روایت ایستادگی در تیرماه وطن

روایت ایستادگی در تیرماه وطن

تهران- ایانا- به حقیقت بگویم، روزهای متفاوتی است؛ حالا دیگر کلام فرهنگی‌ها و سیاسی‌ها مثل همیشه جهادی‌ها در یک جمله خلاصه می‌شود: مردم، اولویت اول و آخر هستند.

 

شب گذشته، تا سحر پلک بر هم نگذاشتم.

صدای پدافندها، شلیک پیاپی موشک‌ها،

نفس شب را برید.

نبض جانم تند می‌زد…

جانم «نرگس» است.

دخترم.

و دختران ایران،

که جان من‌اند،

صبوران ساکتِ این میهن زخمی.

 

ما این روزگار را از سر می‌گذرانیم.

روزهایی که نه دستی به رسم دوستی و نه آغوشی به مهر به برای ایران وطن باز نمیشود !

ماییم و خاک و بذر.

همان دو عنصر جاودانه برای سبز شدن،

برای قد کشیدن.

ماییم و مردم.

 

کرد و بلوچ و لر و ترک و فارس و گیلک،

دست در دست،

عهد و وفا را زمزمه می‌کنیم؛

برای ایستادن،

برای کاشتن،

برای رسیدن به آنچه دشمن نمی‌خواهد،

و ما می‌خواهیم:

 

آینده دختران‌مان،

فردای پسران‌مان،

بقای خانواده‌ها،

غرور مردان‌مان،

و شکوه ایرانِ خوش‌نقشه‌مان.

 

اخبار وزارتخانه را مرور می‌کنم.

جلسات، پشت سر هم.

منظم، هدفمند، جهادی.

اما شکل‌شان تغییر کرده است؛

از میزهای رسمی به اتاق‌های بی‌پیرایه

و از کت‌های اتوشده،

به لباس‌های ساده، آماده جهاد ...

 

زنان مدیر،

دیگر با کفش‌های رسمی نمی‌آیند؛

کفش‌هایشان ساده‌تر شده،

اما گام‌هایشان بلندتر.

به ضرورتِ زمان ،

به ضرورتِ دویدن،

به ضرورتِ بودن در کنار مردم.

 

وزیر را کمتر پشت میز می‌بینم؛

یا در سفر است،

یا در بازدید میدانی،

یا در دل سازمان‌ها،

برای خداقوت به همکارانی که

در خط مقدم قوت ایستاده‌اند.

 

گزارش‌ها هم دیگر شبیه گذشته نیستند؛

نه فقط پرونده‌هایی مکتوب،

که روایت‌هایی زنده‌اند.

از زمین،

از کارگاه،

از شالیزار،

از دامداری.

با چشم دیده می‌شوند،

با جان نوشته می‌شوند.

 

به حقیقت بگویم،

تفاوت جهادی‌ها با فرهنگی‌ها یا سیاسی‌ها

در یک جمله خلاصه می‌شود:

مردم، اولویت اول و آخرشان‌اند.

 

و این، نه فقط تحلیل،

که ایمانِ من است.

من، زنی از دهه شصت،

با نانِ جنگ خورده،

و زخم های بر تن نشسته.

 

اگر بمانم،

باز هم روایت خواهم کرد.

و اگر نباشم،

شما بنویسید.

روایت کنید.

که تاریخ،

با صدای ما نوشته می‌شود.

 

به روزگار شبی بی سحر نخواهد ماند

چو چشم باز کنی صبح شب نورد اینجاست.

 

طاهره قیومی / عضو کوچک وزارت جهاد کشاورزی

انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید