توسعه شهرنشینی، تغییر اقلیم و حکمرانی غلط آب، عامل مرگ روستاهای ایران
خشکسالی که چندین سال است دامان این دیار را گرفته نیز سهم خود را در نابودی روستاها به انجام رسانیده است. این خشکسالی که خود بخشی از فرآیند تغییر اقلیم و به عبارتی سوغات زندگی صنعتی است، باعث کاهش و تغییر الگوی بارش شد و در کنار عوامل دیگری چون فرسایش خاک، کاهش کیفیت هوا و افزایش دما موجب شد، بسیاری از روستاها ویژگی زیستی خود را از کف بدهند.
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا): مسعود امیرزاده، فعال محیط زیست
درفلات ایران مهمترین عاملی که پراکندگی جمعیت و فرم سکونتگاه های انسانی را تعیین میکرد جفرافیای این سرزمین و مختصات اقلیمی آن بود. برهمین اساس در طول تاریخ طولانی، دهها هزار آبادی، وادی، روستا و یا جمعیت قومی وعشایری در این سرزمین تجمع یافته وبه حیاتی پربرکت وآبرومندانه ادامه داده ند.هریک از این سکونتگاههای پراکنده دارای هویت و پیشینه مستقلی است که بررسی تک تک آنها میتواند عمر پژوهشی چندین محقق را به خود اختصاص دهد. مردمانی که تحت چتر سامان سنتی خودد نه تنها انسجام اجتماعی خویش راحفظ کرده بلکه آفریننده تکنیکها، هنرها و سنتهایی بودند که امکان زیستی خود بسا،اخلاقمند و طبیعت سازگار را برای آنها فراهم میکرد. قطعا شرح هریک از این روستاها و خلاقیتهای آنان در همزیستی با اقلیم سرسخت این دیار به چندین مجلد کتاب نیازمنداست اما دراینجا به همین گزاره بسنده میکنیم که تا پیش از این روستاهای این کهنه فلات با تولیدات کشاورزی، دامی و صنایع کوچک خود حتی بار مایحتاج هموطنان شهری خود را بدوش میکشیدند. کم ترین آلودگی و تخریب داشتههای طبیعی، بهرهبرداری پایینتر از نرخ پایداری و مهم تر ازهمه پیراستگی اخلاقی و اجتماعی از ویژگیهای روستاهای ایران بود .
قصه از آنجا مسیر دیگری یافت که شکل جدید قدرت سیاسی، یعنی دولت -ملت تصمیم گرفت از کاروان توسعه و تمدن غرب باز نماند و سیاستها و برنامههای دولت در این راستا قرار گرفت. توسعه شهرنشینی و تحقیر پیشینه سنتی توام با ولع تجدد یافتگی جوامع روستایی را بهشدت تحت تاثیر قرار داد. آنچه که امروز با آن مواجهیم کثیری از روستاهایی است که یا تخلیه شده و یا برای ادامه حیات به امکاناتی وابستهاند که باید از طرف دولت در اختیار آن ها قراربگیرد. در اینجا سعی برآن است به برخی از عوامل اضمحلال این جوامع، مروری کوتاه داشته باشیم .
اثر فرسایشی توسعه یافتگی: مناطق توسعه یافته نسبت به مناطق پیرامونی خود تاثیرات مخربی را بر جای میگذارند. این تظاهرات توسعه یافتگی نه تنها باعث آشفتگی ذهنی جوامع این مناطق شده بلکه تاثیرات محیطی و مداخلات غیر مستقیم آنها نیز بهعنوان عاملی فرسایشی عمل میکند. شهرها خصوصا در کنار امکانات رسانهای و حمل و نقل سریع، موجودیهای خود را در معرض دید روستاییان گذاشته و باعث برهم خوردن بینش ریشهدار آن ها نسبت به زندگی و مفاهیمی همچون خوشبختی شدهاند. پیامدهای چنین تغییر نگرشی، مهاجرتهای گسترده روستاییان خصوصا نسل جوان و یا تمایل به تبدیل سکونتگاه روستایی به ظاهری شهری و حتی تغییر الگوی کار و زندگی بر همین اساس بود. روستاها شهری زده نه تنها جمعیت مولد و جوان خود را به همسایگان متجدد واگذارکردند، بلکه همواره در معرض تقلید تغییرات دایمی آنها قرار گرفتند .
این اثر القایی و شاید اجتنابناپذیر بخشی از ماجرا است، بخشی که توسط بسیاری بهعنوان جبر روزگار و تنها عامل روی آن تاکید میشود. اما توسعهگرایی به این سرایت کُند وغیرفعال بسنده نکرد بلکه هجومی گسترده وسازمان یافته نیز در دستور کار بود .
نازل انگاری روستا: یکی از ویژگیهای مدرنیت نفی بنیان برافکنانه گذشته بود وهمین ویژگی در مواجهه با روستاهای ایرانی تجلی یافت. شیوههای زیست و تکنیکهای تولید آنها عقب افتاده و ناکارآمد تلقی شد. فرهنگ اصیل روستا با انواع واژه سازی تحقیر شد. این برداشت غلط، از سر ناآشنایی ویا سودا زده باعث شد منادیان توسعه با چنین نگاهی به سراغ مداخله در روستا بروند. متاسفانه ازسوی دیگر همین برداشت به ذهن خود جوامع محلی نیز القا شد و آنها را دچار آنچنان خود ناباوری کرد که در پیشینه کهن آنها سابقه نداشت. روستایی منفعل شده به سادگی نسخههایی را پذیرفت که حتی صادر کنندگان پرمدعای آن از عوارض هولناکش بیخبربودند .
یکسان انگاری روستا درپیشگاه برنامه ریزی کلان: دولتها در راستای منافع ملی و یا سیاسی خود به روستا نگاه ابزاری داشته و آن را بهعنوان یکی از داشتههای سرزمین جهت اهداف کلان تلقی میکنند. بهعبارتی روستا نه بهعنوان هویتی مستقل که فیالواقع پارهای جمعیتی یا جغرافیایی است که باید نقش خود را بهعنوان یک قطعه درسیستم ایفا کند. این درحالی است که اساس تشکیل این جوامع بر مبنای بقای جمعیت در سازگاری با داشتههای طبیعی سرزمینی خود بوده است. برخی از این جوامع روستایی با قرار گرفتن در چنین نظم برنامه محور، دچار ازهم گسیختگی محیطی و یا فرهنگی شدند که به از دست رفتن زادآوری سرزمین و سازگاریهای اقلیمی آنها منتهی شد. هیچکدام از دولتهای مدرن ایران شناختی دقیقی از روستاهای و سکونتگاههای بومی این سرزمین نداشته و به صرف تعاریفی ذات گرایانه و ناکافی به تصمیم برای روستاها ویا اقوام میپرداختند. هیچ یک از برنامهریزان نتایج نامطلوب و واکنشهای متفاوت جوامع بومی نسبت به تعرضات خود را از پیش لحاظ نکرده بودند .
برنامههایی چون اصلاحات ارضی و شعار خودکفایی در محصولات کشاورزی پس از انقلاب، نمونههای از دگرگونی ساختاری و یا شعارهایی است که برقامت جوامع روستایی ایران پوشانده شد وبرای تحقق آنها پیامدهای سنگینی بر بوم وفرهنگ این سرزمین تحمیل شد.
سعادت اهدایی: تشکیلات دیوان سالار و طبقه روشنفکر آنچنان مفتون رفاهیات مدرن جهان غرب شدند که سعادت را با داشتن چنین امکاناتی یکسان انگاشتند. پس از آنکه در جهدی بلیغ شهرها شکلی توسعه یافته پیداکرد، حال نوبت روستاها شده بود که ازاین تحفه خوشبختی بیبهره نمانند. درچنین رسالت تبشیری هم طراحان توسعه وهم فن سالارن سوداگر، فقدان عناصر سازهای دریک پهنه سرزمینی را معادل فقر و نگون بختی معنا کردند و همین را هم به ذهن جوامع بومی تزریق کردند. آنان که خود هنوز برداشت درستی از مفاهیمی چون خوشبختی، پیشرفت و یا عدالت نداشتند با مانیفستی دلخواه به تببین شاخصهای این مفاهیم پرداختند. میزبان این توسعه رایگان و خوشبختی اهدایی در واقع منابع نفتی این سرزمین بود که در اختیار طراحان و پروژه بگیران قرارداده شد. هرچه زمان گذشت علیرغم واریز امکانات روستاها هم از جمعیت وهم از محتوا تهیترشد، درعوض سطح مطالبات فراتر رفت. روستایی قانع و خودبسای دیروز تبدیل به هموطن مطالبهگری شد که برای هر نیاز چشم به بیرون خصوصا دولت مرکزی داشت. از آنجایی که همواره در رقابت دستیابی به منابع مالی و عناصر توسعه یافتگی روستاها چندین گام در پس شهرها بودند، همیشه برای روستایی بهانه کمبود امکانات و مهاجرت باقی میماند. به عبارتی سرنگبین امکانات بهجای آنکه موجبات پایداری روستا و پایبندی روستایی را فراهم کند، صفرای مهاجرت را تیزتر کرد .
ت وسعه روستاخوار: هیچ آماری دقیقی از تعداد روستاهایی که مستقیما در مسیر پروژههای توسعه نابود شدند، وجود ندارد. بسیاری از این سکونتگاههای کهن در مخازن سدها برای همیشه تاریخ محو شدهاند بهطور مثال سد بدنام گتوند، 41 روستا را در مخزن نمکی خود جای داده است و اینها علاوه بر مناطقی است که در پایین دست دچار بحران شده و مجبور به ترک زادگاه میشوند. همینطور اشتهای سیری ناپذیر توسعه شهری باعث شد بسیاری از روستا یا خود تبدیل به شهرستان شده و یا در معده فراخ شهری بزرگ هضم شوند. داستان تلخ روستاهای (سده ) و تبدیل آن به شهرستان (همایون شهر) و نهایتا (خمینی شهر) از چنین دگردیسیهای بدفرجام است. همین تهران پرمسئله روزگاری شامل هفده روستای سرسبز و زایا بود که در حال حاضر نشانههای آن ها در غوغایی بیپایان گم شده است. بهجز از تیغ مستقیم پروژهها که گردن بسیاری سکونتگاههای سنتی این سرزمین را قطع کرد، عوارض محیط زیستی و اجتماعی توسعهگرایی عامل بعدی نابودی و تهی شدگی بسیاری از جوامع روستایی وعشایری بوده است .
انقطاع: بامهاجرت نسلهای جوان و قطع ارتباط با پیشینه ارزشمند روستایی، این جوامع دچار یک انقطاع بین نسلی و نهایتا بحران هویتی شدند. در هجوم نازل انگاری بسیاری از دانشهای ضمنی و تاریخ شفاهی این جوامع مورد غفلت واقع شدند و در سیر رخدادهای بعدی بهطورکلی ازمیان رفتند، بهطوریکه بسیاری ازاین جوامع ازگذشته پربار خود اطلاع کمی داشته و دچار نوعی فراموشی زیانبارگشتهاند. این بحران هویت و دانشهای ازدست رفته باعث شده که ارتباط سالم بین انسان و سرزمین دچار نقصان و آشفتگی شده که حاصل آن بهرهمندی هجومی و نهایتا نابودی سرزمین و ترک آن خواهد بود .
خوش نشینان: چندسالی خصوصا پس از جنگ و موشک باران برخی از روستاها ساکنین جدیدی یافتهاند. این سکنی گزیدگان که حتی اگر اصالتا مربوط به همان روستا باشند کمترین مشابهتی به پیشینیان ندارند. آنها خوش نشینانی موقتی هستند که از مصایب شهر گریخته و تصمیم گرفتهاند چند روزی درسال را به روستا پناه آورند. نه تولیدی دارند و نه ارتباطی با فرهنگ و سلوک روستا را دارا هستند و معمولا جز انباشت زباله، زمینخواری و تاثیر منفی بر منش و اخلاق روستا ره وردی برجای نخواهند گذاشت. اتفاقا توسعه گرایی روستایی و سیر ارایه امکانات به روستا در جهت تقویت اینگونه بافت جمعیتی کمک شایانی کرده است .
تکانه های بیرونی: پیوستگی جوامع در دنیای مدرن و نیز وقوع یکپارچگی ملی باعث شد روستا آن ویژگی خود را بهعنوان سکونتگاهی مستقل از دست بدهد. دیگر روستا محلی با ارتباطات معلوم و محدود نبود. رخدادها در شهرهای بزرگ خصوصا مرکز اثرات تعیین کنندهای بر زندگی روستاییان داشت. تکانههایی چون کودتا، انقلاب، جنگ، رکود و رونق اقتصادی عواملی برای ایجاد تغییر یا تنش در زیست روستایی بودهاند. همینطور تصمیمات غلط در سطوح مدیریت کلان ویا پیامهای نابجا عامل دگرگونی در مسیر زندگی آنها را فراهم کردند. بهطور مثال بسیاری روایت مسکن رایگان و به قیمت صفر در تهران پس از پیروزی انقلاب وهجوم بیسابقه به این کلان شهر را بخاطر دارند .
خشکیدگی ضربهای دیگر: خشکسالی که چندین سال است دامان این دیار را گرفته نیز سهم خود را در نابودی روستاها به انجام رسانیده است. این خشکسالی که خود بخشی از فرآیند تغییر اقلیم و به عبارتی سوغات زندگی صنعتی است، باعث کاهش و تغییر الگوی بارش شد و در کنار عوامل دیگری چون فرسایش خاک، کاهش کیفیت هوا و افزایش دما موجب شد، بسیاری از روستاها ویژگی زیستی خود را از کف بدهند. البته هرگز در کنار عوامل طبیعی نباید نقش حکمرانی ناصواب آب در تخلیه سفرههای زیرزمینی و مهار خارج از قاعده آبهای سطحی را فراموش کرد. به عبارتی این خشکسالی بیش از آنکه ناشی از خست طبیعت باشد، حاصل جهل و طمع آدمی است. درهمین بحران پیش آمده نیز مبشران سعادت یعنی دیوان سالاران و فن سالارن بر سر بیمار حاضر شده و اینبار لباس احیا برتن کردهاند و قرار است بالغ بر 5200 روستا آبرسانی کنند. آبادی پرآب و آباد دیروز مقررشده که بهوسیله پروژههایی مبهم و پرمساله از محرومیت بیآبی نجات یابد. پیشبینی فرجام چنین طرحهایی دشوار نیست لیکن فعلاباید گفت روستاهای این ملک آنچنان درمانده گشته که نیاز به این داشتهاند که به سرم وصل شوند و باید که دوباره سیری از مداخلات و نسخهها کلید بخورد . تو گویی حماسه روستاهای ایران میرود که افسانهای دوردست شو د.
دیدگاه تان را بنویسید