Iranian Agriculture News Agency

«آینده» کی می آید؟

حمیدرضا عظیمی_ دبیر تحریریه|| ماجرای سوال از رئیس جمهوری عملا تمام شد! جلسه‌ای که با هزار حرف و حدیث و البته اظهار نگرانی می‌خواست برگزار شود؛ در آرامش کامل پیش رفت و گاهی هم با تعارفاتی همراه بود.

«آینده» کی می آید؟

جلسه پرسش از رئیس جمهوری  در اصل به اینم دلیل برگزار شده که 82 نماینده مجلس شورای اسلامی در 5 زمینه سوالات خود را طرح کرده بودند و در جلسه‌ای که پیش از آن وزیر سابق تعاون، کار و رفاه اجتماعی از احتمال تنش و تشنج در آن خبر داده بود، با پاسخ‌های گاه تکراری رئیس‌جمهوری مواجه شدند و در نهایت با رای‌گیری فقط این موضوع نمایان شد که مجلس از پاسخ به 4 سوال قانع نشده است. در جلسه روز گذشته، همه چیز آرام پیش رفت و انگار اتفاقی هم نیفتاده است چه آنکه رئیس جمهوری هم بر این موضوع تاکید داشت که: هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ قرار بود به مناسبت هفته دولت ما مجلس را دعوت کنیم و حالا شما ما را دعوت کردید با این تفاوت که اگر میزبان ما بودیم، شیرینی به شما می‌دادیم اما اینجا از این خبرها نیست!

جلسه پرسش از رئیس‌جمهوری، تمام شد و فقط حرف‌هایی در ذهن برخی باقی مانده که منتظر بحث و جدل و شکست رابطه حسنه دولت و مجلس بودند و برای آنها ابهامات را از گذشته بیشتر کرده است. البته در این بین هم هستند عده ای دیگر که سوالات بیشمار در ذهنشان نقش بسته، آنهایی که در «شیش و هشت» روزگار، هشت‌شان را گرو نُه‌شان کرده است و شاید هم نُه‌شان گرو هشت. آنهایی که از روزهای خیلی پیش‌تر به این امید بودند که با برنامه‌‎هایی که قرار است اجرا شود دیگر فشارهای اقتصادی، جیب‌های آماسیده‌شان را سوراخ نخواهد کرد. 

رئیس‌جمهوری در مجلس حرف‌های بسیاری زد. به سوالات درباره بیکاری و البته بحران اقتصادی، پاسخ‌هایی هم داد ضمن اینکه تاکید داشت نباید از واژه بحران استفاده کنیم چون در شرایط بحرانی نیسیتم. این حرف‌ها گرچه کاملا هوشمندانه بود و آنچه می توان از دکتر روحانی به عنوان رئیس جمهور یک ملت و یک کشور توقع داشت اما گویا به دل خیلی ها هم ننشته چون در کف جامعه، حتی آنهایی که تفاوت بین بحران و آسیب را هم نمی‌دانند، طور دیگری فکر می‌کنند.

حسن روحانی در بخش پایانی سخنان خود در مجلس شورای اسلامی، حرف از برنامه‌زد. حرفی که در ذهن مانده و حالا دارد در بخش‌های مختلف جامعه به عنوان یک مساله مطرح می‌شود! روحانی گفت که اگر می‌خواستیم، می‌توانستیم دوهفته‌ای قیمت ارز را متعادل کنیم و بازار را تثبیت. می‌گفت: برای این موضوع برنامه داریم و آن را برای احتیاط نگه داشته‌ایم. نگه داشته‌ایم برای آینده. برای روز مبادای ملت.

همین موضوع است که خودش دارد به مساله تبدیل می‌شود. مساله ذهنی و احتمالا یک سوال بزرگ و اینبار دیگر پای نماینده‌ای که دارد خودش را برای انتخابات 98 آماده می‌کند، در میان نیست. اینبار آن کارگر است که سوال  دارد، آن پیشه‌ور و آن کشاورز. اینبار آنهایی سوال دارند که نه از جی.دی.پی سر در می‌آورند و نه از ضریب جینی! آنها فقط مغازه خواربارفروشی سر محل را می‌شناسند و از قیمت حبوبات، گوشت و مرغ و برنج خبر دارند که برمدار افزایش قدم گذاشته است. 

