مثل رامکال (که قیافهاش با راکونهای واقعی کمی فرق داشت)
تصویر متغیری که من از زنان در ذهن دارم درست شبیه تصویر ذهنی شماست، چون همه را سینما و تلویزیون برای ما درست کردهاند.
امیرحسین عظیمی
تا صحبت از نان در سینما و تلویزیون میشود، همان تصویر معروف بر تماشاخانه ذهنم مینشیند؛ غروب است و پدر زحمتکش خانواده با یک نان سنگک به اندازه هیکلش و یکی دو پاکت وارد خانه میشود. در حیاط را به ضرب تنه باز میکند و وارد خانه میشود و بعد در حیاط را به ضرب تنه میبندد. بعد بچههای قد و نیمقد به سمت مرد میدوند. دوبلوری به جای همه بچهها با صداهای مختلف میگوید: "بابا برام شکلات خریدی؟" و مرد با تکهای از همان نان سنگک تازه سر بچهها را شیره میمالد، بچهها هم خوشحال و خندان سنگک تازه را به نیش میکشند و دوبلور با صداهای مختلف اصوات شاد و مجلسی از خودش درمیآورد که ما بفهمیم این بچهها چقدر شادند. این نان سنگک به اندازه هیکل را در فیلمهای قدیمی دیدهام و وصفش را از زبان پیرمردهای منتظر در صف نانوایی شنیدهام. پیرمردها همیشه سرک میکشند به جلوی صف و به دیگران از افت کیفتی آرد نوانایی میگویند، از آب رفتن اندازه نانها و همینجاست که میگویند: "یادش بخیر قدیمها نون سنگک میخریدیم قد هیکلمون" بهنظرم این نان سنگک غولآسا یک توهم دستهجمعی است که با کهولت سن ارتباط مستقیم دارد. خود من اطمینان دارم که در این سی و چند سالی که زندگی کردهام، اندازه نان سنگک جابه جا نشده است، اما مطمئنم که یک روزی در صف نان سنگک از افت کیفیت نان مینالم و میگویم که قبلتر از این نان سنگک بزرگتر از این حرفها بود و از آنجا که اندازه نان جابهجا نشده برای اینکه حرفم را به کسی بنشانم اندازه نان را با هیکلم قیاس میکنم.
دومین تصویری که از نان در سینما و تلویزیون دارم، مربوط میشود به نانهایی که در تمام کارتونهای زمان کودکی دیدهام؛ همان نانهایی که "پرین" میخورد، همان نانهایی که "پدر ژپتو" برای پینوکیو میخرید و همان نانی که زندانیان زندان "ناتینگهام" در زمان پادشاهی "پرنسجان" یا همان پیجی خودمان در کارتون "رابینهود" میخوردند. یک صحنهای هست که خرگوشی غل و زنجیر شده با چهرهای غمزده در حال سق زدن تکهنانی است. خردههای نان روی زمین میافتند و موشی برای برداشتن خردهنان قدم برمیدارد، اما زنجیری که به پایش بستهاند، اجازه نمیدهد که موش به خردهنان برسد. آنوقت خرگوش از سر مهربانی و گشادهدستی خردهنان را برمیدارد و به موش میدهد. موش هم پیش همنوعانش برمیگردد و خردهنان را با آن ها قسمت میکند. بچه که بودم دوست داشتم از همان نانهای توی کارتونها بخورم. بزرگتر که شدم به این نتیجه رسیدم که نان کارتونی همان نان باگت خودمان است فقط آن را اینطوری میکشند. مثل رامکال که قیافهاش با راکونهای واقعی کمی فرق داشت. اما چند سال پیش شبیه به همان نانها را در نانفروشی فروشگاه جامجم دیدم. پرسیدم که اسم این نان چیست؟ گفتند نان "اکمک" اما من هنوز هم روی حرفم هستم. بهنظرم آن نانی که پرین میخرید همان باگت خودمان بود، این اکمک را بعدها از روی همان نانی که پرین میخرید درست کردهاند. سومین تصویری که از نان در سینما و تلویزیون دارم، نانهای میخشده به گل دیوار در فیلم "نان و شعر" "کیومرث پوراحمد" از سری فیلمهای ساختهشده بر اساس داستانهای "قصههای مجید" است. مجید حرصدرآر بود، اولیای مدرسهاش حرصدرآر بودند، حتی بیبی هم گاهی حرصدرآر میشد. این تصاویر نان میخشده به گل دیوار هم برای من حرصدرآر است؛ بارها شده که ایستادهام توی صف نانوایی و گرما و سرما خوردهام. شاطر هر یک نانی که انداخته جلوی مشتری، یکی هم زده به میخ دیوار. نتیجهاش شده اینکه به جای نیم ساعت، یک ساعت ایستادهام. آنوقت یک نفر از کبابی یا کلهپزی محله آمده و تمام نانهای میخشده به دیوار را با خودش برده است. میزان خشمم به این آدم را نمیتوان وصف کنم. بیشتر وقتها هم نانشان کم است. همانجا میایستند و خودشان یک نان در میان کار میخ روی دیوار را میکنند. اصلاً من هیچجا به اندازه صف نانوایی حرص نخوردهام. این حرص در صف نان سنگک بیشتر است خیلیها به این بهانه که دورو کنجد میخواهند یکی دو نفر را در صف رج میزنند و خودشان را به شاطر میرسانند ... دست روی دلم نگذارید که خون است. با دیدن نانهای میخشده به دیوار در فیلم نان و شعر خونتر هم میشود./
* رامکال نام یک مجموعه انیمه ژاپنی ۵۲ قسمتی ۲۴ دقیقهای است که از ژانویه تا دسامبر ۱۹۷۷ توسط استودیوی نیپون انیمیشن تولید و از شبکهٔ فوجی تلویژن پخش شد. داستان مجموعه بر اساس کتابی به نام راسکال اثراسترلینگ نورث است.
دیدگاه تان را بنویسید