فاطمه ظفرنژاد، پژوهشگر بینالمللی آب در گفتوگوی تفصیلی با ایانا مطرح کرد:
تنها سه دقیقه به پایان جهان باقی مانده است/ مدرنیته، فرهنگ ندارد/ آب، برای وزارت جهاد کشاورزی است نه نیرو

"انگار شیفتگی سدسازی، درمان ناپذیر است." این نخستین جملهای بود که پژوهشگر بینالمللی آب، بعد از حضور در خبرگزاری ایانا مطرح کرد. فاطمه ظفرنژاد در حالی که از روی تاسف، سر تکان میداد، مهندسی سدسازی را یکی از اصلیترین عواملی دانست که از آنها با عنوان مدیریت غلط بین مردم و مسئولان یاد میشود. او با تمام وجود نگران بلاهایی است که انسان و پدیده تکنوکراسی به طبیعت تحمیل میکند. طبیعتی که مدرنیته مانند پکهای سیگار به جانش افتاده و روز به روز از عمر آن میکاهد و سلامتیاش را میبلعد.
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - فروزان آصفنخعی/ وحید زندیفخر:
"انگار شیفتگی سدسازی، درمان ناپذیر است." این نخستین جملهای بود که پژوهشگر بینالمللی آب، بعد از حضور در خبرگزاری ایانا مطرح کرد. فاطمه ظفرنژاد در حالی که از روی تاسف، سر تکان میداد، مهندسی سدسازی را یکی از اصلیترین عواملی دانست که از آنها با عنوان مدیریت غلط بین مردم و مسئولان یاد میشود. او با تمام وجود نگران بلاهایی است که انسان و پدیده تکنوکراسی به طبیعت تحمیل میکند. طبیعتی که مدرنیته مانند پکهای سیگار به جانش افتاده و روز به روز از عمر آن میکاهد و سلامتیاش را میبلعد.
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی ایانا با این پژوهشگر است.
مدیریت غلط آب بهویژه در ایران را چگونه تعریف میکنید؟ آیا این موضوع تنها به سدسازیهای غیراصولی مربوط میشود؟
به غیر از سدسازی، پروژههای عجیب و غریب دیگری نیز در ایران اجرا میشود که واقعاً انسان را به تأمل وامیدارد. یعنی آدم را مجبور میکند که از خودش بپرسد "چقدر کجفهمی میتواند نسبت به طبیعت در وجود انسانها جمع شود؟" دو سال پیش دریاچه قم را در نقطهای که بیش از چهار میلیون مترمکعب تبخیر دارد، افتتاح کردند. دریاچهای که برای تفریح و سرگرمی مردم بومی آن منطقه است، اما این موضوع نه با اقلیم طبیعت سازگار است و نه نیازی به این کار بود. گذشته از اینها آب آن از سرشاخههای دز گرفته میشود که میتوانست تأمینکننده آب کشاورزان باشد، ولی کشاورزان را بدبخت کردند تا مردم تفریح کنند. این هیچ ربطی به هویت، فرهنگ و سامان ذهنی ما ندارد. همه جناحها نسبت به آب و محیطزیست یک رفتار خصمانه پیدا کردهاند. چند وقت پیش در یکی از روزنامهها خبری خواندم مبنی بر افتتاح سد کوچعلی که بسیار غمانگیز بود. این سد در آیندهای نزدیک قمرود را کاملاً خشک میکند و در امتداد آن ریزگردها در تهران، قم، ساوه و... بیشتر خواهد شد. علاوه بر آن، حاشیهنشینی در همان حوالی افزایش یافته و مصرف آب در این منطقه بهشدت افزایش مییابد. در نتیجه روزی فرا خواهد رسید که وسعت قم، از کرج نیز بیشتر میشود. این رقابتهای مضحکی است که مدرنیته آن را به جامعه القا میکند و در نهایت کره زمین را به نابودی میکشاند، اما از همه بدتر خبر پیگیری پروژههای ساخت 100 سد جدید در کشور است. انگار این شیفتگی، درمان ندارد.
برخی از متفکران و صاحبنظران معتقدند که ایرانیها غربی شدهاند، اما مدرن نه. یعنی برای تقلید از مدرنیته تنها به روبنا اکتفا کردهایم و از زیربناهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن غافل شدهایم؛ بنابراین از نظر این کارشناسان، اکنون ما به یک سطحی از مدرنیته رسیدهایم که با وجود گستردگی، توخالی است. شما چگونه این موضوع را ارزیابی میکنید؟
مدرنیته نامی است که غربیها روی حکمرانی 200 ساله خود گذاشتهاند، اما به هیچ وجه به معنای واقعی کلمه این رویه نو و تازه نیست و از همه مهمتر راهی برای بهتر شدن زندگی انسانها تلقی نمیشود. بیشتر متفکران غربی هم بر این امر صحه میگذارند. هرچند در دنیای کهن نیز همه چیز تمام نبوده، اما در هیچ کجای آن نمیبینید که تنها در طول چند سال و به فاصله دو جنگ، 80 میلیون انسان کشته شود. این در حالی است که مغولها فقط 30 هزار نفر را کشتند و بعد از حدود 15 سال نیز تحت تاثیر تمدنهای کلاسیکی قرار گرفتند که مقصد حمله آنها بود. بنابراین مدرنیته خشنتر و بیرحمتر از این حرفهاست که به انسانها رحم کند، چه برسد به طبیعت و محیط زیست. تمام حرف من این است که مدرنیته فرهنگ ندارد. اتفاقاً برخلاف اظهار نظر کارشناسانی که بیان کردید، ما با تمام وجود و تا مغز استخوان مدرنیته را پذیرفتهایم. مصرفزدگی که یکی از ستونهای این سبک بهشمار میرود، کاملاً در جامعه ما مشهود است. همین رباتیک حرکت کردن و سر ساعت رسیدن به محل کار و برگشتن از آن، مظاهر اصلی مدرنیته هستند. چرا صبحها مردم همه در افکار خودشان غوطهورند و توجهی به اطراف ندارند و اگر هم نگاه میکنند، نگاهشان تو خالی است؟ چرا حتی به آسمان هم نگاه نمیکنند؟ چرا یادشان نمیآید که در مسیر راهشان، درخت دیدهاند یا نه؟ اینها همه سوالاتی است که باید پاسخ آن را در لابهلای برگههای پوسیده مدرنیته جستوجو کرد. به هر ترتیب، فرهنگ به قوم و جمعیتی وابسته است که در طول سالیان متمادی در یک منطقه زندگی کردهاند. ما از دهه 32 به تقلید از غربیها شکل مدیریت آب را از سنتی به مدرن تبدیل کردیم و خواستیم مانند آمریکا شویم. 40 هزار قنات داشتیم که حتی یک قطره هم تبخیر نداشت، اما مدیریت آب را به دولت سپردیم و دولت را فربه کردیم. حقآبه جوامع را گرفتیم تا بتوانیم در اصفهان کارخانه فولاد بزنیم. در حالی که یک دانشمند ایرانی صدها سال پیش در کتابی با عنوان استخراج آبهای پنهان، نظریات فوقالعادهای دارد که امروز در عصر مدرنیته، به آن رسیدهاند. این دانشمند میگوید که بهترین کار، دور نگه داشتن آبها از چشم خورشید است. بنابراین باید قناتها را حفظ کنیم. امروز هم یونسکو بر این موضوع تاکید دارد و حتی آمریکا نیز بعد از ساخت بیش از 60 هزار سد، بهدنبال قناتکار ماهر میگردد تا بتواند آن را در سرزمینش نهادینه کند، البته همین آمریکا تاکنون بیش از 400 سد را در طول چند سال گذشته تخریب کرده است، اما ما با ظهور مدرنیته، تمام اندوختههای سههزار ساله را کنار گذاشتیم و بهدنبال سدسازی رفتیم. این در حالی است که وزارت نیرو اعتقادی به قنات ندارد و میگوید "این موضوع در عصر کنونی دیگر جواب نمیدهد." بنابراین آب و منابع طبیعی را از مردم گرفتیم و به دست تکنوکراتهایی سپردیم که ارتباط چندانی با طبیعت ندارند. همانهایی که وقتی دستشان به خاک میخورد، آن را چندین بار میشویند و تحمل خاکی شدن را ندارند. حال تصور کنید، چنین کسی چگونه میتواند مثلا برای منابع آبی سیروان برنامه بنویسد؛ سیروانی که مردمانش همیشه با طبیعت کنار آمده و با آن انس گرفتهاند. این در مورد تمام مناطق و زیست بومها صدق میکند. بوی نامطبوع سد میناب باعث شد که آبرسانی به بندرعباس با مشکل مواجه شود. به همین دلیل یک سد دیگر شبیه آن احداث شد که آن هم تا 5 سال آینده به وضعیت قبلی دچار خواهد شد. ما کشوری بودیم که از بیش از هزارن سال پیش، با جمعآوری باران، آب مورد نیاز تابستان را تامین میکردیم. این شاهکاری است از بهرهوری با استفاده از مشارکت مردم که هزینههای پایینی داشته است. از طرفی 150 سد در شمال کشور ساختیم که تقریبا همه آنها غیراصولی بود. نمیدانم آببندها چه ایرادی داشت که به دست فراموشی سپرده شد؟ آنها خیلی بهتر از سد کار میکردند و با مدیریت مردم اداره میشد. به هر حال، بومیهای هر منطقه از دنیا بیشترین شناخت را از ناحیه خود دارند. من به بیشتر روستاهای ایران سفر کردهام و با کشاورزان از نزدیک دیدار داشتهام. درکی که آنها از آب، خاک و اقلیم منطقه دارند، بینظیر است و حتی اطلاعات کارشناسان و متخصصان به پای آن نمیرسد. درست مانند رییس قبیله سرخپوستان آمریکایی که برای دولت جدید نامه پر از احساس نوشت و در آن رود را خواهر و زمین را مادر خود معرفی کرد. این نامه آنقدر زیبا بود که دنیا را تحت تاثیر قرار داد.
اکنون پدیده تکنوکراسی، کمی تغییر رویه داده و از سدسازی به پروژههای انتقال آب روی آورده است. اتفاقا هزینههای هنگفتی برای اغلب آنها پیشبینی شده و برخی نیز در دست اجراست. شما این دو مقوله را چگونه ارزیابی میکنید؟
فرقی نمیکند؛ به هر حال مدیریت سازهای همیشه کار خودش را انجام داده است. همیشه در کنار ساخته شدن هر سدی، انتقال آب هم وجود داشته. سد کرج که بعد از کودتای 32 ساخته شد، برای انتقال آب به تهران بود که جمعیت آن را از چهار به 15 میلیون نفر رساند. آب سد طالقان هم همینطور. به عبارتی انتقال آب و سدسازی، دو مقوله جدا از هم نیستند و باید آنها را مانند کلافی در هم تنیده دید. هر سدی ساخته شده تا آب را از جایی به جای دیگر منتقل کند. سد زرینهرود که از سال 47 تأسیس شد، با بزرگترین کانال خاورمیانه، آب را از پشت سد به تبریز منتقل و آن منطقه را از یک باغشهر به یک کلانشهر تبدیل کرد. البته همراه آن صنایع آلوده کننده نیز وارد شدند و بر فجایع زیستمحیطی افزودند. اکنون هم همان افرادی که قبلا، سنگ سدسازی را به سینه میزدند، به فکر انتقال آب افتادهاند. مثلا میخواهند آب خزر را به سمنان منتقل کنند که این موضوع به حداقل 10 مخزن در طول مسیر نیاز دارد؛ یعنی همان سدسازی که پیش از این به صورت منفرد دنبال میشد، اکنون به بهانه انتقال، پیگیری میشود. یا انتقال از خلیج فارس و عمان به 16 استان کشور، مقولهای است که مانند بقیه پروژهها به منافع شرکتها مربوط میشود.
منتقدان لیبراسیم و مدرنیته مانند طیفهای جماعتگرا معتقدند که مدرنیته توانایی تشخیص مسئله و بحران کنونی را ندارد. یعنی ما با مقلدانی روبهرو میشویم که تنها پیشرفتها را میبینند و عین آنها را تقلید میکنند. اما بحرانها را که پیامد اصلی کارهایشان هست، نمیبینند. به نظر شما چرا این اتفاق میافتد؟
مدرنیته یعنی همین. آدمها و اندیشهها را حذف میکند. شاید به ظاهر اسمی پرطمطراق داشته باشد، اما حقیقت، چیز دیگری است. یعنی در حالی که فکر میکنیم کشورهای پیشرفته ساز و کارهای نظارتی محکم و قوی دارند، باز هم فرار از قانون و دشمنی با طبیعت اتفاق میافتد. مثلا اکنون درختان جنگل آلاسکا که بیش از 5 هزار سال قدمت دارد، برای انتقال نفت، قطع میشوند. در صورتی که طرفداران محیطزیست به انتخاب اوباما دل بسته بودند و امید داشتند که او بتواند جلوی تخریب را بگیرد. این موضوع نه تنها برای کشور مدرنی مانند آمریکا بلکه برای تمام جهان یک تهدید محسوب میشود. به ویژه آنجا که اجازه رسانهای شدن به چنین اتفاقاتی را نمیدهند. به عنوان مثال، بولتنی در دهه 40 میلادی از طرف دانشمندان هستهای گردآوری شده که طی آن اثبات کردهاند اگر 4 انفجار دیگر مانند ناکازاکی و هیروشیما در زمین اتفاق بیفتد، تمام حیات و محیط زیست از بین میرود. بر این اساس، آنها پیشبینی کردهاند که تنها سه دقیقه به پایان جهان وقت باقی است. امیدها و ناامیدیهای فراوانی تا سال 92 میلادی به واسطه جنگ و صلحی که در جهان رخ میداد، به وجود آمد و از بین رفت. بیانیه کلوپ رم با تأکید بر توقف رشد نسبت به دقایق پایانی عمر زمین هشدار داد. هشدارهای مذکور مؤثر بود و به همراه کنفرانس ریو و بررسی رفتار متمدنانه انسانها در برخورد با طبیعت و محیط زیست، امیدها افزایش یافت و پیشبینی عمر آینده زمین، به 14 تا 17 دقیقه رسید. اما اکنون چیزی که بیش از همه، برای دانشمندان نگرانکننده به نظر میرسد، سوراخ شدن لایه ازن است؛ موضوعی که مهمتر از انرژی هستهای در تخریب و از بین بردن حیات نقش دارد. زیرا کربنی که در فضا پخش میشود زودتر از بمب هستهای ما را به کام مرگ میکشاند. بنابراین اواخر سال 2015 تنظیم دقیقههای باقیمانده به 3 دقیقه رسید. زیرا هیچ کدام از دستورالعملها برای جلوگیری از تخریب محیط زیست اجرایی نشد. اکنون یکی از بزرگترین کارخانههایی که کیلو کیلو کربن به هوا میفرستد، کارخانههای مهمات سازی است. حتی کشوری مانند سوئد که به نظر میرسد سرزمینی بیحاشیه و کاملا دموکرات باشد، بیشترین سهم صادراتش در اسحله خلاصه میشود. همین کربنهای اضافی تولید شده توسط کارخانهها و صنایع آلوده کننده، سوراخ شدن ازن را رقم زده است. دمای بالای 460 درجه سیارههایی مانند زهره، به دلیل لایه کربنی است که اطراف آن را پوشانده؛ بنابراین باید آن را جدی گرفت. اما متأسفانه اکنون در عصر پولسالاری قرار داریم که منافع مالی و محیط زیست را به بازی گرفته است. هیچکدام از رسانههای جهان نیز اجازه پرداختن به این موضوع را ندارند.