اینبار در سال حمایت از کالای ایرانی، تولیدکنندگانی سوال دارند که  مانده‌اند چگونه و چطور بین هزینه‌های تولید و قیمت نهایی کالا برای مصرف، تناسب برقرار کنند. حالا مصرف کنندگانی سوال دارند که نمی‌دانند تا کجا و چقدر می‌توانند هزینه ناکارآمدی تولید به دلیل به کارنگرفتن فناوری به روز، بهره‌وری و ... را از جیب خود بپردازند. حالا، عده ای سوال دارند که نمی‌دانند افزایش قیمت شیر، به چه چیزهائی بستگی دارد،‌ یا قیمت گوشت و تخم مرغ را چه فرایندی چه ستادی و چه چیزی تعیین می‌کند؛ مردمانی که نمی‌دانند چطور قیمت 40 میلیون تومانی را برای پراید هضم کنند، اما با تمام اعضا و جوارح افزایش قیمت را درک می‌کنند و می چشند.

سوال نمایندگان تمام شد! و حالا می‌توان آن را بخشی از تاریخ  خواند اما سوال بزرگتر نزد کسانی دارد نضج می‌گیرد، که اهالی همین نزدیکی هستند! آدم‌هایی که نمی‌دانند مولفه‌های اقتصادی چطور بر افزایش سطح عمومی قیمت‌ها تاثیر می‌گذارد اما روزگار را حس می‌کنند و از متعادل نبودن دخل و خرج‌شان ناراحتند. آنهایی که افزایش حقوق‌شان کافی نبوده و افزایش عمومی قیمت کالاهای مورد نیازشان چند، ده درصد! آنهایی سوال دارند که نمی‌دانند نقدینگی و تورم‌زایی آن چطور عمل می‌کند؛ از مفهوم پول داغ سر در نمی‌آورند اما می‌دانند شیر دو هزار و 500 تومانی دو ماه پیش حالا 3 هزار و اندی تومان شده است. آنها نمی‌دانند حجم نقدینگی با خود نقدینگی چه تفاوتی دارد، اما می‌دانند مرغ حدود 8هزارتومانی فرودین ماه گذشته حالا به 12 هزار تومان رسیده است و دائم دارند می‌شنوند که همین قیمت نیز، کم است و نیاز تولیدکننده را برطرف نمی‌کند. مردمانی که هر طرف سر می‌چرخانند خبری از گرانی و افزایش قیمت می‌شنوند و حق دارند نگران امروزشان باشند. امروزی که تمام نشده و از بام تا شام، هزار و یک هزینه دارد و مردم  این هزینه‌ها و افزایش قیمت آن را با پوست، گوشت  و استخوان‌شان حس می‌‍ کنند و از خود می پرسند :«چرا برنامه‌ای که می‌گویید را اینطور اجرا کردید که اینگونه شده؟ یا شاید اصلا اجرا نکردید که حالا داریم با این سختی و مشقت، دست و پنجه نرم می‌کنیم؟» این سوالات در کوچه و خیابان از دهان مردم یا در اتوبوس و مترو یا در تاکسی، شنیده می‌شود: پس کجاست برنامه‌هایی که از آن صحبت می‌شد؟ کجاست برنامه‌هایی که همیشه ادعا داشتیم در فضای «پیشا و پَسا و بدون» برجام، داریم و اجرا خواهیم کرد؟ برنامه‌های اقتصادی  که قرار بود برای همه باشد اما امروز منِ کارمند، کارگر، محصل و دانشجو و بازاری از خود می‌پرسم آیا من‌هم در آن برنامه دیده شدم و آیا امروز «ما» در برنامه‌‍‌ها دیده شده ایم؟

حالا بعد از آن ادعا که گفته شد: دوهفته‌ای می‌توانستیم بازار ارز و ... را سامان  دهیم، اما برنامه را  برای روز مبادا،  نگه داشته‌ایم! از زبان مردم و کوچه و بازار می‌شنویم که چرا باید چنین کاری کرد؟ چرا این برنامه باید در آینده‌ای که امروز اصلا  به آن نمی‌اندیشیم، اجرا و باعث رفاه شود. مردم می‌گویند ما گرفتار امروزیم، معیشت امروزمان تنگ است.  مگر نباید برنامه از شش ماه پیش؛ از یک سال و دو سال پیش برای امروز می‌بود تا اوضاع اینطور نباشد؟ اگر شش ماه پیش برنامه‌ای برای امروز بوده؛ می‌توان خوشبین بود که برای شش ماه آینده هم برنامه‌ای وجود دارد اما وقتی امروز سوالات ما به لحظه‌ است چه امیدی به وجود برنامه داریم؟ وقتی که سوالاتمان مربوط به امروز  است چه دریافتی از آینده می‌توان داشت؟ سوالات امروز مردم ما این است که در این لحظه پرایدی که 18 میلیون تومان بود، چقدر شده یا دلار  سه هزار  تومانی، امروز و در این لحظه چقدر است؟

راستی آینده،  کی می‌آید؟

انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید