تحلیل محمدرضا تاجیک از اوضاع کشور، آینده ایران و بحرانها
تغییرات از ما اجازه نمیگیرند
شجاعت در بیان کلمات نیست
شجاعت در بیان کلمات نیست. بیان کلمات با درایت و به صورت عقلایی است که شجاعت میخواهد نه اینکه هر کلمهای را بگویی و برای جامعه هزینه ایجاد کنی. ما داریم چنین هزینههایی را پرداخت میکنیم.
محمد رضا تاجیک رئیس مرکز بررسی های استراتژیک دولت اصلاحات و مشاور سید محمد خاتمی، طی گفتوگویی به بیان نظرات خود درباره ایران امروز و بحرانهای پیشرو پرداخته است که مهمترین بخشهای این گفت وگو به شرح زیر است. این گفتوگو را مجتبی حسینی انجام داده و روزنامه اعتماد اقدام به انتشار آن کرده است.
***
-پیرو جمله هملت که میگفت جهان از کوره در رفته است، میگویم که ایران امروز به گونهای از کوره در رفته است. پیرو آن نویسنده حبلالمتین میگویم که ایران امروز به انواع گوناگون مریضی دچار شده است.
-روح جمعی اجتماعی، چسبندگی و همبستگی اجتماعی اندکاندک دچار خدشه و جامعه از درون دچار مشکلاتی میشود. بنیانهای جامعه در حال سست شدن و بافت آن در حال نخنما شدن است. هر جمعیت، فرد و نهادی در حال جدا شدن از کارکرد اصلی و ذاتی خود است.
-هیچوقت تلاش نمیکنم که سیاه ببینم و سیاه بفهمم. از کسانی هستم که تلاش میکنم رنگ واقعی زمان خودم را تشخیص دهم.
-قبلا گفتهام که حادثهای در جامعه ما اتفاق میافتد که شاید فراتر از آنچیزی است که امثال مارکس مطرح میکردند.
-به نظر من مشکلی که در جامعه ما وجود دارد این است که دولتها در طول تاریخ از اینکه تدبیر خود را در ساحت ذهن و روان انسانها جاری کنند قاصر و ناتوان بودهاند.
-ساختار فسادی که مردم به صورت روزمره مشاهده میکنند و در بسیاری از موارد نیز فساد موجود را ناشی از این میدانند که اصحاب قدرت و اصحاب تدبیر و منزل به فساد دامن میزنند. این امر نوعی ناامیدی و نگاه منفی ایجاد میکند.
-ما بازگشت توفندهای به همان رفتار و همان چیزی که نافی و عدوی آن بودیم، داشتیم.
- میخواهم بگویم که ریشه در همین فضایی دارد که گفتار آقایان دیگر حالت تهییجکنندگی خود را از دست داده است و گفتارهای آلترناتیو دیگری تولید فضا میکنند. در چنین شرایطی مردم روایت پنهان و نهان جامعه را بسیار بیشتر از روایت آشکار یا رونوشت رسمی جامعه جدی تلقی میکنند.
-معتقد هستم که اگر اعتراضی در جامعه ما ایجاد میشود دیگر طبقه بنیاد نیست. نباید تصور کنیم که اگر اعتراض، یا جنبشی رخ میدهد طبقه بنیاد است و مثلا از سوی فرودستان جامعه به حرکت در میآید.
-پنداری نوعی دست نامریی آدام اسمیتی در کشور فعال است که همه میفهمند شرایط خیلی مطلوب نیست اما همه فکر میکنند که عامل ایجاد این فضا چیز دیگری است.
-حاضر نیستند که از صحنه خارج شوند و بگویند که حداقل در این شرایط در حاشیه باشیم. هم میخواهند در درون قدرت باشند و هم میخواهند که مسوولیت قدرت و مدیریت جامعه را نپذیرند.
- بارها گفتهام که ما غلطترین و آشکارترین چهره اپوزیسیون را در پوزیسیون داریم.
- به نظر من بسیاری از مسوولان ما زیست چندگفتمانی دارند. یعنی درون چند گفتمان زیست میکنند و میتوانند به شرایط جهان گفتمانی خود یا به تعبیر لکان جهان نمادی خود را تغییر دهند و دفعتا از یک پوزیسیون به اپوزیسیون یا برعکس، به یک روشنفکر، نقاد و... تبدیل شوند. به همین دلیل میبینید که افراد مسوول و قرار گرفته در مسند وقتی چنان از ناهنجاریهای جامعه صحبت میکنند و آمار میدهند که هیچ اپوزیسیونی صحبت نمیکند.
-در جامعه ما کاملا مرسوم است که همان فردی که گذاشتند تا جلوی تشدید ناهنجاریها، مشکلات، اعتیاد، فساد و... را بگیرد چنان سخن میگوید که گویی اپوزیسون است.
-این وضعیت خیلی بدی است. جامعه باید بداند که با چه کسی مواجه است و باید بتواند کسی که در این موضع قرار دارد را سینه دیوار گذارد و از او مطالبهگری کند. باید بتوان این افراد را استیضاح کرد. نباید اینطور باشد که در هر شرایطی مثل گربه چهار دست و پا پایین بیاید. نباید اجازه داد که یک مسوول و صاحب قدرت به پرندگان گردنچرخانی تبدیل شود که وقتی احساس تهدید میکند، گردن او، لسان او و چشم او ١٨٠ درجه بچرخد.
-با وجود مرزی که میان مردم و اصحاب قدرت ایجاد شده بود، مردم در انتخابات شرکت کرده و به آقای روحانی رای دادند. حتی در دوره دوم نیز به او رای دادند.مردم به او رای دادند تا مشکلات آنها را حل کند. یعنی اگر لازم است با رهبری وارد مذاکره شود و گرهای از این کلاف به هم تنیده باز شود.
-شاهدیم که آقای روحانی برخی از مواقع از هر منتقدی منتقدانهتر صحبت میکند.
- متاسفانه «زیست جهان» آقایان یک «زیست جهان» کاملا زبانی، کلامی و بیانی است. در یک «زیست جهانی» زیست میکنند که وقتی میخواهند از درد و مشکلات صحبت کنند همهچیز در کلام و زبان خلاصه میشود. وقتی هم میخواهند از درمان صحبت کنند به کلام و زبان خلاصه میشود.
- رییسجمهور باید طرحی نو دراندازد.
-شرایط فعلی شرایط پیچیده و بازی، بازی پیچیدهای است. دولت فعلی باید درخور این شرایط و درخور این بازی استراتژی و تاکتیک داشته باشد.
- برای نمونه فقط در چند ماه گذشته تدبیر آقایون در مورد ارز را مشاهده کنید. هرجا که وارد شدند و از فردای بهتری سخن گفتند و خواستند فضا را کنترل کنند، شرایط بدتری بر جامعه حاکم شد.
- روند مدیریتی ما حسابی پیش میرود اما تحولات یکباره از ١٠ به ٥٠ و از ٥٠ به ٣٠٠ میرسد و اگر ما نتوانیم این شکاف را ترمیم کنیم با پدیده بسیار جدی مواجه خواهیم شد. چون تغییرات از ما اجازه نمیگیرند. به قول گیدنز که حرف قشنگی میزند. او میگوید اگر کل تاریخ بشریت را به سی ثانیه تبدیل کنیم، نسل و عصر ما در دو ثانیه آخر قرار میگیرد. اما در همین دو ثانیه تغییراتی حادث میشود که به مراتب ژرفتر از تغییرات ٢٨ ثانیه قبل است. ما تنها نسلی هستیم که تغییرات اصلی نسل خود را به چشم میبینیم.
-به نظرم این میتواند خیلی برای جامعه خطرناک باشد که وقتی روشنفکر احساس میکند بیان شجاعانه و آگاهانه مطلبی با پرداخت هزینه همراه است و زبان در کام بگیرد.
-نیازی به سوپرمن نیست. همین کسانی که اکنون اصحاب قدرت و سیاست هستند، به یک درنگ نیاز دارند که برگردند و به عقب نگاه کنند. ببینند چه مسیری را طی کردهاند.
-آقای ترامپ به عنوان یک دلقک و احمق معرفی شد اما به عنوان یک تاجر سیاست خیلی هوشمندانه رفتار و به همه سیزده وعده انتخاباتی خود عمل کرد. از رفع بیکاری و افزایش سرمایه و درآمد ملی امریکاییها گرفته تا فاکتور کردن صورت هزینههای مدیریت امریکا بر دنیا.
-اگر ترامپ یک احمق و یک آدم سخیف است و موفق میشود در یک سبقت بزرگ و پیچیده سیاسی پیروز میدان شده تصمیمها و تدبیرات احمقانه خود را بر جهان عاقلی تحمیل و سیاستهای خود را دیکته کند؛ آن جهان باید یکبار در آیینه خود را نگاه کند و ببیند که کیست و چیست که توسط یک احمق به این راحتی در بازی قرار میگیرد.
-تردید ندارم که اروپای امروز با کارت ترامپ بازی خواهد کرد و حرکت امروز اروپا قسمتی از بازی بزرگی است که قبلا مشخص شده است. تردید ندارم که یکی از طراحان بزرگ این بازی ترامپ و تیم ترامپ است.
-پارادوکس امروز جامعه ما این است که بر اساس سیاستهای اعلامی هیچ کشوری نیست که مثل ایران علیه غرب و خصوصا امریکا باشد. اما هیچ کشوری نیست که به اندازه ایران امروز نخبه و سرمایه اقتصادی به امریکا بفرستد. آیا ما عملا امریکا را فربه نمیکنیم؟
-یک راه پیدا است. تا وقتی از درون مطمئن هستی و میدانی که مردم ید واحده هستند و روی سیاستها و تدبیرها صحه میگذارند، طبیعتا دلگرم هستی و به پشتوانه مردم رو به جلو میروی و راه ناهموار هموار میشود. وقتی هر کاری که میکنی مشکل داشته باشی، چه اتفاقی میافتد؟
-نمیتوانیم ایزوله شویم و بگوییم به قول حافظ «اگر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را» بگوییم ما این روابط سلطه جهانی را نمیپسندیم و از قدرتی برخورداریم که قضا را تغییر میدهیم. این یک راه است... باید از این خیالواره خارج شویم.
- سومین راه که عقلاییتر، منطقیتر و واقعیتر به نظر میرسد این است که بگویم بله نگاه سلطه جهانی را قبول نداریم چون عادلانه عمل نمیکند و... اما به هر حال باید آمد و در درون آن قرار گرفت و از همان درون تا جایی که ممکن است شروع به تغییر دادن کرد. باید از مواهب آن برخوردار شد و تدبیر کرد که مضار آن کمتر نصیب ما شود.
-وقتی زور بزرگ میشود لاجرم باید چرخش انجام دهیم و این چرخش با هزینه و مشکل همراه خواهد بود. کسانی که در عرصه سیاست هستند باید همین تدبیر را داشته باشند. در مورد تمام فضاها و اشخاص نمیگویم اما متاسفانه بافت قدرت در جامعه ما به نحوی عمل میکند که برخی بتوانند در مسند بنشینند و کسانی که از لحاظ سیاسی پختگی ندارند و از نظر تجربه و دانش سیاسی کمتجربه هستند، بتوانند ادای سیاستمداران کارکشته را درآورند. آدمک سیاسی هستند، حرفهای قلمبه سلمبه میزنند و اما رفتار سخیف بسیار بچگانهای دارند.
-شجاعت در بیان کلمات نیست. بیان کلمات با درایت و به صورت عقلایی است که شجاعت میخواهد نه اینکه هر کلمهای را بگویی و برای جامعه هزینه ایجاد کنی. ما داریم چنین هزینههایی را پرداخت میکنیم.
-بهطور فزاینده در حال قرار گرفتن در شرایطی هستیم که تدبیرها قفل میشود و کلیدها به راحتی قفلها را باز نمیکنند.
-نباید اجازه دهیم که این شرایط بر ما حاکم شود که دیگر تصمیمات و تدبیرها قفل شود.
-متاسفانه مشکل این است که کوچکترین مساله در جامعه ما این استعداد را پیدا کرده که به یک مشکل جدی و اعتراض تبدیل شود. ... همه اینها میتواند به یک اعتراض جمعی سیاسی تبدیل شود.
دیدگاه تان را بنویسید