن همان روستا باشد، از قدیمیهای روستا باشد و توانایی کار روی زمین را داشته باشد. 2) خوشنشینها: آنانی که نمیتوانستند صاحب نسق شوند، خوشنشین بودند. به خوشنشین آفتابنشین هم میگویند. آنها کشاورز هستند و روی زمینهای کشاورزی کار میکنند و مزد یا سهم به جای مزد میگیرند. خوشنشینها در بیشتر طول سال بیکار هستند. البته در برخی روستاها خوشنشین به کسی میگویند که مغازهدار یا پیشهور است و به اموری از این قبیل مشغول است. خوشنشینها قشر عظیمی از روستاییان ایران را تشکیل میدهند.
طبقه سوم خردهمالکان هستند: موقعیت خردهمالکان در قشربندی اجتماعی روستاهای ایران به جهت تعاریف مختلفی که از آنها شده تا حدی مبهم است و به همین دلیل همه جا خردهمالک مفهوم خاص و واحدی ندارد. معمولاً خردهمالک به کسی میگویند که مالک ارضی کمتر از یک دانگ داشته و بیشتر هم به کمک افراد خانوادهاش به کشاورزی میپردازد، اما گاهی این مفهوم با مفهوم مالکیت دانگی اشتباه شده و مالکینی که در روستاها کمتر از ششدانگ کامل زمین داشتهاند نیز خردهمالک محسوب شدهاند. به عبارت دیگر در بسیاری از موارد مالکیتهای دانگی که نوعی مالکیت اربابی است نیز در ردیف زمینهای خردهمالکی قلمداد شده است. خردهمالکان را میتوانیم عبارت از دهقانان مستقلی محسوب کنیم که کمتر از یک دانگ زمین داشته و با استفاده از نیروی کار خانوادگی یا احیاناً با گرفتن چند برزگر یا کار فصلی به کار کشاورزی بپردازند.
شما تا به حال بر اساس زمین قشربندی روستاهای ایران را گفتید، آیا ملاک و معیار دیگری هم برای قشربندی روستاهای ایران هست؟
ملاک و معیارهای دیگری نیز میتوان نام برد مانند: مالکیت دام و مرتع، مالکیت ابزار و وسایل تولید، مقدار سرمایه تجاری و تولیدی و مالی و... که در قشربندی روستاییان کارایی بیشتری پیدا میکنند. تمامی ملاکها و معیارها خودبهخود به زمین وابسته است. زمین روستا را به دو دسته تقسیم میکند: صاحبزمین، بیزمین! به عبارت دیگر اگر شما محور را اساس کار قرار دهید آنوقت میبینید که کلید بحث را در دست دارید. آن کسی به هرم قشربندی روستایی نزدیک است که زمین بیشتری داشته باشد. اصلاحات ارضی خواست این قشربندی را بشکند. بیزمینها، زمیندار شدند، اما از آنجا که کار در ایران همیشه تا آخر پیگیری نمیشود و هنوز کار به نتیجه نرسیده به حال خود رها میشود و این عامل نقطه شروع فساد در کشور ما است، اصلاحات ارضی نیز در ابتدا خوب حرکت کرد و اتفاقات خوبی در روستاهای ایران از نوع واگذاری زمینها به بیزمینها، افتاد به این معنا که زمین به کسانی که روی آن زمین کار میکردند، واگذار شد که واقعاً منحصربهفرد بود و نشان داد اگر ایرانی "کار کند"، اگر ایرانی فکر و هوشش را به کار اندازد، میتواند راههای فروبسته و بنبست را بگشاید. اصلاحات ارضی از آن راههای فروبسته بود که ایرانیان آن را گشودند، اما ادامه نیافت. این مشکل ما ایرانیان است. اصلاحات ارضی در دو مرحله انجام شد. در مرحله نخست بسیار عالی بود. در مرحله دوم زمینداران از این فاصله بین مرحله نخست و دوم سود برده یا با دولت رایزنی کردند یا زمینهای شان را انتقال دادند به غیر یا هر کاری که توانستند و لازم بود انجام دادند تا زمینها به دست دولت و دهقانان نیفتد. پس زمین برای تعریف قشربندی در روستاهای ایران بسیار مهم است.
باید بپذیریم که متأسفانه روستاهای ما دچار فقر عمیقی هستند. بهنظر میرسد قشربندی روستاها و بیتوجهی به روستاها هر دو یک زمان به فقر و فقیرتر شدن روستاها دامن زدهاند. سیاستهای دولت در راستای فقرزادیی از روستاها چیست؟
اگر فقر را در یک مفهوم، برآیند تعامل فرآیندهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بدانیم، میتوان اذعان داشت که نظام اقتصادی و اجتماعی توأمان در فقرزایی مؤثر بودهاند. اصل 43 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به ریشهکنی فقر و محرومیت و برآوردهای نیازهای انسان در جریان رشد اقتصادی با حفظ آزادگی تأکید دارد. تأمین نیازهای اساسی مانند مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده نیز مورد توجه قرار گرفته است. اصل 29 قانون اساسی، برخورداری از تأمین اجتماعی بازنشستگی، بیکاری، پیری، ازکارافتادگی، بیسرپرستی، در راه ماندگی، حوادث و سوانح، و نظایر آنها را بهعنوان یک حق تلقی کرده است.
به همین ترتیب اصل 30 قانون اساسی و اصل 31 نیز تأمین وسایل آموزش و پرورش و داشتن مسکن متناسب با نیازها را حق هر فرد و خانواده ایرانی دانسته است. البته قانون اساسی با وجود تأکید بر فقرزدایی برای دستیابی به این منظور دوره زمانی مشخصی را تعیین نکرده است، اما مسلماً انتظار بر این است که دولت در مسیر تعیین شده و بر اساس شاخصهایی بتواند سیاستها و برنامههای خود را بهگونهای تنظیم کند تا به فقرزدایی منتهی شود. نکته مهم آن است که طی سالهای بعد از انقلاب مسئله فقر در کشور، به یک چالش بزرگ اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است. در این راستا دولت بهمنظور گسترش عدالت اجتماعی و کمکهای حمایتی، سیاستها و برنامههایی را به این شرح مورد اجرا گذاشت:
الف- توسعه روستاها از طریق ایجاد جهاد سازندگی، احداث راههای روستایی، ارائه خدمات بهداشتی و آموزشی.
ب- تأمین کالاهای اساسی مورد نیاز مردم در شهر و روستا به قیمت یارانهای.
ج- تحت پوشش قرار دادن هزاران نفر از افراد نیازمند زیر نظر سازمانهای حمایتی کشور نظیر سازمان بهزیستی، کمیته امداد امام (ره) ، بنیاد شهید، امور ایثارگران، جمعیت هلالاحمر.
د- ایجاد تعاونیهای مسکن و عرضه وامهای ارزانقیمت.
هـ- گسترش پوشش بیمههای اجتماعی.
و- گسترش خدمات رایگان آموزشی و بهداشتی در شهر و روستا.
تا آنجا که میدانم شما نگاه تاریخی به مسائل و پدیدههای اجتماعی دارید. اگر امکانش هست مروری تاریخی بر نابرابریهای شهری - روستایی نیز داشته باشید؟
در ایران قدیم نابرابری قابل توجهی بین شهر و روستا وجود نداشت، بهدلیل اینکه تقریباً تمام کالاهای مصرفی خانوار شهری نیز در روستاها تولید میشد و شهرها از این نظر کاملاً به روستاها وابسته بودند. 85 درصد از جمعیت کشور ساکن روستاها بودند یا در ایلات مختلف زندگی میکردند. آنها میتوانستند مایحتاج خود را تولید کنند. شهرها قدرت اقتصادی و اداری زیادی برای جذب بخش عمدهای از جمعیت روستا را نداشتند؛ لذا مهاجرت روستا به شهر در این دوره ناچیز بود. میتوان گفت تا بعد از پیروزی انقلاب مشروطه تغییر عمدهای در سطح زندگی شهر و روستا اتفاق نیفتاد. انقلاب مشروطیت بهدلیل تأثیراتی که بر فضای اجتماعی - فرهنگی کشور به جا گذاشت سرآغاز تحول در نقش شهر و روستا در زندگی اقتصادی و سیاسی کشور شد. با این وجود میتوان گفت برخورد جدی شهر و روستا مقارن بود با ایجاد صنایع مدرن از سالهای 1310 به بعد و شکاف شهر و روستا در یک دوره 50 ساله قبل از انقلاب که مدام در حال افزایش بود. این روند بهویژه بعد از افزایش درآمدهای نفتی کشور شدت گرفت، زیرا افزایش این درآمدها از یک طرف باعث بینیازی شهرها از روستاها شد (از طریق واردات مواد غذایی از کشورهای خارج) و از طرف دیگر کمک به گسترش صنایع مختلف و تأسیسات زیربنایی کرد که عمدتاً در شهرها مستقر بودند. به عبارت دیگر افزایش درآمدهای نفتی کشور نهتنها باعث افزایش درآمد ساکنان شهرها بهطور مستقیم و غیرمستقیم شد، بلکه باعث وخیم شدن وضع روستاها به خاطر ورود مواد غذایی ارزانقیمت از خارج نیز شد. از عوامل دیگری که باعث عقب نگه داشتن روستاها از روند حرکت اقتصادی کشور بود، اتخاذ سیاست کسب نرخهای رشد بالای اقتصادی است. به عبارت دیگر رشد سالاری که تفکر حاکم بر بیشتر کشورهای درحال توسعه و نیز مورد توصیه نهادهای بینالمللی در آن مقطع بود، به بخشگرایی منجر شد و چون تصور میشد که صنعت توانایی بیشتری برای نیل به این هدف دارد، کشاورزی و در نتیجه روستاها عمدتاً به نفع صنعت و شهرها مورد غفلت قرار گرفتند. ذکر یک مثال به روشن شدن بحث من کمک خواهد کرد. طبق آمار موجود در سال 1352، کشور 397 میلیون دلار کالاهای کشاورزی صادر کرد که 62.5 درصد کل صادرات غیرنفتی در آن سال بود. در حالی که سهم این بخش از واردات کشور 121 میلیون دلار یعنی 3.2 درصد واردات کشور را تشکیل میداد. صادرات کالاهای صنعتی در همان سال 105 میلیون دلار یعنی 16.7 درصد صادرات غیرنفتی در مقابل دوهزار و 472 میلیون دلار یعنی 66.1 درصد واردات برآورد شد. به عبارت دیگر بخش کشاورزی نهتنها از ارز حاصل از نفت منتفع نشد، بلکه 70 درصد ارز حاصل از صادرات کالاهای کشاورزی نیز به سایر بخشها اختصاص داده شد. این وضع باعث عمیقتر شدن فاصله شهر و روستا در آن دوران شد.
آیا میتوانیم نظام قشربندی اجتماعی روستاهای ایران را به سه دوره تاریخی مهم تقسیم کنیم: قبل از اصلاحات ارضی، بعد از اصلاحات ارضی تا پیروزی انقلاب و بعد از انقلاب؟
بله، این هم یک نوع تقسیمبندی است. ببینید جامعه روستایی قبل از اصلاحات ارضی که در قالب نظام ارباب - رعیتی اداره میشد جامعهای بسته بود که به لحاظ جامعه شناختی از مجموعهای از خانوارهای خردهمالک، زارع صاحب نسق و فاقد نسق (خوشنشین)، مالکان و عوامل آنها و تعدادی صنعتگر، کسبه و رباخوار تشکیل شده بود. چنین جامعهای ارتباط بسیار ضعیفی با جوامع اطراف خود بهویژه شهرها داشته و با وجود برخورداری از سطحی از تمایز اجتماعی نگاه به درون و حالتی مستقل خودبسنده داشته و در مقیاسی فراتر از محدوده روستا، فاقد قدرت سیاسی و اقتصادی بوده است. زمینداران میکوشیدند تا با حفظ انزوای سنتی اجتماعات روستایی قدرت خود را پایدارتر کنند. آنها با انکار حق کشت نسقداران غایب، بیتحرکی مکانی را تشویق میکردند. رابطه رعیت با بازار را محدود میکردند. تحرک در چنین جامعهای در سطح پایین و تقسیم کار اجتماعی ساده مبتنی بر ویژگیهای جنسی و سنی در واحد تولیدی خانوار وجود داشت. در سطح فراتر از خانوار، و در بنه بهعنوان واحد تولیدی جمعی، تقسیم کار مبنی بر مهارت و تجربه وجود داشته است.
با اجرای اصلاحات ارضی ساختار اجتماعی روستاها دستخوش تحول بزرگی شد. زیرا در عنصر و مؤلفهای که بالاترین ارزش را به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داشت و تعیینکننده وجاهت و منزلت فرد و خانواده بود، تغییراتی حادث شده بود. در جامعهای که مبتنی بر ساخت کشاورزی است تقسیم زمین یعنی تقسیم ثروت، درآمد، اعتبار اجتماعی و قدرت سیاسی؛ پس تقسیم زمین میتواند آغاز دگرگونی در ساخت اجتماعی باشد. هدف اصلی از اصلاحات ارضی این بود که با تقسیم املاک بزرگ مالکان بین دهقانان و رواج تکنولوژی جدید، تسهیلاتی در امر تهیه فرآوردههای کشاورزی فراهم شود. از طرفی اصلاحات ارضی را مقدمه ورود دولت به جامعه روستایی نیز دانستهاند و نیز اصلاحات ارضی یک ابزار نمایشی اقتصادی - اجتماعی بود که در راه مقاصد سیاسی به کار برده شد. اصلاحات ارضی گرچه با نام بسط عدالت اجتماعی و از بین بردن فشار اربابان بر روستاییان مطرح شده بود، اما در عمل نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را در جامعه روستایی تقویت کرد.
جامعه روستایی بعد از انقلاب با تأثیرپذیری از تحول انقلابی حادث شده در جامعه، حالت بسته، ایستا و تودهای بودن خود را تا اندازهای از دست داد. تحرک حاصل شده در جامعه روستایی باعث شد اصلاحات ارضی بعد از انقلاب بر خلاف اصلاحات ارضی قبل از انقلاب که از بالا به پایین بود، صورت ترکیبی پیدا کند، یعنی هم حرکتها و اعتراضات دهقانی را در برخی از مناطق روستایی و هم اقدام حکومت را برای تدارک و اجرای اصلاحات ارضی داشته باشیم. پس از انقلاب اسلامی متنفذان و قدرتمندان محلی چون مالکان، سرمایهداران ارضی، خردهسرمایهداران روستایی و دهقانان مرفه پایگاه اجتماعی خود را در جامعه روستایی از دست داده و جای خود را به نهادهای جدید مانند شوراهای اسلامی، بسیج و... دادند./
دیدگاه تان را بنویسید