تاریخ در یک قرص نان
آدم سراغ هر موضوع مهم تاریخی که میرود، رد پای نان را به وضوح آنجا مشاهده میکند. موضوعی که موجب شد تا احسان رضایی روزنامه نگار یادداشتی نگارش کند در وصف این موضوع در مجله کرگدن که می خوانید:
احسان رضایی
"بعضی گفتند خدا و نان و بعضی دیگر گفتند نان و خدا. من میگویم فقط خدا، خدا بدون نان، خدا بدون آب، خدا بدون هیچ چیز!" این را شیخابوالحسن خرقانی گفته است؛ همانی که سفارش کرده بود هر کسی وارد خانهاش شد، نانش دهند و از ایمانش نپرسند. او در سفارشش از اولویت مهربانی کردن قبل از هر چیز دیگر گفته اما در آن جمله نخست که عطار در "تذکره الولیا" نقش کرده، نان را در مفهوم دیگری به کار برده است. او اینجا از نان، بهعنوان غذا یا پایینترین بخش هرم مازلو و نخستین چیزی که بشر به آن فکر کرده حرف میزند و در یک جمله، خلاصهای از تاریخ بشری را به دست میدهد: "بعضی گفتند خدا و نان و بعضی دیگر گفتند نان و خدا". تقریباً تمام تاریخ حیات بشر، تحت تأثیر همین قضیه غذا یا نان بوده. انسان هوموساپینس، تقریباً همه تاریخ چند دههزار سالهاش را گردآورنده خوراک بوده. غذا همه مناسبات بشری را شکل داده. یکجانشینی و پیدایش شهرها به این خاطر بود که بشر یاد گرفت به جای شکار، میشود کشاورزی هم کرد. تشکیل دولتها، برای مقابله با راهزنهایی بود که به روستاها حمله میکردند و غذای ملت را میبردند. امپراتوریها سر این شکل گرفتند که وقتی یک فرمانروا به شهر دیگری حمله میکرد، برای اداره آن شهر جدید نیاز به سرباز بیشتر داشت و سرباز بیشتر غذا و حقوق میخواست و همین، منابع مالی جدید لازم داشت. تقریبا رد پای غذا را توی تمام تاریخ میشود دید. یکی از دلایلی که سورنای اشکانی موفق شد ارتش روم را شکست بدهد، همین بود که در بین صفوف لشکرش، کسانی بهطور مرتب به سربازها آب و غذا میرساندند. حمله چنگیز، بهخاطر فعالیت آتشفشانی بود که زمینهای مغولستان را غیرقابل کشت کرده بود و مغلوها ناگزیر از هجوم به سرزمینهای غربی خودشان شدند. ظهور ناپلئون بهدلیل توان بالای او در خوراک رساندن به ارتش بزرگش در سرتاسرقاره بود. آمریکاییها سر بالا بردن مالیات چای از طرف انگلیس بود که جنگ استقلال را به راه انداختند. در جنگ داخلی آمریکا هم ایالتهای جنوبی برای این زیر بار حذف بردهداری نمیرفتند که میگفتند اینطوری محصول مزارع شان کم میشود.
در انقلاب فرانسه هم معروف است که یک روز صبح وقتی ماری آنتوانت، همسر لویی شانزدهم از خواب بیدار شد و چشمهایش را مالی و متوجه سر و صداهای بیرون قصر شد، پرسید مردم چرا این کارها را میکنند؟ گفتند: "علیاحضرتا مردم گرسنه هستند، نان ندارند بخورند!" و ایشان هم رهنمود داد: "خب چرا شیرینی و کیک نمیخورند؟" و همین، باعث افزایش نفرت مردم و یکسره شدن کار قیامشان شد. باقی ماجراهای تاریخی را هم اگر خوب بگردیم، همیشه پای یک قرص نان در میان است و انسان، همیشه بنده شکم بوده، البته همیشه همیشه هم که نه! گاهگاهی کسانی پیدا میشدند که مثل ابوالحسن خرقانی بگویند: "من میگویم خدا بدون نان"./
دیدگاه تان را بنویسید