گفتوگو ایانا با دکتر اسدالله نقدی پیرامون علل مهاجرت از روستا به شهر
تشدید مهاجرت از روستا به شهر با تغییر اقلیم/ روستاها از نیمهجانی به بیجانی رسیدهاند/ با ورود نفت به اقتصاد ایران روستاها طفیلی شهر تصور شدند/ در سال 1400 دوسوم جمعیت ایران شهرنشین خواهد شد
مهاجرت روستاییان به شهر و سپس ایجاد شهرکهای اقماری در کلانشهرها، بحثی مقابل توسعه پایدار و توسعه پایدار روستایی است. نخست باید پرسید که چرا روستاییان از روستاها به شهر مهاجرت کردند؟ دوم باید پرسید چرا روستاییان به حاشیههای شهر رانده شدند و دولتها نتوانستند برای این مهاجران تصمیمهایی بگیرند تا معضل حاشیهنشینی ایجاد نشود. سوم باید پرسید که حالا اینها همه اتفاق افتاده است، چرا نمیتوانیم، یا چرا نمیخواهیم، یا چرا در هیچ برنامه توسعهای راهکاری برای عدم مهاجرت روستاییان به شهر و همچنین حاشیهنشینی ارائه نشده است تا این معضل و مشکل حل شود؟
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - وحید اسلامزاده:
مهاجرت روستاییان به شهر و سپس ایجاد شهرکهای اقماری در کلانشهرها، بحثی مقابل توسعه پایدار و توسعه پایدار روستایی است. نخست باید پرسید که چرا روستاییان از روستاها به شهر مهاجرت کردند؟ دوم باید پرسید چرا روستاییان به حاشیههای شهر رانده شدند و دولتها نتوانستند برای این مهاجران تصمیمهایی بگیرند تا معضل حاشیهنشینی ایجاد نشود. سوم باید پرسید که حالا اینها همه اتفاق افتاده است، چرا نمیتوانیم، یا چرا نمیخواهیم، یا چرا در هیچ برنامه توسعهای راهکاری برای عدم مهاجرت روستاییان به شهر و همچنین حاشیهنشینی ارائه نشده است تا این معضل و مشکل حل شود؟ با دکتر اسدالله نقدی، عضو هیأت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه بوعلیسینا در این باره گفتوگویی انجام دادهایم. وی در قالب کتابی به نام حاشیهنشینی دغدغههایش را مطرح کرده است:
**********
وضعیت فعلی جمعیت شهری و روستایی کشورمان چگونه است؟
در طول نیم قرن اخیر به طور دائم از تعداد روستاها و نسبت جمعیت روستانشین ایران کاسته شده است. از حدود 60 هزار نقطه روستایی در سال 1335 اکنون تعداد روستاهای دایر کشور به کمتر از نصف رسیده است. همچنین در سرشماری سال 1390 از 75 میلیون جمعیت 53.6 میلیون نفر شهری و 21.4 میلیون نفر روستایی بودند. نسبت جمعیت در حال حاضر حدود 22 تا 25 درصد (با انتشار نتایج سرشماری 1395 میتوان نسبت دقیق را نیز ملاحظه کرد) روستانشین در کشور داریم. در عوض رقم مطلق جمعیت شهری کشور از 5.9 میلیون نفر به حدود 55 میلیون نفر و تعداد شهرها از 199 به 1148 بالغ شده است.
از نظر شما عوامل مؤثر در مهاجرت از روستاها به شهر چیست؟
مهمترین عامل را میتوان اقتصادی دانست. رکودی که روستاها دچار آن شدهاند، و پیشرفتهای پیدرپی و رشد بیرویه و تجملات شهری از عوامل موثر مهاجرت از روستاها به شهر است. شنیدهها از شهر بسیار فریبنده هستند، اما گرفتاریهای فراوان و پیچیدگیهای بسیاری دارند. شاید مهاجرین به هم روستایی خودش از رنجهای زندگی در شهر بگوید، اما آن سخنی که نقل مجالس میشود، خوبیها و شگفتیها و جلوههای خاص و ویژه شهر است. یا حتی شنونده مایل نیست نکات تلخ و رنج آور را بشنود. اما نکته اصلی این جاست که روستاها از نیمه جانی به بیجانی رسیدهاند و دیگر رمقی ندارند. ایجاد ساختار ذهنی برای ماندگاری روستاییان در روستاها کار لحظهای نیست، باید مطالعه و برنامه نوشته شود و کادر اجرایی عالم و ماهر به کار گمارده شود.
برخورداری بسیار نابرابر از مواهب توسعه علت العلل مهاجرتهای روستایی است و مسائلی مانند درآمد، کار، تحصیل، کمبود آب و زمین در ادامه نمود خود را نمایان میکنند. در طول سه دهه گذشته حدود 50 میلیون نفر در بین نقاط جابه جا شدهاند؛ حدود 15 میلیون نفر مستقیم و مقدار چند برابر هم غیرمستقیم از روستاها به نقاط شهری مهاجرت کردهاند.
از دیدگاه تاریخی، مهاجرت از روستا به شهر چه رابطهای را الزامآور میکند؟
به لحاظ تاریخی تا روزگار اخیر یک رابطه متقابل بین شهر و روستا وجود داشت اما با ورود نفت به اقتصاد ایران در دهههای اول قرن شمسی، وابستگی دولت به اقتصاد کشاورزی اندک شد و روستاها به شکل طفیلی شهر تصور و ترسیم شدند. برنامههای توسعه علی رغم برخی تفاوت ها، "شهرگرا" بودند و هنوز هم هستند. با وجود افزایش محسوس برخورداری نقاط روستایی از برخی امکانات و تسهیلات و مواهب توسعه اما فاصله روستا - شهر در ایرن طی دوره معاصر افزایش یافته است. مسئله مهاجرتهای رو به فزونی روستا به شهر در ایران بیش از هر چیز معلول و محصول تفاوت در میزان توسعه کلان شهرها و شهرهای کوچک و به ویژه مناطق روستایی است. تا زمانی که این تفاوت در استانداردها و کیفیت زندگی در شهر و روستا در ایران وجود داشته باشد همچنان ما شاهد این روند خواهیم بود.
آیا میتوان گفت تمرکز جمعیتی در چند شهر بزرگ ایران یکی از عوامل مهم عدم توسعهیافتگی کشور و همچنین عدم توسعهیافتگی روستاها شده است؟
تمرکز جمعیتی در شهرهای ایران بسیار بالاست. این که به چه میزان تمرکز جمعیتی بر عدم توسعه تاثیر دارد باید مطالعه و پژوهش شود. جمعیت ایران رشد بسیار بالایی دارد. در 1400 جمعیت ایران به بالای 100 میلیون نفر میرسد. متأسفانه سیاستهای تنظیم خانواده در ایران بسیار بد و شاید اصلاً اجرا نمیشود. در سال 1400، دوسوم جمعیت ایران شهرنشین خواهد شد. نزدیک 80 میلیون در شهر زندگی خواهند کرد در صورتی که شهرهای ایران هنوز محتوا و قالب سنتی دارند و مدرن نشدهاند و نمیتوانند این همه جمعیت را در خود جای بدهند. شهر توان اشتغال زایی برای این جمعیت را ندارد. تنها راه حل رفع تمرکز جمعیتی از شهرها، احیا روستاها است. روستاها میتوانند فضای منفی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی را به فضای مثبت تغییر دهند. بیش از 20 میلیون نفر که امروز در روستا زندگی میکنند و این جمعیت نسبتاً ثابت خواهند ماند، اغلب به سنین سالمندی رسیدهاند. بسیاری از شهروندان بیکار خواهند ماند. این بیکاری هم آشکار است و هم پنهان. بیکاری پنهان به آن دسته از نیروی کار گفته میشود که بیمه تامین اجتماعی نمیپردازد. در امریکا یا اروپا به این نوع کارها، کارهای سیاه یعنی غیرتولیدی گفته میشود. فرد درآمد دارد اما درآمد مذکوراز طرق تامین معیشت اصلی به دست نیامده است. اساس توسعه، کار تولیدی است و کشاورزی اساس توسعه یک جامعه است. حتی کشاورزی تولیدات صنعتی را رواج و رونق میدهد. بدون اشتغال این جمعیت به تدریج به حاشیه شهر رانده میشوند و حاشیهنشینی یعنی گرسنگی، فقر، اعتیاد، دزدی، فحشا و هزاران آسیب دیگر.
همانطور که گفتید این تجمع در حاشیههای شهر مشکلات عدیدهای ایجاد میکند، اما آیا دولت میتواند این مهاجرت را کنترل کند؟
مقصد مهاجران روستایی در شهر با چشمپوشی از اندکی استثناها محلات فرودست شهری است که به بازتولید فقر و تکرار دور باطل محرومیت در شهر ختم میشود. این محلات با شاخصهای مهمی شامل فقر زیرساختها و تسهیلات شهری نامناسب (فقر کالبدی)، نبود ادغام در نظام اقتصادی رسمی شهر و اشتغال غیررسمی و ناپایدار (فقر اقتصادی) و تنوع و سیالیت فرهنگی - اجتماعی (فقر فرهنگی) شناخته میشوند. در واقع رشد قارچ گونه حاشیهها علاوه بر برهم زدن فضای کالبدی شهرها و انواع مسائل و آسیبهای اجتماعی که با خود به وجود میآورد مدیریت شهری را با مسائل، مشکلات و بحرانهای زیادی رو به رو میسازد. یکی از دلایل بروز این مسائل کمبود یا فرسایش سرمایه اجتماعی به دلیل نرخ بالای تازه واردان و تنوع منشأ جغرافیایی و فرهنگی ساکنان در این گونه محلات است.
فرسایش سرمایه اجتماعی در این مناطق محروم میتواند باعث انواع آسیبها و مسائل اجتماعی از جمله اعتیاد، فروش و مصرف مواد مخدر، فساد و فحشا، فقر و بیکاری و دعوا و درگیری و همچنین باعث موفق نبودن برنامههای عمرانی دولت برای بهبود وضعیت اجتماعی اقتصادی و فرهنگی حاشیهها شود. این درست است که حاشیههای شهرهای کلان را باید کنترل کرد و متاسفانه در کشور ما رها شده هستند، اما به نظر من قبل از این که ما حاشیهها را کنترل کنیم، باید با یک برنامه منظم و دقیق روستاییان را به روستا برگردانیم. از ابعاد گوناگونی میتوان روستاییان را به بازگشت ترغیب کرد. نخست باید روستاها را بازسازی و در آن سرمایه گذاری کرد؛ از جمله نظام تعلیم و تربیت و بهداشت در روستا باید تقویت شود. برنامههای متنوع فرهنگی میتواند نوعی ابزار موثر برای بازگشت روستاییان به روستا باشد. دولت خلاف بخش خصوصی که صدهای میلیونها تومان برای خریداری پفک نمکی جایزه تعیین میکند، برای بازگشت به روستا و سرمایه گذاری در آن انگیزه مالی ایجاد نمیکند.
عمق محرومیتهای پنهان در روستاها بیشتر در چه حوزههایی است؟
تحولات اجتماعی مناطق روستایی را نیز در نوردیده است و رنج برخی مسائل در جامعه روستایی از عمق بیشتری برخوردار شده است برای مثال موضوع افزایش سن ازدواج یا احیانا تجرد و نگرش به آن در مناطق روستایی توام با فشارهای اجتماعی پیچیدهای است و در مطالعات روستایی باید دیده شود. به نظر من محرومیت از شهر به روستا آمد. روستاییان با مشاهده جلوههای کاذب شهری گمان میکنند با زندگی در روستا، زیان دیدهاند.
می گویند صاحب کاری با وجود این که به کارگرش حقوق اندک میداد میدید که کارگرش همیشه شاد و سرحال بر سر کارش حاضر میشود. یک روز بعد از کار کارگرش را تا خانه اش تعقیب میکند. صاحب کار میبیند که آن کارگر از وقتی که به خانه میرود با همسرش یک زندگی شاد و بیغم و قانعی دارند. یعنی با هرچه که دارند خوش هستند، نه با آنچه در ذهن دارند. صاحب کار قصد میکند این خوشی و شادی را از بین ببرد. برای او این پرسش مطرح بود که چرا با درآمد بالا زندگی خوش و خرمی ندارد اما کارگرش با حقوقی اندک زندگی خوش و خرمی دارد. فردا به کارگرش حقوق بیشتری داد. چند ماهی این کار را تکرار کرد. روز به روز کارگر غمگین تر و افسرده تر به سر کار میآمد. بعد از مدتی صاحب کار باز دوباره کارگر را تعقیب کرد. دید بله دیگر آن خوشی و خرمی وجود ندارد و تمامی دعوا و مشاجره بر سر پول بیشتر است. رابطه شهر و روستا هم همین گونه خراب شد. روستایی تا وقتی در روستای خود بود به آنچه داشت قانع بود، تا وقتی به شهر آمد مشکلات یک به یک بروز کردند و دست آخر توقعات کاذب روستایی بالا رفت.
چه گروههای از حاشیهنشینان بیشتر در معرض خطر هستند؟
با توجه به تراکم بالای جمعیت در این مناطق، مدیران شهری و شوراهای محلی باید در برنامه ریزیهای بلندمدت به نسل جوان بیشتر توجه کنند. به خصوص انتظارات و توقعات نسل دوم و سوم حاشیهنشینان با والدین خود بسیار متفاوت است. مسلماً کودکان و زنان نخستین گروهی هستند که بیشتر از گروههای دیگر در معرض خطر هستند. سپس پسران نوجوان و کهنسالان. مردان جوان و میانسال تا حدودی میتوانند خود را کنترل کنند. اینان یا گرفتار جرم میشوند، یا خود عامل جرم هستند. ولی آیا اگر روستایی در حاشیه شهر دچار معضل اعتیاد شد میتوان او و خانواده اش را حمایت کرد و از شهر بیرون برده و در روستا اسکان داد و از نظر معیشتی هم تامین اش کرد؟ یا روستایی حاشیهنشین جرمی را مرتکب میشود، آن مجرم در زندان است، شاید هم اکثر این جرمها ناخواسته باشد، اما در هر صورت صورت گرفته است. آیا میتوان خانواده آن مجرم را به روستا بازگرداند و از منطقه جرم خیز دور کرد تا فرزندان او هم از جرم خواسته یا ناخواسته آسیب نبینند؟ ببینید "منِ شهری" آن روستایی را آلوده کرده ام، به هر خلاف و جرم و جنایتی که مرتکب شده. روستایی نیامده که در شهر این کارها را انجام دهد. به هر دلیل و استدلال درست و غلط او به شهر آمد که زندگی کند، نه آن که مرتکب خلاف و جرم و جنایت شود!
عدهای از صاحبنظران معتقدند که توسعه کالبدی و فیزیکی نه تنها عامل توسعهیافتگی روستاها نشد، بلکه عامل خالیتر شدن روستاها از سکنه شد؟
در سالیان اخیر در رویکرد به توسعه روستایی به ویژه در ابعاد کالبدی و مدیریت روستایی، تقلید ناشیانه را از شهر در قالب بهسازی و فعالیتهای عمرانی پیش میبرند که این به معنای نابودی هویت هزاران ساله روستاها و شهری سازی ناشیانه در روستاست که این تجربه در خود شهرها منتقدان زیادی دارد چه برسد در روستاها. سخن بر سر مخالفت با ارتقا کالبدی یا بهسازی در کلان و ذات خود نیست. روستاها همپای شرایط روز باید متحول شوند ولی الزاما ایجاد مقداری جدول و کاشتن تعدای تیر برق و آسفالت معنای حداقلی از توسعه است. براساس اجرا نادرست اصلاحات ارضی بسیاری در روستاها ترجیح دادند که زمینهای باقی مانده را بفروشند و به شهر بیایند تا با پول آن در شهر کار و کاسبی راه بیندازند. بحث حاشیهنشینی در شهرهای بزرگ شروع شد. کم کم این عده خرده بورژوا شدند و خود به خود آنها خود را در مرکز شهر دیدند. در ادامه روستاییانی که توانایی مالی نسبتاً بهتری از سایرین داشتند به شهر آمدند و حاشیهها و شهرکهای متنوع و بسیاری که دور و بر تهران میبینید از همین جا ایجاد شده است. تا آن جا که یادم میآید تا پایان جنگ ما هنوز در شهر تهران جسته و گریخته حلبی آباد داشتیم. کرباسچی وقتی شهردار شد نخستین کاری که کرد این بود که این حلبی آبادها را جمع کرد فرستاد حاشیه شهر تا شکل شهر سروسامانی بگیرد. وقتی حاشیهها اینگونه شکل گرفت خود به خود راه را برای مهاجرت روستاییان باز کرد. حقیقتاً نمیدانم اگر شهرک سازی در حاشیه کلان شهرهای نمیشد آیا این همه مهاجرت از روستا به شهر صورت میگرفت؟ به نظرم ناخواسته خودمان عوامل مهاجرت از روستا به شهر را ایجاد کردیم.
البته در تمامی شهرهای دنیا حاشیهنشینی وجود دارد. هرچه شهر کلان تر حاشیهنشینی هم بیشتر. اما تفاوت حاشیهنشینی در کلان شهری مثل تهران با حاشیهنشینی در یکی از کلان شهرهای اروپا یا امریکا در این است که در آن کلان شهرها خلاف کاران، مجرمان، فقیران، اقشار کم درآمد و آسیب پذیر زندگی میکنند. اما حاشیهنشینی در کلان شهر تهران یا سایر کلان شهرها، به مهاجران روستایی مربوط میشود. روستایی نه برای خلاف، نه برای جرم و جنایت، نه این که چون آسیب پذیر است به شهرها و حاشیههای آن پناه آورده است. روستایی فقط و فقط به علت درآمدی کم و برای امرار معاش و کار به شهر آمده است. دولت میخواست پایتخت بزرگ یک کشور بزرگ اسلامی را چشم و چراغ سایر ملل مسلمان بود، سامان بدهد. اما چون این کار هم بدون مطالعه و برنامه ریزی، بدون آینده نگری، و حتی بدون مشاوره با اهل فن و جامعه شناسان و غیره، انجام شد، عاقبتش نتیجهای شد که صد در صد به زیان دولت و جامعه شد.
راه حل چیست، توسعه جامع و پایدار؟!
در اینجا من هم باید از شما بپرسم که با چه ابزار و امکاناتی میخواهیم به توسعه پایدار برسیم؟! با توجه به تغییرات اقلیمی تمرکز صرف بر تعریف متعارف از کشاورزی در نقاط روستایی چاره ساز نیست. فرصتهای نوین در کسب و کار متناسب با اقلیم و اتمسفر اجتماعی و محیط طبیعی و توان ساکنان باید مد نظر باشد. در مقصد هم روستائیان مهاجر با انواعی از مسایل و مصائب روبه رو هستند. مسائل حاشیهنشینها فقط آب و برق و گاز، آسفالت معابر و فضای سبز نیست، بلکه اکنون کیفیت زندگی باید مسأله اصلی تلقی شود. در نهایت شوراهای شهر و مدیران همه شهرها به خصوص کلان شهرها و مراکز استانها باید تمهیدات لازم را برای مدیریت موج احتمالی مهاجرتهای گسترده روستا - شهری سالهای آتی که ناشی از تغییرات اقلیمی و خشکسالی است، داشته باشند. تصور کنید در یک شهر، نه کلان شهر، یک شهر معمولی، چندین شرکت در زمینه خاصی فعالیت میکنند. تقاضا برای محصول یا خدمات آن شرکتها محدود است. همچنین نیروی کار متخصص هم کم است. شما برای این که گوی سبقت را از دیگران بربایید باید ترفندهای خاصی هم در فروش محصول و خدماتتان و هم در جذب نیروهای متخصص داشته باشید. محصول و شرایط شما باید شرایط ویژه و خاصی نسبت به سایر محصولات و خدمات مشابه داشته باشد.
یا برای جذب نیروهای متخصص محدود باید انگیزههای خاصی ایجاد کنید. حال دولت ما اینچنین وضعیتی دارد: منابع مالی محدود، آب و زمین محدود، انگیزه کم برای کار در روستاها، بازار نامطمئن و ناثبات محصولات کشاورزی، تولید گران در داخل کشور و از همه مهمتر واردات بیرویه محصولات کشاورزی که ارزانتر از تولیدات داخلی است و... دولت باید این موانع را بردارد. باید کلاه خودمان را قاضی کنیم و بپرسیم، آیا میتواند؟ دولتهای ما گرفتاریها و دغدغههای بسیاری دارند، باید به کدام از آنها بپردازند: مهمترین، اصلیترین، زیرساختها، اولویتدارترین، سفارششدهها، پیشآمدهای غیرمترقبه، دغدغههای پوپولیستی و... مسلماً دولت به سمت و سوی زیرساختها نمیرود. چون زیرساختها فرصت این دولت را به پایان میرساند و مردم از این دولت میپرسند چه کردی؟ دولت هم پاسخ میدهد زیرساختها را ایجاد کردم. اما زیرساختها نمیتواند برای مردم نان و آب شود. و دست آخر میرسد به این که باید به دغدغههای پوپولیستی بپردازد. همان بلایی که دو دولت قبلی به سر کشور آورد.
نان و آب و پول خرد دادن به مردم، به ویژه به روستاییان، مزه بسیار شیرین تری برای مردم دارد تا پرداختن به امور اصلی و مهمتر. روزمره را رفع کردن نسبت به آینده نگری بهتر پاسخ میدهد. روستایی به خاطر امروزش از روستا به شهر مهاجرت کرد، سپس آینده فرزندانش عامل مهمتری برای مهاجرت به شهر شد. باز این نوعی پوپولیستی است که آینده فرزند را در زندگی حاشیهنشینی که معلوم نیست آیا در ادامه به خیر و برکت برسد یا نرسد، دید! وقتی توسعه پایدار روستایی مدنظر دولتها باشد هیچ گاه تصمیمهای پوپولیستی گرفته نمیشود./
دیدگاه تان را بنویسید