بالا رفتن سن کشاورزان بحرانی برای ایران و جهان
متخصصان درجایی که باید بایستند، نایستادهاند
مسائل حوزه کشاورزی به بیتوجهی ما به مسائل خرد و توسعه محلهمحور بازمیگردد
ایانا_ جامعه و فرهنگ_ عاطفه شمس: بیشتر تحلیلها بالا بودن و بالا رفتن سن کشاورزان در دنیا را به دلیل کم بودن جاذبههای این شغل میدانند. بر اساس آخرین سرشماری مرکز آمار، ایران چهار میلیون کشاورز دارد و میانگین سنی کشاورزان ایرانی به ٥٣ سال رسیده و جایگزین نشدن نیروهای جوانتر ممکن است کشور را در کمتر از یک دهه دیگر با بحران کشاورز روبهرو کند. این موضوع در حالی رخ میدهد که بنا به اعلام مرکز آمار بیشترین دانشآموختگان بیکار در رشته کشاورزی تحصیل کردهاند. البته برخی از کارشناسان، مشکل اصلی را متوجه سیستم آموزشی ما میدانند و معتقد هستند که ما بهجای کشاورز گروهی از کارشناسان مدرکگرا را تربیت کردهایم.
سارا شریفییزدی، جامعهشناس توسعه در گفتوگو با «ایانا» درباره مسائل عمدهای که کشاورزی در کشور با آن روبهروست، معتقد است: «مسائلی که در بحث کشاورزی وجود دارد به بیتوجهی ما به مسائل خرد و به توسعه محلهمحور یا توسعه از پایین به بالا بازمیگردد.»
او تمرکز بحث خود را بر برنامهریزیها در این حوزه میگذارد و میگوید: «در کشور ما اصولاً یک برنامهریزی کلان و عام وجود دارد که بهطورکلی برای همه شهرستانها و روستاها یا کلانشهرها انجام میشود و بیشتر مواقع این برنامهریزیها با ساختارهای فرهنگی اقلیمی و جغرافیایی آن منطقه سازگاری ندارد.»
وی با تأکید بر اینکه برنامهریزیهای ما خاص 5 یا 10 سال اخیر نیست، افزود: «البته برنامههای عمرانی ما یک سابقه تاریخی دارد؛ از مشروطه تا قبل از 1310 که در ابتدا در قالب برنامههای عمران بود، بعد برنامههای توسعه و امروز که برنامهریزیهای خرد یا برنامهریزیهای دیگری داریم. بهطورکلی اتفاقی که در کشور و در تجربه حداقل صدساله مدرنیته ما میافتد، یکسری برنامهریزیهایی است که با پتانسیلها، نیازها و اولویتهای محلی معمولاً هماهنگ نیست و نمیتواند آن نیازها را بهطور کامل مرتفع کند. بحث بخش کشاورزی نیز خارج از این مقوله نیست. در کشور ما در بحث برنامهریزی توسعه روستایی، متأسفانه به کشاورزی بهعنوان یک صنعت بهویژه یک صنعت پویا کمتر توجه شده و نتیجه آن، مهاجرتهایی است که از شهرهای کوچک و روستاها به کلانشهرها اتفاق میافتد. درنتیجه، روستاها و شهرهای کوچک از پتانسیلهایی که میتوان از آنها در جهت رشد و توسعه کشاورزی استفاده کرد، خالی میشوند.»
شریفی درباره راهکارهایی که در جهت توسعه کشاورزی ارائه میشوند، میگوید: «کاری که معمولاً در گروههای توسعه انجام و راهحلی که پیشنهاد میشود، توانمندسازی مردم محلی است، به این معنا که خود را باور داشته باشند و بتوانند مشکلاتشان را شناسایی کنند؛ یعنی برخلاف برنامهریزیهای قبلی که انجام میدادیم که طی آن، یک متخصص توسعه خارج از فضای محلی برای افراد بومی آن محله برنامهریزی میکرد و معمولاً مردم پذیرا بودند و نتیجه آن، خالی شدن شهرستانها یا روستاها از جوانان و بالا رفتن سن کشاورزان، خالی شدن صنعت ما از بحث کشاورزی پویا، خالی از سکنه شدن بسیاری از روستاها، از دست دادن بسیاری از پتانسیلهای بومی و اقلیمی کشور است و مسائل متعدد دیگری که با آنها روبهرو هستیم مثل بیکاری، شکاف نسلهایی که رخ میدهد و امتداد آن در شهرها و کلانشهرها به ازهمگسیختگی آنومیک بدل میشود و سایر مسائل اجتماعیای که این مهاجرتهای حسابنشده با خود به همراه میآورند.»
