هویتهای جنسی و جنسیت در ورزش
اعظم شیرویی - دکترای جامعهشناسی و بازیکن سابق تیم ملی فوتبال
ورزش زنان در الویت نیست این را همه میدانند و حرف زدن درباره حقوق بانوان گفتمان مأیوسکنندهای است، ما درباره حقوق بدیهی خود چانهزنی میکنیم، ما مجبوریم بر سر بدیهیات مناظره کنیم و این خود، کار سختی است. مناظره بدون وجود تصمیمگیرندگان واقعی و مخالفان این سختی را دوچندان میکند…. و اینکه اجازه آزمایش هم به شما ندهند… آیا زنان اصلا در سطح مدیریت با همان تعداد کم در وزارتخانهها و فدراسیونها که در بعضی پستها و مدیریتهای فرمالیته و تشریفاتی حاضرند، حق انتخاب و نظر دارند؟ اصلا چرا زنان و ورزش آنها مسئله شده، آیا مسئله درست بیان شده تا پاسخ درستی داده شود؟ اینها برای من که خودم با ورزش ایران در یکی از رشتهها بزرگ شدم و دوستانم در رشتههای مختلف مشغول هستند و با مسائل متفاوتی مواجه شدهاند، به سؤال تبدیل شده است.
ورزش مدرن از دیرباز زمینه فرهنگی مهمی جهت ایجاد و بازتولید هویت های مردانه و پرجاذبه تکجنسیتی بوده است و موسسات ورزشی چه در سطح حرفهای و آماتور هنوز نسبت به حضور کامل زنان با محدودیتهای رسمی و غیر رسمی عمل میکنند . تخاصم در ورزش زنان کهنه، ریشهدار و ناتمام بوده و به منطقه جغرافیایی خاصی اعم از کشورهای پیشرفته و جهان سوم مربوط و محدود نیست.
در فاصله بین دو جنگ سرد و با گسترش فرهنگ آمریکایی مصرف عمومی و به تبع آن اهمیت جوانی و شادابی و زیبایی جسمی، زنان نقشهای پرتکاپویی یافتند، در عین حال نقش حیاتی زنان در دوران جنگ همچنان در حافظهها باقی مانده است. خودمختاری سیاسی زنان موجب افزایش خلاقیت آنان شده تا جایی که توانستند باشگاهها و اتحادیههای ورزشی مجزایی به خصوص در انگلستان و ایالات متحده داشته باشند.
جرنیفر هارگریوز : به بیان ۳ استراتژی سیاسی زنان در ورزش میپردازد :
روش اول، روش باهمگزینی است. در این روش زنان پا به پای مردان در حیطههای ورزشی تلاش میکنند و بیشتر نقشهایی را که توسط مردان خلق و کنترل شده است به دست میگیرند. فمنیستهای لیبرال از این روش حمایت میکنند. این روش ادعای محافظهکاران مبنی بر اینکه تفاوتهای بیولوژیکی و یا ارزشهای جنسیتی سنتی مانع حضور زنان در ورزش میشود را رد میکند.
دومین روش، روش جداییطلبی است. این روش مستلزم تحقق استعداد و ظرفیت زنان با سازماندهی مسابقات یا انجمنهای ورزشی به صورت کاملا مستقل از مردان شکل میگیرد. فمنیستهای رادیکال از روش جداییطلبی حمایت کرده و حضور ورزشی زنان و در عین حال خصوصیات عاطفی را در ورزش رواج میدهند، خصوصیاتی که ارزشهای مردانه در آن جایی ندارد.
و روش سوم، روش همکاری مابین زن و مرد است. این روش به خلق مدلهای ورزشی نوین کمک میکند؛ مدلهایی که تفاوتهای جنسیتی را نفی میکند و فمنیستهای سوسیالیست طرفدار آن هستند. روش همکاری، تجانس تخاصمات اجتماعی مثلا نژاد و تمایلات جنسیتی را به رسمیت میشناسد و به سمت شیوههای آزادیبخش متمایل است. این فلسفه بر این ادعاست که مردان ذاتا ظالم نیستند اما از لحاظ اجتماعی نقشها و کنشهای ظالمانه را پذیرفته و اجرا میکنند که هم به خود مردان و زنان لطمه میزند. در روش همکاری، فمنیستها باید پیش از توسعه الگوهای اصلاحشده افراطی به کشف تجارب ممکن ورزشی و مفاهیم آن برای زنان بپردازند. هارگریدز مدافع روش همکاری بود. با این انگیزهها این سه روش در طبقهبندیهای کاملا مجزایی قرار میگیرند اما از نظر زنان همه آنها از تخاصمات ورزشی ویژهای نشأت میگیرد، شواهد نشان میدهد که روش همکاری نسبت به دیگر روشها از حیث نظری و عملی کاملتر است و اکثر کشورهای پیشرفته در توسعه ورزش زنان از این روش حمایت و عملی میکنند و تا حدی از ناعدالتیهای اولیه ورزش زنان کاستهاند.
ما هم باید از این روش الگو بگیریم و ابتدا نیازهای اولیه و مسئله اولیه ورزش زنان را حل کنیم. در واقع تربیت ورزشکار و ایجاد رشتههای ورزشی باید به عنوان امری نهادینه و هدفمند در جامعه ما صورت گیرد نه اینکه ما تحت فشار و اجبار فدراسیونهای بین المللی به این کار اقدام کنیم.
اصلاح ساختاری ورزش و توجه به استراتژیهای مشارکتی باعث ارتقای تساوی جنسیتی شده و اجتماعات محروم را قادر به درک پتانسیلهای انسانی خود در ورزش میکند. باید به موفقیتهای ورزشی، مرکزیت فرهنگی دهیم. زمانی میتوانیم نیروهای استیلا را به خوبی ببینیم که نخست بسترهای فرهنگی آن را ایجاد کرده باشیم، زمینهای که به موجب آن میتوان حضور را جایگزین کسب موفقیت کرد، زمینهای که به گروههای منزوی به ویژه زنان این امکان را میدهد که تفوق جسمی بیشتری را در ورزش تجربه کنند.
امید به روزی که مدیران زن تصمیمگیریهایی در حوزه حق و حقوق زنان داشته باشند و با همکاری همه کنشگران انسانی کمی از مشکلات ورزش زنان کاسته شود.
دیدگاه تان را بنویسید