در مدرنیته، حق فردی، در اولویت بوده و حقوق جدید بر این موضوع تبیین شده است. اگر قرار بر این است که در حوزه محیط زیست، مقوله درونی تعیینکننده نباشد آیا این امر به یک نظام توتالیته جدید منتهی نخواهد شد منتهی اینبار به بهانه حفظ محیط زیست چه مکانیزمهایی وجود دارد که در عین حفظ اختیار و آزادی انسان، محیط زیست را نیز حفظ کند و جامعه را به سعادتی سوق دهد که صرفاً رفاهمحور نباشد؟
این دغدغهای است که من هم با آن درگیر هستم؛ بهویژه بعد از آن بلاهایی که استالین بر سر مردم شوروی سابق آورد و یا استبدادهایی که در چین اتفاق افتاد. اکنون مدرنیته، همه "ایسم"ها را در دل خود دارد. اما ما هنوز ریشهها را پیدا نکردهایم. اتفاقا پس از کنفرانس ریو، بیانیهای به عنوان "دستور 21" مطرح شد که 40 فصل دارد. این مانیفست، احیای دانش بومی را مدنظر قرار داده و بر تقویت آن برای نخستین بار تاکید کرده است. ولی عصر مدرن، چنین اعتقادی ندارد و در نابودی و همگنسازی جوامع بومی و همچنین محو ضعیفها تلاش میکند. به هر ترتیب، نفی مدرنیته، به معنای نفی همه این ایسمهاست و مقوله جایگزین، چیزی است که در دستور 21 آمده. به ویژه آنجا که میگوید طرحها باید بومی، کوچک و با مشارکت مردم منطقه باشد. اینکه ساختمانی در تهران ساخته میشود و میخواهیم مانند آن را در بلوچستان بسازیم و یا در پی تقلید از برجهای آسمان خراش آمریکایی در ایران هستیم، همین یکسانسازی و جهانی شدن یعنی غیربومی کردن و از بین بردن تمدن و سازگاری. میشل فوکو کتابی دارد به نام تولد زیست سیاست. او جزو نخستین کسانی بود که فلسفه را با تخریب محیط زیست پیوند زد. فوکو در این کتاب معتقد است که دولت، مولود عصر مدرن بوده و حتی پادشاه انگلیس، قبل از قرن 17 دولت نداشت. این دولت است که تمام منابع طبیعی را از جوامع بومی میگیرد و مدیریت آن را البته با کمک گرفتن از آکادمی، تحت سلطه خود در میآورد. هرچند که اکنون بسیاری از کارشناسان به معایب و خطرات مدرن شدن و دولتزدگیها پی بردهاند، اما هنوز از رها کردن مدرنیته میترسند و این سوال را مطرح میکنند که با حذف آن، چه راهکاری را میتوان جایگزین کرد. شاید برخی نمیخواهند قبول کنند، جایگزینی همان است که در دستور 21 آمده؛ یعنی اجرای پروژههای کوچک و مطابق با زیستبوم منطقه مورد نظر.
در کشورهای پیشرفته، آکادمیها به عنوان نهادهای مستقل شناخته میشوند. حال با توجه به اینکه مدرنیته، در لباس دولت رفاه، همه چیز را با اجرای طرحهای توسعه همگنسازی میکند، آیا نهاد علم میتواند استقلال خود را حفظ کرده و در راستای توسعه متوازن و پایدار کشور قدم بردارد؟ یا این نهاد، خود نیازمند نهاد دیگری است؟
یکی از بزرگترین اشکالات علم مدرن، تفکیک همه چیز از هم است. رشتههای جزءنگری که اطلاعی از کل ندارند، به مهندسی یا پزشکی تهاجمی تبدیل میشوند. بنابراین در چنین شرایطی حتی هدف دانش نیز پول و ثروت است و در نتیجه اکنون کمتر کسی را پیدا میکنید که به خاطر عشق و علاقه تحصیل کند. اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان، درس میخوانند چون میخواهند در آینده درآمد خوب و زندگی مرفهی داشته باشند. هجومی که هر ساله نسبت به رشتههای پزشکی و مهندسیهای ریاضی میشود، مبین همین مسئله است. البته در جهان غرب هم همین مسائل وجود دارد. نتیجه این میشود که اکنون ما در دنیا شاهد آن هستیم؛ گرم شدن کره زمین. در حالی که هر یک درجه افزایش دما، به دلیل تاخیر در گلدهی، تولید غلات را تا 10 درصد کاهش میدهد. اگر این وضع ادامه یابد، معلوم نیست در آینده کشت و زرع محصولات مختلف، چه خواهد شد. حال پرسش اینجاست که چرا مدرنیته اجازه اظهار نظر به دانشمندان هستهای نمیدهد که میگویند سه دقیقه بیشتر به پایان جهان نمانده؟ درست همانند خانم یا آقای ایکس که تریبون دارند و در قالب سیاست، هر چه میخواهند حرف میزنند، حتی اگر حرفشان غلط باشد. بنابراین باید گفت که نهاد علم مستقل نیست و حتی سایتها هم بولتن دانشمندانی که مخالف مدرنیته حرف میزنند، منتشر نمیکنند.
از نظر فلسفی، میتوان گفت سدسازی تقسیم آب برای شهرستانهای مختلف مفهوم ملیت را زنده میکند و در عین حال، لیبرالها معتقدند که تکثر و محلیگرایی، ضد ملیتگرایی است و این تکنولوژی است که همگنسازی را به سر منزل مقصود میرساند؛ بنابراین اینجا با یک دوگانگی و پارادوکس روبهرو میشویم؛ از یک طرف انتظار داریم زیستبوم، آب، خاک و غیره باید بومی سازی شده و از منطقهای به منطقه دیگر متفاوت باشد و از سویی دیگر با بحث انسجام کشور - ملت و ملیتگرایی طرف هستیم. بهنظر شما این دو در ارتباط با هم چگونه میتوانند ضمن صیانت از انسجام ملی، شرایط بومی را نیز حفظ کنند؟
از نظر بنده، این تفسیرها که ملیگرایی، لیبرالیزه شدن و غیره را به میان میکشد، همه ماحصل تعبیرهای دنیای مدرن است. فوکو میگوید که قبل از مدرنیته، ارتش منسجم نداشتیم، اما بعد از یک اتفاق و اعلام عمومی، همه بسیج میشدند. این هیچ "ایسمی" پشتیبانش نبود و همه مردم دست به دست هم میدادند و در عین حال، آداب، رسوم و فرهنگ محلی و بومی هر منطقه حفظ میشد. بنابراین وقتی این افراد برای دفاع از تمامیت ارضی دور هم جمع میشوند، یعنی غیرت و ملیتگرایی در درونشان موج میزند. پس هویت ملی در آنها هنوز زنده است. حال باید دید که امروز چرا این اتفاق برای دنیای ما افتاده است؟ چرا چنین بلایی بر سر دریاچه ارومیه، بختگان و جاهای دیگر آمد؟ ریشههای اصلی کجاست که در عین مدرن بودن، محیطزیست خود را تخریب میکنیم؟ چرا تنها 25 درصد روستاهای ما باقی مانده است؟ در صورتی که روستا رکن اصلی امنیت غذایی است. روستا یعنی آب کشاورزی را به صنعت ندادن! صنعتی که در قلب مراکز خشک ایران ساخته شده. متاسفانه به خاطر گسست از دنیای کهن، خورهای به جان استانها افتاده که فکر میکنند هرچه صنعتیتر باشند، پیشرفتهترند. آن هم صنایعی مانند فولاد که به شدت آببر هستند.
شاید به خاطر اینکه طبق برنامه، قرار است تولید فولاد تا سال 1404 به 55 میلیون تن برسد؟
خب برسد! اما در کنار آبهای نامتعارف. اتفاقا تمام مسیر بندرعباس تا چابهار خالی از سکنه است و آب نامتعارف هم فراوان. میتوان کارخانهها را در آن محل بنا کرد که هم برای اهالی مناطق اطراف ایجاد شغل شود و هم در مقابل هجوم احتمالی دشمن، سدی دفاعی ترتیب داد. چطور دلشان میآید آبی را که یک انسان میتواند بنوشد تا زنده بماند، برای خنک کردن فلز مصرف کنند؟ آبی که بعد از مصرف، آلوده شده و دورریختنی است.
آیا درون سیستمهای دولتی و صنعتی کسی مثل شما نبود که این مضرات را ببیند و از احداث چنین کارخانههایی جلوگیری کند؟
این موضوع از دهه 40 شروع شد. آن زمان قرار بود چنین کارخانههایی در بندرعباس ساخته شود، اما تصویرهای غلط مدرن، کار را خراب کرد. بسیاری از استادان دانشگاه پس از فارغالتحصیلی فکر میکنند پیشرفت یعنی تخریب محیط زیست و رفاه کاذب مصرفزدگی یعنی پیشرفت. آنها میگویند اروپا و آمریکا خیلی پیشرفت کردهاند پس ما هم باید به آنها برسیم. بنابراین توسعه تنها در رشد اقتصادی دیده شد و این رشد فاجعهآفرین است. همین مدرنیزم مسابقه تسلیحاتی بین دو ابر قدرت جهان یعنی کاپیتالیسم و سوسیالیسم به وجود آورد و آن طرف، مککارتیسم و این سو استالینیسم، مردم را بیچاره کرد. بنابراین در دهه 60 اتاق فکری مستقل از دولت به نام کلوپ رم، برای بررسی دلایل رفتارهای بیرحمانه دنیای مدرن با مردم و طبیعت به وجود آمد. این تحقیق که توسط دانشگاه ماساچوست آمریکا انجام شد، یکی از مواردی است که به شدت سانسور میشود. یعنی گزارش تهیه شده که با عنوان "رشد اقتصادی را متوقف کنید" تکمیل شد، اجازه انتشار و دسترسی آزاد برای همگان را نداشت و هنوز هم ندارد. اینها سانسورهای دوران آزادی است! در حالی که در فرهنگ و ادبیات کهن ایران و چین، بر این امر تاکید شده بود که روشنفکران نباید برنامهریزی کنند. زیرا فقط به دنبال مهندسی کردن هستند و این موضوع با طبیعت سازگاری ندارد. آنها میدانستند که توسعه یعنی تهاجم به طبیعت. اما پیشرفت، بوی تمدن میدهد و صلحآمیز است. اکنون تمام آب کشاورزی برای مصرف شهرها منحرف شده و پارکهای آبی در نقاط پرتبخیر و نیز صنعتهای آببر، آب مورد نیاز کشاورزی را حراج کردند. آنگاه این بخش را متهم به مصرف بالای 90 درصدی میکنند که اصلاً درست نیست. کشاورزان نیز هیچ نماینده قدرتمندی ندارند که از آنها دفاع کند. چون در دنیای مدرن، پول و تجارت حرف اول را میزند.
در ابتدا حکمرانی آب در دست مردم بود. اکنون در دست دولتها است، اما با این حال خود دولتیها اقرار میکنند که این حکمرانی باید دوباره در اختیار مردم باشد. این تغییر رویکرد را چگونه تفسیر میکنید؟
به نظر میرسد این اتفاق بعد از کتاب میشل فوکو با عنوان "تولد زیست سیاست" افتاد. حتی دغدغه فیلسوفانی مانند مارکس، نیچه و... هم همین بود. آنها دنبال ریشههای مشکلات میگشتند. حال نتیجه نهایی این است که دولت باید کوچک شود؛ آن هم به صورت گام به گام و در یک پروسه زمانی مشخص. یکدفعه نمیشود همه حکمرانی آب را از دولت گرفت. در ابتدا باید وزارتخانههای مربوط به آب و منابع طبیعی کمتر و کوچکتر شوند و تکنوکراسی را با برنامههای معین به سمت نیروهای مولد سوق داد. در این میان باید اقرار کرد که اگرچه وزارت جهاد کشاورزی، مشکلاتی هم دارد، اما تنها وزارتخانهای است که به صورت مستقیم با کشاورزان ارتباط داشته و درد آنها را از نزدیک میبیند و لمس میکند. این در حالی است که وزارت نیرو، کوچکترین تماسی با آنها ندارد و حرف آنها را نمیفهمد. 40 سال است که موضوع جدا کردن مقوله آب از وزارت نیرو و واگذاری آن به جهاد کشاورزی مطرح میشود، اما تاکنون هیچ اتفاقی نیفتاده. 40 سال است که در مقابل این تغییر، مقاومت میکنند زیرا منافع سنگینی در آن نهفته است؛ بنابراین تا مسئله آب و منابع طبیعی با صاحبان اصلی آن گره نخورد، مدیریت حوزه آب درست نخواهد شد. آن هم فقط برای نظارت و نه اجرا. البته لازم است که مدیریت سازهای از دل آن حذف شود./
V-950703-02
D-950703-01
دیدگاه تان را بنویسید