این جامعهشناس، با بیان اینکه همه اینها میتواند پیامد باشد، ادامه داد: «کاری که معمولاً در رویکردهای جدید به آن تکیه میشود، بحث توانمندسازی است که مردم باور داشته باشند که خود میتوانند اولویتهای محلی خود را تشخیص دهند. بهطور مثال، اگر شما یک شهر یا روستای خرد را در خوزستان یا جنوب کشور در نظر بگیرید شرایط و اولویتهای آن با یک روستا یا شهرستان در شمال کشور بسیار متفاوت است. درنتیجه برای پویا و فعال کردن بخش کشاورزی و پایین آوردن میانگین سنی در کشاورزان و عملاً دمیدن یک روح تازه در این افراد و در شهرها و روستاهای کوچک، برنامهریزیها باید متفاوت باشد. جدیداً کاری که توصیه میشود و در اِشلهای بسیار محدود در کشور ما و در چند روستای معدود انجام شده است و در بیشتر مواقع موفقیتآمیز بوده است، این است که از طریق گروهدرمانی و پروسههای تسهیلگری، گروههای محلی را فعال میکنند. این گروههای محلی سعی میکنند که از طریق آموزش دادن به مردم بهویژه گروههایی که میتوانند تأثیرگذار باشند، اما نقش آنها در فرایندهای توسعه نادیده گرفته میشود مانند زنان و کسانی که حتی در حاشیه ناحیه قدرت قرار دارند و برحسب پتانسیلهای محلی خود وارد فرایند توسعه شوند.»
شریفی، با اشاره به اینکه این بحث در فرایند جامعهشناسی و در کلانشهرها نیز دنبال میشود، افزود: «اتفاقی که در کلانشهرها میافتد این است که شهرداریها گروههای کوچک را شناسایی میکنند، مسائل و مشکلات محلی آنها را در نظر میگیرند و آنها را بر اساس همان تفکر گروهی حل میکنند و این راهحلی است که میتوان در شهرستانها و روستاهای کوچک نیز آن را پیادهسازی کرد.»
اما درباره اینکه چرا در بیشتر مناطق، دانشآموختگان و متخصصان این حوزه توسط کشاورزان به کار گرفته نمیشوند، گفت: «معمولاً یک شکاف بین فضای دانشگاهی و آکادمیک ما با نیازهایی که در جامعه وجود دارد. ما در بحث کشاورزی، گروههای مختلفی داریم؛ یکی از این گروهها متخصصان کشاورزی ما هستند، گروهی دیگر نیز افرادی هستند که در توسعه روستایی فعالیت میکنند، اما متأسفانه زیاد از آنها استفاده نمیشود؛ زیرا بسیاری از آموزههایی که این افراد میبینند -البته این نقد به خود من و برخی دیگر از اساتیدی که در این حوزه فعالیت میکنند نیز وارد است- و بسیاری از دیدگاههایی که ارائه میکنند با واقعیات جامعه محلی سازگار نیست.»
او با تأکید بر نقش متخصصان درصورتیکه خود تجربه زندگی در روستاها را داشته باشند، افزود: «بیشتر اوقات ما کسی را بهعنوان متخصص توسعه کشاورزی، روستایی یا شهری در نظر میگیریم که ممکن است تاکنون تجربه زندگی در روستا یا حتی تجربه کار در روستا را نداشته یا بهطور عملی کار میدانی در این حوزه را تجربه نکرده باشد. بخشی از این مسئله به خلأ جامعه آکادمیک ما بازمیگردد و بخش دیگری از آن نیز به این برمیگردد که اصولاً نسخه آکادمیک در حوزه توسعه کشاورزی و تمام بحثهایی که در حوزه شهرشناسی مطرح میشود، از کشاورزی بهعنوان یک حرفه یاد میکند، یعنی بهجای استفاده از افراد بومی، کشاورزی عملاً وسیلهای شده است برای سلطه یا اعمال برتری بر افرادی که در شهرهای کوچکتر زندگی میکنند. البته نقش متخصصان میتواند قابلستایش باشد، اما قاعدتاً متخصصی که بتواند از مزرعه بیرون بیاید بسیار عملکرد بهتری خواهد داشت و بهتر میتواند نیازها را شناسایی کند. بخش دیگر هم مثل هر حوزه دیگری میتواند به این برگردد که متخصصان بیشتر مواقع درجایی که باید بایستند، نایستادهاند.»/
دیدگاه تان را بنویسید