Iranian Agriculture News Agency

خمیرش مال ما، نونش مال مردم

پدرم با نان شعر می‌خواند، اما مطمئن نیستم برای نان ماشینی هم از آن شعرهایی که بلد بود بخواند.

هاجر رزم‌پا

خوشم می‌آمد که روی زمین سفره بیندازیم. وقتی مهمان‌ها غذا می‌خوردند از پای سفره بلند شوند. برای تشکر حرف‌های قشنگی می‌زدند؛ مثل اینکه برکتت زیاد شود، نانت گرم باشد. اگر هم کسی پای سفره بود و می‌خواست حرف راستی بزند، می‌گفت به این برکت قسم، به نان و نمکت قسم. نان حرمت داشت، عزیز و باتمنا بود و من هلاک حرف‌هایی از این جنس بودم. پدرم به نان احترام می‌گذارد. آن را دودستی تعارف می‌کند و حتی برای بیشتر عزت و احترام گذاشتن اسمش را ساده صدا نمی‌زند نمی‌گوید نان، می‌گوید نعمت خدا.

- نعمت خدا را از توی سفره جمع کنید.

- نعمت خدا خشک شد.

او "نعمت خدا" را از توی سفره برمی‌دارد، می‌بوسدش و می‌گوید خمیرش را دور نریزید گناه دارد. سوخته‌هایش را دور نریزید گناه دارد. دل پدرم برای خمیرهای بالای بربری می‌سوخت و معتقد بود سیاهی روی سنگک از سوختیگ نیست از برشته شدن است. پدرم موقع آوردن نان به خانه شعرهایی می‌خواند که گندمکاران و خوشه چینان موقع درو می‌خوانند.

نمی‌دانم تا به حال چنین صحنه‌ای دیده‌اید یا نه، اما من فراوان دیده‌ام؛ وقتی همراه پدرم توی کوچه راه می‌رفتم، اگر می‌دید یک تکه نان وسط راه افتاده -احتمالاً از دست کسی که از نانوایی برمی‌گشته- آن تکه نان را برمی‌داشت، می‌بوسیدش و می‌گذاشت گوشه‌ای که محل عبور نباشد؛ جایی که کسی روی آن پا نگذارد. قبل آن فقط دیده بودم که پدرم قرآن را اینجوری ببوسد. دلیل کارش را نمی‌پرسیدم، اما از روی قریحه می‌فهمیدم که این یک کار درست است.

فهمیدم که نان خیلی محترم است؛ مثل کلام خدا، مثل تشک کشتی، مثل خاک صحنه، مثل هر چیزی که با حرمت می‌بوسندش. من با مظاهر دنیای مدرن کنار آمده‌ام، پذیرفته‌ام که بهتر است به جای کتاب کاغذی، پی‌دی‌اف بخوانم، بهتر است به جای دریافت قبض و صورتحساب، بدهی‌ها را با موبایل‌بانک صاف کنم و به جای گوشت قرمز، پروتئین‌های گیاهی دریافت کنم. این را هم می‌دانم که در دنیای مردن، ماشین‌ها به جای ما لباس می‌شویند، می‌نویسند، غذا درست می‌کنن، ظرف‌هایمان را برق می‌اندازند، اما توی کتم نمی‌رود که ماشین‌های نان‌پزی جای تنور نانوایی را بگیرند.

درست است که نان را از طرف بخوانیم نان است و نعمت خداست و باید به آن حرمت گذاشت، اما نمی‌توانم در مقابل سنگک و تافتون و بربری که پدر با احترام از دست شاطر می‌گرفت و با بزرگواری -مثل بار شیشه- روی دو دست به خانه می‌آورد، نان‌های ماشینی را به رسمیت بشناسم، من هم اگر کوتاه بیایم، مطمئنم پدرم هیچ موقع به نان ماشینی قسم نمی‌خورد، برایش شعر نمی‌خواند و برای قسمت‌های خمیر و برشته‌اش دل نمی‌سوزاند./

منبع: کرگدن

انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید