تیم ملی نوجوانان و نفرین کاساندرا
هومن جعفری- روزنامهنگار
سالها ورزشی نوشتن، میتواند ما را به هر چیزی تبدیل کند. به هر چیزی که فکرش به ذهنتان برسد. از دلالهای مطبوعاتی پولدار و فاسد تا کارچاقکنهای رسانهای مشکوک و وصل به جریان پایانناپذیر قدرت و پول تا شهدای زنده، آیین وفادار ماندن به هر آرمان و ایدهای که خیلی دیر میفهمی وفادار ماندن به آن به مفهوم واقعی کلمه تبدیل میکند به «خسرالدنیا و آخره.»
سالها ورزشی نویسی این قدرت و قابلیت را دارد که تبدیلت کند به هر چیزی که فکرش را بکنی و این وسط، عمده ما رسانهایها، تبدیل میشویم به یک چیز؛ به مردهشورهای مطبوعاتی! برایمان چه فرقی میکند که جسدی که زیردستمان است مال چه کسی است و اینکه طرف خوب بوده یا بد و کارش تمیز بوده یا کثیف و اینکه طرفمان سالم بود یا لولهنگش آب برمیداشته و اهل بخیه بوده یا نه.
مردهشور رسانهای که باشی، برایت این تیم و آن تیم فرق ندارد و این مربی و آن مربی برایت فرقی نمیکند و امیر قلعهنویی و ناصر حجازی برایت فرق ندارند و علی پروین و برانکو با حمید درخشان برایت فرق ندارند. همه را میخوابانی روی تخت، آب میریزی و فاتحه میخوانی و غسل و کافور و الفاتحه مع الگودبای، تمام!
سالها ورزشی نوشتن میتواند حتی تبدیلت کند به تابوتساز. آدمها را نگاه میکنی. مربیها، فوتبالیستها، مربیان، مدیران، مجریان و اداریهای کتوشلوارپوش را نگاهشان میکنی، مترشان میکنی برای تابوتی که روزی قرار است آنها را در آن بهخوابانی. آدمها سقوط میکنند، تیمها میبازند، مربیها اخراج میشوند، بازیکنهای در اوج، حکم محرومیتشان از نهادهای بزرگ میرسد و تو تابوتت را در سکوت میسازی.
سالها ورزشینویسی اما میتواند تبدیلت کند به «کاساندرا»، میتواند در دل، قلم و نگاه تو همان نفرینی را کارگر کند که آپولون خدای یونان باستان در کاساندرا جاری کرد. کاساندرا، یک انسان است که به دلیل زیباییاش، از سوی خدایان به داشتن موهبت پیشگویی مفتخر میشود اما آپولون بر او خشم میگیرد و نفرینی جهنمی بر او نازل میکند. اینکه تا آخرین روز زندگیاش، بتواند آینده را ببیند و به مردم بگوید اما هیچکسی صحبتهای او را باور نکند. کاساندرا تبدیل میشود به کاهنه معبد بزرگ تروآ و آینده سیاه و تلخ این شهر را پیشبینی میکند و مردم به او میخندند و حرفهایش را باور نمیکنند.
بخشی از ما ورزشینویسها، خود کاساندراییم. میبینیم و مینویسیم و هشدار میدهیم و زنهار زنهارگویان راه را بر ورود پاریس بر تروآ میبندیم و فریاد میزنیم که این شاهزاده، شهر را نابود خواهد کرد اما کسی گوش نمیدهد تا روزی که اسب چوبی تروآ، وارد شهر شود و سربازها مردم را قتل عام کنند.
این روزها که تیم ملی نوجوانان در جام جهانی هند مشغول است به فتحالفتوح و درهم کوبیدن حریفان و از پیش رو برداشتنشان، پیشبینی آیندهشان سخت نیست. این نوجوانهای خوب با این چهرههای زیبا و آیندههای درخشان، خیلی زود، به وطن برمیگردند. بزرگ میشوند، دنیا برایشان در این حالت پروانهای نمیماند. خیلی زود درگیر زر و تزویر میشوند، مدیر برنامه پیدا میکنند، گوشیها، شلوارها و باشگاههایشان دوتا میشود و میروند لای باقالیها.
چندتایشان میروند آنور و بقیه میمانند این سمت. با هزار امید و ایده میروند به سمت آینده موعود اما وقتی قرار شد به استقلال، پرسپولیس، سپاهان، ذوبآهن، تراکتور و تیمهای دیگر ملحق شوند، تازه اولین باری است که حقیقت را درک میکنند. که باید سرکیسه را شل کنند، که باید تن بدهند به کارهایی که فکرش را هم نمیکردند.
تصویر چند تا از این بچهها به وقت قلیان کشیدن بیرون میآید؟کدام از اینها زودتر سقوط میکند؟ زیرآب کدام یک از اینها را زودتر خواهند زد؟ رفیق بازی، کدامشان را زودتر پایین خواهد کشید؟ کدام یک از اینها را باید در نیمهشبی، در قهوهخانهای در سعادت آباد به همراه آقای دلال و مربی منشوری مشغول ببینیم به نبرد با لولههای قلیان و لنگهای جوجه و صد البته خندههای زیر میزی؟
کدام یک از اینها قرار است سالها بعد، در رختکن وقتی مربی دارد ترکیب تیم را میچیند، گوشی موبایلش را باز نگه دارد تا خبرنگارها سر مگوی تیم را کشف کنند؟ قرار است کدامیک از اینها، در دقایق میانی بازی لیز بخورد تا بازیکن حریف رد شود و توپ را بچسباند ته تور و آقای سرمربی اخراج شود تا جایش مربیای بیاید که آقای دلال دوست دارد؟ کدامیک از اینها قرار است بر سر اسب دوپینگی خود با فدراسیون سوارکاری درگیر شود؟ کدام یک قرار است در سفرهای خارج با عکاسهای کنار زمین رابطه غیرافلاطونی داشته باشد؟
کاساندرا، میتواند آینده این تیم طلایی را پیشبینی کند اما چه سود وقتی کسی حرفهایش را باور ندارد. کاساندرا میبیند و هشدار میدهد و فریاد میزند اما کجاست گوش شنوا؟
سالها ورزشی نوشتن، میتواند آدم را به هر چیزی تبدیل کند.حتی به کاساندراهای مغموم که دفتر روزنامهها و کنج سایتها، تبدیل شده به معبد دلفیشان. جایی در تروآ که قرار است خیلی زود سقوط کند. این تیم طلایی را یادتان باشد. با این مدیرها و با این بیخیالیها، کاساندراشدن اصلا کار دشواری نیست.
*منبع: فرهیختگان
دیدگاه تان را بنویسید