سفیران بیصدای فرهنگ بومی
فائزه درخشانی، فعال اجتماعی/ یکم- یک نگاه سریع به دور و برتان بیندازید و تعداد کارهای دستساز ساخت ایران را بگویید. تعداد کارهای دستساز و بسیاری اوقات شبه دستساز ساخت چین و ماچین را هم بشمارید. عددها را پیش خودتان نگه دارید تا با هم به ادامه کار برسیم.دوم- خیلی از مردم و مسئولین کشور هنوز باور نکردهاند بحران آب واقعی و خطرناک است. امیدواریم شما از این دسته نباشید.
فائزه درخشانی، فعال اجتماعی:
یکم- یک نگاه سریع به دور و برتان بیندازید و تعداد کارهای دستساز ساخت ایران را بگویید. تعداد کارهای دستساز و بسیاری اوقات شبه دستساز ساخت چین و ماچین را هم بشمارید. عددها را پیش خودتان نگه دارید تا با هم به ادامه کار برسیم.
دوم- خیلی از مردم و مسئولین کشور هنوز باور نکردهاند بحران آب واقعی و خطرناک است. امیدواریم شما از این دسته نباشید. بحران آب یعنی هزاران چاه مجوزدار و بیمجوزی که تابستانها دیگر آب ندارند، چشمهها، رودها و تالابهایی که خشک میشوند و کشاورزانی که نمیدانند با بیآبی چه کنند. اگر صدای افتتاح پروژههای جدید در بخش کشاورزی هنوز هم بلند است، اما ما از یاد نمیبریم که در کشوری خشک و نیمهخشک زندگی میکنیم که به مدد تمام آسیبهایی که به اکوسیستم زدهایم از میزان بارندگی در آن کاسته میشود. اگر دستهگل همه ساکنین زمین بهویژه کشورهای توسعهیافته در گرم کردن هوای زمین را به این مسائل اضافه کنیم متوجه میشویم نباید منابع آبی محدود باقیمانده را به این راحتیها هدر داد.
سوم- ایران کشوری است هزار قوم و هزار فرهنگ. هر منطقهای آداب و رسوم، غذاها، و کارهای دستساز خاص خودش را داشته. غنایی که هزار بار بیشتر از هندوانه و سیب میتواند درآمدزا باشد اما نیست. و نه تنها نیست که در حال نابودی است. بسیاری از رسوم، لباسها، غذاها و کارهای دستساز محلی در دست نابودیاند، چون نه ارج میبینند و نه فایدهای دارند، حتی شاید مایه سرافکندگی و تمسخر شوند. پس همه سعی میکنند تا جای ممکن یکدست و یکجور شوند و شهری.
چهارم- توریسم فقط هتل و امنیت مسافران، سرویسهای بهداشتی تمیز و خطوط هوایی نیست. البته که اینها همه باید باشند، اما اینها کافی نیستند. اگر همه مثل هم باشیم جذابیتی در کار نیست. هر منطقه باید با زبان و گویش خودش صحبت کند، غذای خودش را عرضه کند، لباس خودش را بپوشد و کارهای دستساز خاص خودش را داشته باشد تا دلیلی برای رفتن و دیدنش وجود داشته باشد. اما این ممکن نمیشود تا وقتی متفاوت بودن مایه عذاب است نه منزلت و راحتی. با شعار و بخشنامه و دستورالعمل هم این چیزها درست نمیشوند. تا وقتی مرکزگرا فکر و عمل میکنیم، مردم میخواهند مثل مرکزنشینها باشند، بلکه روزگار آنها هم بگذرد.
پنجم- کارهای دستساز اگر بومی بمانند، درعینحال کاربردی شوند (یعنی همان چیزی که در گذشته بودهاند، زیبا و کاربردی برای سازندگانشان) میتوانند جای تمام کادوییهای چین و ماچینی را بگیرند و با یک نگاه سریع بتوانیم بیشتر از ده قلم کار دستساز ایرانی در اتاقمان بشماریم. چنین کارهایی را هم میتوانیم صادر کنیم به دنیا و خریدار داشته باشند، چونکه دیگر همه شبیه به هم و تقلید فلان و بهمان چیز نیستند. و هم میتوانند بروند در دنیا دست اهلش را بگیرند و بیاورند ایران برای گردش و تماشا.
ششم- مشکلات اجتماعی به هم گره خوردهاند، مشکل آب را نمیتوان از مشکل اشتغال جدا کرد، اشتغال را از توریسم و کارهای دستساز، و همه اینها را از سیاستهای جاری در جامعه. هیچکدامشان هم با دستورهای خشکوخالی حل نمیشوند. نیاز دارند به شکل منظومه دیده شوند و برای حلشان در کنار هم، چارهاندیشی شود.
هفتم- اینهمه که نوشتم و پشت هم چیدم از تجارب شخصی و گروهی ما در همکاری با اهالی استانهای مختلف کشور از شهر و روستا حاصل شده است. بهترین گلدوزیهای مادربزرگها در چشم دختران بیارزش بودند چون قدر ندیده بودند. وقتی با راهنمایی و آموزش همان گلها مینشستند گوشه شالها، تازه دیده میشدند. تازه دخترانمان به دست و چشمهای خودشان اعتماد میکردند. البته که کار بهسادگی نوشتن همین چند جمله نیست، اما کدام کار این جهان بهسادگی جلو رفته که این دومی باشد؟ امید که سیاستگذاریها اصلاح شوند و همه برای شکستن چرخههای باطل مشکلات درهم گره خورده بکوشیم.
دیدگاه تان را بنویسید