Iranian Agriculture News Agency

ایل ابوالحسنی حافظان اصالت و ریشه پدری در سرزمین بی آب

ابوالحسنی، نه آب دارد و نه تلویزیون

صنایع دستی و گردشگری راه برون رفت از بحران خشکسالی در توران

ایانا- اقتصاد: کویر در دو سوی جاده است، در بخش هایی از جاده تابلوهایی با طرح یوز زده اند که رانندگان حواسشان باشد، گاه پرنده ای پر می زند و در حوالی احمدآباد مزارع قرمز فلفل به چشم می خورد. از صالح آباد و چند روستای دیگر رد می شویم، ماشین وارد یک پیچ خطرناک می شود. روستاهای کوچکی با چند خانه و کودکانی که در حاشیه آن پرسه می زنند. زندگی در این مناطق کوچک چگونه است؟ وقتی دسترسی به ابتدایی ترین امکانات نیازمند داشتن وسیله نقلیه و گذر کردن از بیابان است، اما هنوز هم به ابوالحسنی نرسیده ایم.

ابوالحسنی، نه آب دارد و نه تلویزیون

هادی اعتمادی مجد:رضا صالحی رئیس شورای معیشت پایدار عشایر ایل ابوالحسنی، واقع  در پارک ملی توران در شهرستان شاهرود از ما دعوت کرده است ظرفیتهای روستا برای گردشگری و صنایع دستی را ارزیابی کنیم. ردیفی از رملها پیداست، همراهمان میگوید از چوداری (روستای رضاآباد و محل زندگی ایل چوداری از معدود عشایر افغان ایران) تا ابوالحسنی (محل زندگی ایل ابوالحسنی) ردیف این رملها ادامه دارد. شاید بشود گردشگری شتر را در اینجا پیاده کرد، ما در ذهنمان ردیف شترها را میچینیم که بر جهاز آنها نشستهایم، آفتاب مستقیم میتابد و شترها آرام و به قطار حرکت میکنند. دستار بر سر پیچیدهایم تا از حرارت در امان باشیم که ناگهان سواد ابوالحسنی پیدا میشود. بوی گاز ما را به خود میآورد و یادمان میآید  در پیکان قدیمی رضا صالحی هستیم. ابر سیاهی در آنسو پیداست، دقایقی بعد شودوروم ( بارانی که با باد به صورت میخورد) و باز سیاهی ابر و بالاخره به ابوالحسنی رسیدهایم.  امید، خواهر چند ماههاش فاطمهزهرا را بغل زده، او اولین کسی است که میبینیم، یگانه و الهه و آرمین هم در محوطه روستا هستند و سعی میکنند به حرف الهه که نقش مربی دارد، گوش دهند. عمه خانم از خانهاش بیرون میزند و با فاطمه و منیرخانم از زنان ایل ابوالحسنی به استقبال ما میآیند. خانه منیر خانم  و آقارضا میرویم تا هم استراحت کرده باشیم و هم اهالی در آن جمع شوند.

مردها راهی روستای اسبکشان میشوند تا هم قلعه را ببینند و هم ظرفیتهای گردشگری روستاهای دیگر را بررسی کنند و من و زنان تنها میمانیم تا هم درباره محصولات غذایی حرف بزنیم و هم پتانسیلهای صنایع دستی را با هم بررسی کنیم. در ابوالحسنی چه چیز وجود دارد، عمه خانم نگاهش پر از غم میشود و میگوید: هیچ. نمیشود که چیزی نباشد، محصول باغی، صیفی یا حتی گیاهان دارویی. هیچ چیز نیست، فاطمه میگوید تا همین چند سال پیش همه چیز داشتیم، رب گوجه از گوجههای ما بود، در انبار حیاط رب انار میگرفتیم و انجیرها، مربای انجیر میشدند. رب آلو داشتیم و انواع سبزیها و داروهای گیاهی. عناب تنقلمان بود و پنبه، کنجد، گندم و جو میکاشتیم، از  غورهها آبغوره میگرفتیم و در تابستان دلمه برگ مو غذای ما بود.  عمه خانم آه میکشد و ادامه میدهد خشک شدن قنات همه چیز را از بین برد، این روزها دوشنبهها وانتی از احمدآباد میآید و ما  مایحتاج را از او می خریم، هیچ چیزی باقی نمانده است.

این روزها عمه خانم نمیداند چه کند. صبح تا شب به تپههای اطراف چشم میدوزد، تصمیم گرفته بود گلیم ببافد اما از این کار نه تنها پولی در نمیآورد بلکه فقط هزینه نخ میداد و گلیمی که یا روی دستش میماند و یا آنها را به نوههایش میبخشید. جرقه همین گلیمهاست، گلیمهایی که هنوز طرحهای سنتی ابوالحسنیها را با خود دارد و میتوان با بازاریابی برای آنها و تبدیلشان به کالاهای متفاوت، منبع درآمدی برای زنان روستا ایجاد کرد. اما ماجرا به همین سادگیها هم نیست؛ باید نخ فراهم شود، بازاریابی شود و ارتباط مداوم با زنان ایل وجود داشته باشد.

بچهها بهانه میگیرند، آرمین به فاطمه، مادرش از کشف تلویزیون در خانه مادربزرگی که در شاهرود دارد گفته است. تا همین چندی پیش ابوالحسنیها هم آب و هم دریچهای به دنیای بیرون با تلویزیون داشتند اما این روزها از هر دو بیبهرهاند. اسفند 96 بعد از چند ماه پیگیری بالاخره چند نفر از صداوسیما آمدند تا تلویزیون را وصل کنند اما خب پیش میآید، آنها کابل کم آورده بودند و باز بیتلویزیونی ماند و بچههای ابوالحسنی. تنها تفریح بچهها چرخیدن در فضای روستاست، نه کتابخانهای، نه هیچ تلویزیون و نه هیچ چیز دیگری. گاه فاطمه نگران بچهها میشود، حیاط خانه بیابان خداست. مخصوصا زمستانها بیشتر نگران میشوم بالاخره اتفاق است و ممکن است جانوری چیزی باشد، اینها را فاطمه درباره نگرانی از جان سه بچهاش میگوید.

رضا صالحی و همراهانش برگشتهاند. او درباره وضع کشاورزی در زمینهای اجدادیشان میگوید که بیش از دو هزار درخت پسته ما خشک شده و مابقی را با آب تانکر و بدبختی در این چند سال آب میدهیم. البته با پیگیری چند ساله از دفاتر مسئولان جهاد کشاورزی قرار است آبیاری تحت فشار داشته باشیم و قرار است اعتبارات این بخش را به ما بدهند. اما در شرایط کنونی هزینه تانکر و آبیاری برای ما زیاد است.

دامهای ابوالحسنی در این سالها از نصف هم کمتر شدهاند. رئیس شورای معیشت پایدار عشایر ایل ابوالحسنی تعداد دامهایشان را 15000 راس میداند که این روزها به 5000 دام داشتی و بزرگ رسیده است. به گفته او خشکسالی و گرانی علوفه کمر دامداران را خم کرده است. قبلا تنها در زمستان به دام ها علوفه میدادیم اما حالا مجبوریم در تمام ایام سال علوفه دستی به گوسفندها و بزها بدهیم که همین امر هزینهها را چند برابر کرده است، از این رو اداره عشایری باید به دامدارها در خرید علوفه کمک کرده و برایشان یارانه در نظر بگیرد.

آیا باید از ابوالحسنی به شهر رفت؟ رضا صالحی معتقد است این زمینها، ملک پدریشان از زمان شاهعباس است و حفظ اصالت به آنها اجازه نمیدهد سرزمین پدریشان را ترک کنند. او میگوید که خیلی از اقوام رفتهاند اما تیره محمدرضا از طایفه صالح قصد رفتن از ابوالحسنی را ندارند، بلکه میخواهند با گردشگری یا هر معیشت مکمل دیگری ریشههای خود را در همین زمین خشک زنده نگهدارند.

انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید