فوتبال و فلسفه
دکتر داوری عضو پیوستهفرهنگستان علوم و رئیس این فرهنگستان است و همچنین در بسیاری از نهادهای فرهنگی عضویت موثر دارد. از مشاغل و سمتهای اداری ایشان میتوان، ریاست فرهنگستان علوم از سال 1377 تاکنون، عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی از سال 1363، نیابت رئیس انجمن آکادمیهای علوم آسیا از 2002 تا 2006، ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران از 1362 تا 1365، سردبیری مجله نامه فرهنگ از 1371 تا 1385، سردبیری مجله فرهنگ از 1375 تا 1376، عضویت در شورای عالی یونسکو در ایران، عضویت در هیأت امنای دانشگاه تهران و شورای عالی برنامهریزی آموزشی و همچنین عضویت در بنیاد ایرانشناسی از 1376 تاکنون را نام برد. استاد رضا داوری اردکانی در سال 76-1375 به عنوان استاد نمونه و پس از آن به عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران انتخاب شد و همچنین سالها پژوهش و معلمی فلسفه برای ایشان عنوان چهرهماندگار در سال 1381 را به ارمغان آورد.از افتخارات دکتر رضا داوری اردکانی استاد فلسفه میتوان به کسب نشان درجه یک دانش ( از ریاست جمهوری) در سال 1384 و همچنین کسب عنوان فارابیشناس برجسته ایران و دریافت تندیس ویژه فارابی در نخستین جشنواره بینالمللی فارابی (از ریاست جمهوری) در سال 1386 اشاره کرد. همچنین وی بیش از 30 عنوان کتاب و بیش از 100 عنوان مقاله در موضوعات مختلف فلسفی، فرهنگی، اجتماعی نگاشته است.داوری را بسیاری فیلسوف فرهنگ نام نهادهاند. متن زیر به قلم دکتر رضا داوری اردکانی به بهانه انتشار ” فوتبال و فلسفه” نوشته شده است و قرار بود در جلسهای از سوی ایشان قرائت شود که به دلایلی ممکن نشد. فرهنگستان فوتبال، یادداشت جناب دکتر داوری بر این کتاب تازه منتشرشده را بازتاب داده است.
دکتر رضا داوری اردکانی - فیلسوف
فرهنگستان فوتبال ـ متن زیر به قلم دکتر رضا داوری اردکانی به بهانه انتشار " فوتبال و فلسفه" نوشته شده است و قرار بود در جلسهای از سوی ایشان قرائت شود که به دلایلی ممکن نشد. فرهنگستان فوتبال، یادداشت جناب دکتر داوری بر این کتاب تازه منتشرشده را بازتاب داده است.
دوست عزیز گرانمایه
با عرض سلام و درود، تشکر میکنم که کتاب خواندنی فوتبال و فلسفه را برایم فرستادهاید. از دو روز پیش که آن را دریافت کردهام، در حدود 100 صفحهای از آن را خواندهام و امیدوارم هرچه زودتر تا پایان بخوانم. میدانید که خیلی پیر شدهام. شغل دیوانی و توابع و لوازم آن هم هست. شبها که خسته به خانه میروم حداکثر یکی دو ساعت میتوانم کتاب بخوانم و مگر با چشم و گوش آهو گرفته هر شب چند صفحه میتوان خواند. این یادداشت را مینویسم تا بگویم بسیار خوشحالم که این کتاب خوب را برای نقد و معرفی برگزیدهاید. جمع خوبی مرکب از فوتبالیست فلسفهدان و فلسفهدان های فوتبال شناس هم با حضور مترجم، کتاب را نقد و معرفی میکنند. کتاب "فوتبال و فلسفه" نوشته یک شخص نیست بلکه یک تیم 41 نفره فوتبالیست اهل فلسفه آن را نوشته است. نام کتاب را به درستی فوتبال و فلسفه گذاشتهاند و نه مثلاً فلسفه فوتبال. البته در مواردی اشاراتی به فلسفه فوتبال هم در صفحات کتاب می توان یافت، اما قصد نویسندگان نوشتن کتابی در فلسفه فوتبال نبوده است.
آن ها میخواستهاند ببینند آیا میان شغل سابق و شغل فعلیشان یعنی فوتبال بازی کردن و فلسفهآموزی مناسبتی وجود دارد؟ اگر به رسم و سنت نگاه کنیم، متوجه میشویم که فلسفه دانان حتی اگر فوتبال را دوست بدارند چه بسا که در عمرشان در باب آن یک کلمه هم نگویند و ضرورتی برای گفتن از فوتبال حس نکنند. فوتبالیستها باید تا حدودی بلندنظر و بافرهنگ باشند که در کنار فوتبال برای فلسفه هم در دل و جانشان جایی باز شده باشد، ولی راستی فوتبال که در قرن نوزدهم به وجود آمده است در اندیشه ارسطو و افلاطون و دکارت و نیوتون و لاپلاس و هگل و مارکس چه جایی میتوانسته است داشته باشد و چگونه آن ها میتوانستهاند به چیزی که نبوده است و به جهان آنان تعلق نداشته است، فکر کنند.
حتی به نظر میرسد که فیلسوفان آخر قرن نوزدهم و قرن بیستمیها هم که اسمشان در کتاب آمده و به بعضی آراءشان اشاره شده است هرگز فکر نمی کردهاند که با اندیشهها و آراء آنان بتوان مسائل فوتبال را توضیح داد، ولی نویسندگان کتاب که فلسفه میدانند و ذوق بازی هم دارند در فلسفههایی که بیشتر با آن آشنا بودهاند مناسبتی با فوتبال یافتهاند و اتفاقاً ذوق بسیار باید باشد که بتوان علت غایی ارسطو را با «گل» قیاس کرد (من اصطلاح علت غایی را به کار بردم. مترجم زبانی ساده دارد و کتاب را ساده و بیتکلف و روان ترجمه کرده است. به این مناسبت بگویم که این کتاب پرخواننده خواهد بود و بارها چاپ خواهد شد. پس اگر یکی از عزیزان حاضر در مجلس نقد، کتاب را بخواند و اصطلاحات فلسفی را به زبان متداول اهل فلسفه برگرداند آسیبی به ترجمه خوب آقای عظیمی نخواهد رسید) و اتفاقاً این قیاس یا تناظر صرفاً ظاهری هم نیست بلکه نظام ارسطویی با نظم فوتبال از جهات مختلف قابل قیاس است. گل در فوتبال، هدف نیست ولی آن را از فوتبال حذف نمیتوان کرد. زیرا فوتبال با گل به کمال خود میرسد. علت غایی هم در فلسفه ارسطو کمال وجود است و نه مقصد و غایتی که آدمیان بخواهند به آن برسند. البته همه نویسندگان از فلسفهها به یک نحو استفاده نکردهاند. یکی از آن ها نظر جان دیویی در باب هنر را به صورتی روشن بیان کرده است تا بتواند نتیجه بگیرد که فوتبال هنر است یا میتواند هنر باشد. این دو نمونه را به عنوان مثال ذکر کردم تا بگویم که نویسندگان کوشیدهاند نظر خود درباره فوتبال را که البته نظر تحسیبن است، در زمینه فلسفه و با رجوع به آراء فیلسوفان بزرگ بیان کنند. پس قصد آنان فلسفهگویی نیست، بلکه نظرشان بیشتر بیان اهمیت و مقام فوتبال و عرضی دانستن آلودگیهای احتمالی آنست.
با این همه کتاب را میتوان متضمن گزیدهای از آراء مهم و اساسی بعضی فیلسوفان دانست. خوانندهای که کتاب را با علاقه و دقت بخواند، چه بسا در پایان کار بیآن که ملتفت باشد اطلاعات خوبی از فلسفه به دست آورده است. از من و همکارانم بسیار پرسیدهاند و باز هم میپرسند که آموختن فلسفه را از کجا باید آغاز کرد و کدام کتاب را باید خواند. شاید این کتاب بخصوص برای کسانی که علاقه بیشتر به فوتبال دارند برای آغاز فلسفهآموزی مناسب باشد. معهذا چنانکه گفتم کتاب، کتاب فلسفه فوتبال نیست بلکه نویسندگان سربسته به خواننده میگویند اگر ما همزمان به فلسفه و فوتبال پرداختیم یا از فوتبال به فلسفه رفتیم بلهوسی نکردهایم. فوتبال چیز کوچکی نیست و نظام و ترتیبی دارد که میتوان آن را با نظام فکری فیلسوفان سنجید. البته گهگاه جسته گریخته چیزی از فلسفه فوتبال هم در آن میتوان یافت. چنانکه یکی از نویسندگان فوتبال را با نظام جهان ارسطویی سنجیده است. در این صورت فوتبال کم و بیش به صورت یک نظام کیهانی تلقی میشود اما اگر با رجوع به فلسفههای هگل و مارکس و نیچه و جان دیویی و هوسرل و گادامر و سارتر بخواهند ماهیت فوتبال را درک کنند آن را یک درام تاریخی که مهر و کین و شادی و غم و علم و جهل و مهربانی و خشونت و … را در خود دارد مییابند.
پس فوتبال صورتی از سرگذشت آدمی و زندگی و کوشش آزاد او در زمان و مکان محدود و معین با رعایت قواعد و قوانین خاص میشود. با این تلقی فوتبال را از تماشاگرانش نمیتوان جدا کرد. اصلاً فوتبال با تماشاگرانش اینهمه اهمیت پیدا کرده است. تماشاچی را نباید صرفاً در اقتصاد فوتبال دید. من هم کاری به شأن اقتصادی قضیه ندارم زیرا شور و شادی و غم و اشک و … حتی تشویقها و ناسزاگوییهای تماشاگران هم جزئی از فوتبال است. همه این ها کم و بیش به فلسفه فوتبال نزدیک است اما در جایی هم نویسنده قصد داشته است در فلسفه فوتبال وارد شود. در این باب مجال تفصیل نیست. اجازه بفرمایید که عبارتی از کتاب را نقل کنم و به این همه مجملگویی پایان دهم و بیش از این تصدیع ندهم.
در صفحه ۳۳ چنین میخوانیم:
«کلیسا امروز جای خود را به ورزشگاه داده است. جوامع از راه ورزش است که داستانهای مشترک میسازند و در زمین بازی است که قهرمانان معاصر به وجود میآیند و پرستش میشوند …»
این نظر هرچه باشد مطبوع و مقبول یا نامقبول و نامطبوع، حکمی در فلسفه فوتبال است و سخن آخر اینکه این کتاب مثل همه کتابهای نظیرش مطالب قابل چون و چرا دارد اما در مجموع کتاب خوبی است و مترجم محترم کار شایستهای کرده است. امیدوارم و حدس میزنم که مجلس خوبی داشته باشید. توفیق همیشگی جنابعالی و همکاران محترمتان را از خداوند مسئلت دارم.
دیدگاه تان را بنویسید