پروفسور یخکشی در گفتگو با ایانا اعلام کرد:
ترس از نوآوری، عامل عدم تعمیم پروژه یخکش/ تمایل برای استفاده از بخش خصوصی در جنگل، سطح تحت پوشش پروژه یخکش را کوچک کرد/طرح جنگلداری جامع، نجات بخش جنگلهای شمال/ راهی به جز مشارکت با مردم نداریم
نوار باریک جنگلهای شمال، نیازمند طرحهایی نو هستند. این طرحها باید بتوانند علاوه بر اینکه نیازهای جامعه محلی را پاسخ میدهند، سایر کارکردهای جنگل را هم حفظ کنند. این روزها سازمان جنگلها با همکاری نهادهای بینالمللی طرح مدیریت چند منظوره جنگلهای هیرکانی را در دست اجرا دارد که در جای خود اقدامی ارزشمند است. اما یک دهه پیش، پروفسور علی یخکشی استاد دانشگاه تهران و گوتینگن آلمان، طرحی را در زادگاهش، یعنی یخکش واقع در استان مازندران اجرا کرد که در زمان اجرا یکی از سه پروژه موفق سازمان ملل در ایران بود.
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا)-لیلا مرگن:
جنگلهای شمال ایران با افت کمی و کیفی مواجه هستند. جنگلهای هیرکانی، در معرض خسارتهای جدی قرار دارند و کارشناسان از ظهور گونههای خاص نواحی بیابانی، در این جنگلها خبر میدهند. روند بیابانزایی در شمال ایران شدت گرفته و راهی نداریم جز اینکه ترمز توسعه در نوار ساحلی خزر را بکشیم. نوار باریک جنگلهای شمال، نیازمند طرحهایی نو هستند. این طرحها باید بتوانند علاوه بر اینکه نیازهای جامعه محلی را پاسخ میدهند، سایر کارکردهای جنگل را هم حفظ کنند. این روزها سازمان جنگلها با همکاری نهادهای بینالمللی طرح مدیریت چند منظوره جنگلهای هیرکانی را در دست اجرا دارد که در جای خود اقدامی ارزشمند است. اما یک دهه پیش، پروفسور علی یخکشی استاد دانشگاه تهران و گوتینگن آلمان، طرحی را در زادگاهش، یعنی یخکش واقع در استان مازندران اجرا کرد که در زمان اجرا یکی از سه پروژه موفق سازمان ملل در ایران بود. این طرح توانسته بود جامعه محلی را متقاعد کند تا عوامل تخریب جنگل را کاهش داده و حتی به احیای جنگل هم کمک کنند. این طرح که نتایج آن در کتابی با عنوان " مدیریت تلفیقی در جنگلهای خزری شمال با مشارکت مردم محلی: بهبود وضع اجتماعی - اقتصادی روستائیان و اثرات آن بر منابع" منتشر شد، به دنبال اجرای مدیریت چند منظوره در جنگلهای هیرکانی بود. اما پرسش اینجاست، در شرایطی که پروژهای موفق در شمال کشور اجرا شده است، چرا پروژهای جدید در دست اجراست؟ آیا امکان تعمیم پروژه یخکش به سایر نقاط جنگلهای شمال وجود نداشت؟ آیا پروژه مدیریت چند منظوره جنگلهای هیرکانی که اخیرا در دستور کار سازمان جنگلها قرار گرفته، به تجریبات حاصل از پروژه یخکش توجه میکند؟ و یا اساسا به نتایج این پروژه نیز همچون پروژه یخکش بیاعتنا هستیم؟ در گفتگو با پروفسور علی یخکشی بار دیگر به بررسی نتایج پروژه یخکش به عنوان طرحی موفق پرداختیم. امیدواریم مسئولان و برنامهریزانی که این روزها به شدت درگیر تدوین برنامههای جایگزین برای مدیریت جنگلهای شمال هستند، بیش از گذشته به نتایج حاصل از پروژههای موفق اجرا شده در ایران و استفاده از نظرات پیشکسوتان توجه کنند. در ادامه مشروح گفتگو با استاد دانشگاه گوتینگن آلمان را میخوانیم:
واگذار کردن کارها به مردم چه مزیتی برای بخش دولتی ایجاد میکند؟
این مسئله بستگی به این دارد که شما با چه دیدگاهی به مردم روی بیاورید. اگر با این دیدگاه که من یک استاد، مهندس یا خانم دکتر هستم که همه چیز میدانم و مردم چیزی نمیدانند و باید آنها را امر و نهی کرد، وارد همکاری با مردم شوید، در این صورت برنامههای شما به نتیجه نمیرسد و حتی نتایج منفی هم بر روی جامعه محلی خواهد داشت. اما اگر بپذیرید که شما تحصیلات تخصصی دارید اما در کنار شما، جامعه محلی هزاران تجربه عملی دارد که میتواند آنها را منتقل کند و ارزش این تجربیات کمتر از کار علمی نیست، خیلی کارها میتوان انجام داد. من در سال 47 در دانشگاه تهران کار خود را آغاز کردم. در سال 48، پروژهای از وزارت علوم تحت عنوان "بررسی اقتصادی- اجتماعی جامعه روستایی و اثرات آن روی جنگل" گرفتم. حاصل کار این پروژه در سال 51 توسط دانشگاه تهران چاپ شد. در آن مقطع، به این نتیجه رسیدم که با بهترین نیروی کارآزموده، قوانین و مقررات، تشکیلات و اعتبارات، بدون حضور مردم نمیتوانیم در امر حفاظت موفق شویم. البته هنوز هم معتقد به این مسئله هستم. تا زمانی که مردم را به مشارکت دعوت نکنیم و با فقر زیست محیطی مبارزه نکنیم، به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید.
در سال 86 با کمک اعتبارات سازمان ملل، طرحی در سری سه شیلر (جنگلهای مازندران) که در زادگاهم یخکش قرار دارد، اجرا کردم و تلاش کردم تا با مشارکت مردم از جنگل حفاظت کنیم. حاصل کار، به شهادت مهندس زارع رئیس وقت سازمان جهاد کشاورزی مازندران و رئیس وقت جهاد کشاورزی استان گلستان، اجرای بهترین پروژه در سطح شمال کشور بود. پروژه یخکش، بین 80 پروژه در دست اجرای سازمان ملل در ایران، جزء سه پروژه برتر شد. در این پروژه، 21 زیر پروژه تعریف کردیم. سه پروژه از زیر پروژههای طرح یخکش به امر حفاظت میپرداخت و 18 پروژه و زیر پروژه به وضع اقتصادی اجتماعی مردم، ایجاد اشتغال و فرهنگسازی زیست محیطی میپرداخت. در پروژه یخکش بهرهبرداری چوب از جنگل حذف شد. در واقع ما به دنبال اجرای طرح جامع جنگلداری در منطقه تحت پوشش طرح بودیم و مسایل انسانی نیز در برنامهریزی برای مدیریت جنگل در نظر گرفته میشد.
منظور از حفاظت جنگل، همان حفاظت فیزیکی و مقابله با کاهش سطح جنگل است؟
بله، در طول اجرای طرح، از جنگل بهرهبرداری نکردیم و با کمک مردم از درختان جنگل حفاظت شد. خوشحالم بگویم که حتی یک شاخه درخت هم در زمان اجرای طرح قطع نشد و مردم خودشان همراه بودند. پس از اجرای این پروژه قاچاقچیها هم تبدیل به محافظان جنگل شدند. یکی از این قاچاقچیان که فیلم صحبتهایش موجود است، میگفت که کارش تراشیدن جنگل با اره موتوری و تبر بوده است. روزهایی که جنگلبانان در جنگل حضور داشتند، این قاچاقچی استراحت میکرده و با رفتن جنگلبانان، کارش آغاز میشده است. وی شبها درختان را قطع میکرد و با حمل آن به شهر و فروش چوب، درآمد کسب میکرد اما وقتی پروژه یخکش اجرا شد، به دلیل مشاهده خدمات این طرح، دست از قاچاق بر میدارد و به امر حفاظت از جنگل مشغول میشود.
جامعه روستایی برای رفع برخی نیازهای خود مثل گرمایش، پخت غذا، ساخت مسکن برای خود و یا جایگاه برای دام و غیره نیاز به چوب دارد و عموما این نیاز از چوب درختان جنگلی تامین میشود. این مسئله را چگونه ساماندهی کردید؟
در روستاهای پچت و یخکش پروژههایی را برای کاهش مصرف سوخت اجرا کردیم. در پروژه اول طرح بیوگاز پیاده کردیم. حمام آنها را که سالانه 143 متر مکعب چوب میسوزاند، با بیوگاز گرم کردیم. در پروژه دوم که به کمک دکتر جلالی رئیس سازمان جنگلها اجرا شد، به 400 خانوار روستایی، 400 دستگاه اجاق گاز و کپسول گاز دادیم تا مجبور نباشند که درخت قطع کنند و برداشت را کاهش دادیم. اما به آنها اجازه دادیم از سرشاخه درختان، زیر نظر خود ما هیزم مورد نیازشان را تامین کنند. این برداشت به مراتب کمتر از برداشتهای قبلی جامعه روستایی بود. به این ترتیب جامعه روستایی به کلی بینیاز از چوب جنگل شدند.
با اجرای کامل برنامههای طرح یخکش، برداشت چوب توسط جامعه روستایی به صفر رسید یا اینکه تا انتهای اجرای پروژه حداقل برداشتی از سرشاخهها در پروژه انجام میشد؟
خانوار روستایی اجاق گاز داشت. غذا و چای را با آن درست میکرد، بنابراین نیاز به هیزم نداشت. صندوق خرد زنان و مردان درست کردیم. در حال حاضر هر وقت به منطقه میروم، مردم روستایی به من میگویند که دعاگویتان هستیم. زیرا روشن کردن هیزم تر در صبح زود و درست کردن به موقع چای برای شوهر، کار بسیار سختی بود. شما همه کارها را برای ما آسان کردید.
در پروژه یخکش، دام را چگونه ساماندهی کردید؟ حضور دام درجنگل با اهداف جنگلداری سازگاری ندارد. آیا دام را از جنگل خارج کردید یا اینکه حضور آن را در این اکوسیستم پذیرفتید؟
در جریان هستید که سازمان جنگلها طی پروژهای که با هزینه سنگین اجرا کرد، بسیاری از دامداران را از جنگل خارج و در جلگه شمال ایران مستقر کرد. در اجرای این طرح حتی اراضی کشاورزی هم در اختیار دامداران قرار گرفت تا دامداری اسکان یافته در جلگه، حضور داشته باشد. به عقیده من و البته به گفته خود دامداران، این اقدام درست نبود زیرا دامداران راضی نیستند و علوفه کافی در اختیار دام آنها قرار نگرفته است. در حالی که در پروژه یخکش، یکسال به کمک کارشناسان در زمینه خروج دام فرهنگسازی کردم. به دامداران محلی اثبات کردم که دامداری سنتی برای آنها اقتصادی نیست. این شیوه دامداری زحمات زیاد و خطرات زیادی برای خود و دامشان دارد. سه دامداری را از روستاهایی یخکش، پچت و شهید محله از جنگل بیرون آوردیم و در حاشیه روستا، دامداری نیمه اسکان یافته ایجاد کردیم. از آنجا که هدف، اجرای "طرح جامع جنگلداری" بود، تمام اراضی و پتانسیلهای منطقه بررسی شد. بخشی از اراضی کوهستانی شیبدار به درد کشاورزی نمیخورند زیرا تراکتور نمیتواند وارد این زمینها شود. توصیه کردیم روستاییان در این اراضی یونجه بکارند. در واقع برنامه آگروفارستری توسط آنها اجرا شد. بر اساس برنامهای که روستاییان اجرا کردند، در اراضی غیر مستعد کشاورزی درخت صنوبر کاشتیم و قرارداد بستند تا چوب را تحویل کارخانهها دهند و درآمد داشته باشند. در زیر درختان صنوبر هم یونجه کاشته شد. به این ترتیب سه تن در هکتار از زیر آشکوب درختان صنوبر، یونجه برداشت شد. دام آنها دیگر مجبور نبود در جنگل علف نامرغوب بخورد و شیر کم تولید کند یا گرفتار خرس، گرگ و پلنگ شود. دامدار مجبور نبود بالای درخت برود و سرشاخهها را برای تغذیه دام خود ببرد. غلامعلی دامدار میگفت که من هفت جای بدنم آسیب دیده است زیرا مدام برای تهیه علوفه دام بالای درخت میروم تا سرشاخهها را قطع کنیم و در جریان این کار بارها به پایین سقوط کردهام. در سال چهارم اجرای طرح یخکش، روستاییان با اجرای برنامههای طرح در زمینه ایجاد دامداری نیمه اسکان یافته، 400 درصد افزایش درآمد پیدا کردند. یک گاو محلی 200 کیلوگرم وزن دارد و 100 کیلوگرم در سال شیر میدهد. نژاد دو رگه به آنها معرفی کردیم که گوساله شش ماهه این نژاد، دو برابر گاو بالغ محلی وزن دارد. این گوسالهها 400 کیلو وزن داشتند و دو هزار و 500 تا سه هزار لیتر شیر تولید میکردند. به این ترتیب 400 درصد افزایش درآمد برای جامعه روستایی ایجاد شد. اجرای برنامههای اسکان دام در این سه دامداری نمونه، سبب شد، 9 دامداری دیگر داوطلبانه از جنگل بیرون بیایند و از ما بخواهند که آنها را راهنمایی کنیم تا دامداری نیمه اسکان یافته ایجاد کنند.
برای ایجاد دامداری نیمه اسکان یافته به روستاییان کمک مالی کردید؟ یا اینکه صرفا با راهنماییهای فنی، طرحهای ارائه شده کارشناسان، توسط جامعه محلی اجرا شد؟
طرحهایی که لازم بود را در اختیار آنها قرار دادیم. تنها کاری که کردیم، انجام آمایش سرزمین بود. زمینهایی که به درد کشاورزی نمیخوردند را تفکیک کردیم و گفتیم شایسته است در این زمینها یونجه و گیاهان دارویی بکارید. گیاهان دارویی تا 700 ردصد برای روستاییان درآمد ایجاد میکند. در یکی از مناطق، گل گاوزبان کاشتیم. بذر را در سال اول در اختیار آنها قرار دادیم و بقیه کارها را خودشان انجام دادند. زمینهایی که بازدهی آنها در مواقع کشت محصولات کشاورزی یک تن در هکتار و در سال بود زیر کشت یونجه رفتند و میزان محصول این اراضی به سه تن در هکتار رسید. یا گیاهان دارویی کاشتیم که تا 700 درصد افزایش درآمد برای جامعه محلی ایجاد شد. بخشی از زنان محلی برای کشت برنج به فریدونکنار میرفتند و شبها در این منطقه میخوابیدند، با کشت گیاهان دارویی در منطقه و افزایش درآمد روستاییان، آنها در زادگاه خودشان و در کنار خانواده ماندند و دیگر لازم نبود دور از خانواده باشند.
پروژه یخکش در چه سطحی اجرا شد؟
این پروژه قرار بود در 121 روستا با وسعت 10 هزار هکتار اجرا شود. با وجود اینکه وزارت جهاد کشاورزی و استانداری، موافق اجرای پروژه در این سطح بودند اما اداره کل منابع طبیعی در سال 80، با اجرای این پروژه در چنین سطحی مخالفت کردند. زیرا میخواستند جنگل را برای بهرهبرداری به بخش خصوصی واگذار کنند. نهایتا طرح در سه روستا به وسعت 10 هزار هکتار خلاصه شد. در سه هزار و 200 هکتار از وسعت تحت پوشش طرح، جنگل وجود داشت و بقیه اراضی کشاورزی و مناطق مسکونی بود.
پروژه یخکش همچنان ادامه دارد و ساختارهای ایجاد شده در این پروژه هنوز حفظ شده است؟
تا سال 86 که در منطقه حضور داشتم، تمام 21 پروژه آن فعال بود اما در حال حاضر صرفا پروژههایی که به نفع مردم است، توسط آنها ادامه یافته است و راه ما را ادامه دادهاند. دولت در سالهای اخیر به آنها کمک نکرد. در اراضی کشاورزی تحت پوشش طرح قبلا یک و نیم تن در هکتار گندم برداشت میشد که با آموزشهای ما میزان برداشت محصول به پنج تن در هکتار رسید. دامداریهای نیمه اسکان یافته هنوز در منطقه باقی مانده است. کشت گیاهان دارویی ادامه دارد. صندوق خرد زنان هم به فعالیت خود ادامه داده است. به آنها شیوه پروژه نویسی آموزش داده شده و در حال حاضر خودشان پروژه مینویسند و صاحب درآمد شدهاند. حتی میتوانند با کمک صندوق، پول برای روز مبادا کنار بگذارند. البته بخشهایی از پروژه نیز رها شد. ما برنامههای صنوبرکاری داشتیم که رها شد، خزانه و نهالستان داشتیم و در هفته منابع طبیعی، در طول 6 سال اجرای پروژه توانستیم 60 هکتار جنگلکاری کنیم. نهال مورد نیاز برای جنگلکاری از خزانه روستا تامین میشد و برای احیای جنگلهای مخروبه بهکار گرفته میشد که متاسفانه همه این پروژهها کنار گذاشته شد.
فکر میکنید چرا بخشی از زیرپروژههای طرح یخکش کنار گذاشته شد؟
در اینجا به همان گفتههای اول خود میرسم که اگر مهندسان منابعطبیعی آستین بالا بزنند و در کنار روستایی بایستند، به نتایج مطلوب دست مییابیم. اگر کارشناسان فکر کنند که از حال و حوصله آنها خارج است که با افراد کم سواد و بیسواد بحث کنند، هیچ برنامهای به نتیجه نمیرسد. متاسفانه بعد از ما کسی حوصله انجام کارهای مشارکتی با جامعه روستایی را نداشت. اجرای چنین پروژهای در وهله اول عشق به مردم و سرزمین میخواهد، حوصله زیاد میخواهد، جامعه شناسی و روانشناسی روستایی میخواهد. همزمان با اجرای پروژه یخکش فردی از کانادا آورده بودند و ماهی سه میلیارد تومان برای اجرای پروژه عمران روستایی به وی اعتبار اختصاص یافته بود اما نتوانست این پروژه را اجرایی کند. حتی به من پیشنهاد کردند که ادامه این پروژه را من اجرا کنم که موافقت نکردم. زیرا پایه و اهداف پروژه کج گذاشته شده بود. من یکسال با مردم در مساجد کار کردم. با زنان روستایی روزها جلسه داشتم و شبها مردان روستایی در جلسه حضور داشتند. در مدارس نیز با کودکان صحبت میکردم. وقتی وزیر کشاورزی وقت، مهندس اسکندری برای بازدید از پروژه آمده بود، بچههای دبستانی میآمدند و از وزیر میخواستند که از آنها حمایت کند تا از جنگل حفاظت کنند. مردم به ما یاد میدهند که اگر از مردم حفاظت معنوی و مادی کنیم، آنها از جنگل حفاظت میکنند. حاصل حمایت مادی و معنو یاز مردم هم برای یخکش، 150 هزار هکتار جنگلی است که توسط آنها حفاظت شد. در سالهایی که پروژه یخکش را اجرا میکردم حفاظت از جنگل را به فردی به نام ملاحی سپرده بودند. در مازندران کسی نبود که از این جنگلها حفاظت کند برای همین از گیلان نیرو آورده بودند تا جنگل را حفاظت کند. در آن زمان به ازای هر هکتار 6 هزار تومان پول به ملاحی برای حفاظت از جنگل پرداخت میشد در حالی که پروژه یخکش با مشارکت مردم، برای حفاظت از هر هکتار جنگل 900 تومان هزینه کرد. یعنی ما یک ششم هزینههای در نظر گرفته شده توسط دولت، برای حفاظت خرج کردیم. بنابراین واگذاری امور به مردم برای دولت از نظر اقتصادی نیز به صرفه است.
در پروژه یخکش با استفاده از نظرات مردم برنامهها نوشته میشد یا اینکه برنامهای از پیش نوشته شده بود و مردم باید آن را اجرا میکردند؟
اعتقاد راسخ به تجربیات سینه به سینه انسانها دارم. دانش و بینش من در سطح ایران و سطح دنیا بود. من خودم به عنوان عضو جامعه جهانی یوفرو که محققان جنگل در آنجا حضور دارند، پنج سال سابقه کار در آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و اروپا داشتم. یاران من هم همین طور بودند اما وقتی به ایران آمدم، یکسال با جامعه محلی در مساجد جلسه گذاشتیم تا بدانیم مشکل کجاست. آنها مشکلات عدیده را گفتند. سخنان جامعه محلی درباره سختیهای زندگی را روی تخته سیاه نوشتیم. از آنها درباره مسایل محیط زیستی منطقه هم سئوالهایی پرسیدیم و نظرات را یادداشت کردیم. در ستونی دیگر، نظرات کارشناسان را نوشتیم. نهایتا نظرات جامعه محلی با سه هزار سال تجربه عملی، با نظرات آکادمیک را در کنار هم چیدیم. خیلی از مشکلاتی که شبیه هم بودند اما با زبانهای مختلف بیان میشدند را با هم ادغام کردیم، به این ترتیب تعداد مشکلات کمتر شد. نهایتا به جایی رسیدیم که پذیرفتیم یکسری مشکلات وجود دارد و آنها را با این روش میتوان حل کرد. شعار آن روز ما این بود که منزلت انسانی باید حفظ شود و به همان اندازه هم منابع طبیعی و محیط زیست حفظ شود. ما منزلت انسانی را در راس قرار دادیم زیرا وقتی من را عنوان مشاور به پروژه بانک جهانی دعوت کردند با روستاییان صحبت کردم. آنها میگفتند که مسئولان پروژه ما را به زور از جنگل بیرون کردند. یکی از روستاییان میگفت در زمان کوچ اجباری زنش باردار بوده و در کامیون وضع حمل کرده است. آنها اعلام کردند که ما برنامههای دولت را نمیپذیریم و زیر بار آن نمیرویم. باید راهی برویم و برنامهای اجرا کنیم که منزلت روستایی حفظ شود. منابعطبیعی و محیط زیست ایران هم به حرمت ایرانیان، حفظ شود و وضعیت آن ارتقاء یابد. با این شعار وارد کار شدیم. خود روستایی جنگل را حفظ کرد، جلوی شکار و قطع درخت را گرفت. حتی جنگلهای مخروبه را ساماندهی کرد. 6 تا هفت سال مردم در این راه تلاش کردند. در طول اجرای پروژه میدیدم که زنی در هوای منفی 15 تا 20 درجه اسفندماه با بچه شش ماههای که به پشت خود بسته است، در حال کاشت نهال است. روحانی با لباس روحانیت و پیر و جوان در برنامههای جنگلکاری مشارکت میکردند. حتی کمال 85 ساله میگفت که "اول فکر میکردم پس از مرگم هیچ چوبی باقی نمیماند که مردم جنازه من را به امامزاده محل ببرند اما با اجرای پروژه یخکش، مطمئنم که نه تنها برای من، بلکه برای نسلهای آینده هم چوب باقی میماند". در واقع با پروژه یخکش این امید را در آنها ایجاد کردیم. سال اول که پروژه آغاز به کار کرد، در مسجد محل در حال صحبت کردن بودیم که یکی از روستاییان دست سگی که در ورودی مسجد سرو صدا میکرد را با داس قطع کرد. دلیل این کارش را نیز سر و صدای آزاردهنده حیوان اعلام کرد. اما سه سال بعد از اجرای پروژه نگاه مردم به حیوانات هم تغییر کرده بود. خرگوشها را تیمارداری میکردند و یک بچه، بال پرندهای زخمی را با استفاده از مواد ضدعفونی کننده، پانسمان کرده بود و به آن غذا میداد تا در طبیعت رهایش کند. به این ترتیب اجرای پروژه یخکش تغییرات زیست محیطی در افراد ایجاد کرده بود.
پروژه یخکش یکی از پروژههای موفق کشور بوده است. چرا این پروژه را به سایر نقاط شمال کشور تعمیم ندادند و چرا پروژههای جدید با مشارکت نهادهای بینالمللی در ایران در حال اجراست؟
این پروژه نوآوری بود. نوآوری را هر انسانی دوست ندارد. ما ایرانیان اصولا محافظه کار هستیم و نوآوری را دوست نداریم. وقتی من صحبت از طرح جنگلداری جامع میکردم، میگفتند ما همین طرح جنگلداری را ادامه میدهیم اما به آنها گفتم نمیتوانید این رویه را ادامه دهید. ویلهم صدراعظم آلمان حرف خوبی میزد. وی میگفت ما در جنگل به حدی به دار و درخت توجه کردیم که انسانهای لابه بلای آن را فراموش کردیم. ما در طرح جنگلداری فقط درخت را دیدیم. در صورتی که باید طرحها بر مبنای توسعه پایدار باشد. حداکثر آنقدر از جنگل برداشت کنیم که رشد میکند. ما رشد سالانه را تعیین میکردیم و بر مبنای آن برداشت سالیانه را تعیین میکردیم. اگر آدمهای محافظه کاری بودیم بر اساس رشد سه میلیون متر مکعبی جنگل در سال، حجم برداشت دو نیم میلیون متر مکعبی در سال تعیین میکردیم تا بخشی از رویش برای جنگل باقی بماند اما غافل بودیم از اینکه در جنگل روستایی هست، دام دارد و برای تامین نیازهای علوفهای خود درخت قطع میکند تا سطح جنگل را روشنتر کند. حضور قاچاقچی در جنگل را فراموش کردیم و این برداشتها را در طرح اعمال نکردیم. حال بعد از 50 سال میبینیم که سطح جنگل کم شده است. از کمیت آن کاسته شده است. در طرح جامع همه فاکتورهای موجود در جنگل باید مد نظر باشد. در طرح جامع، بر مبنای اصل توسعه پایدار، باید برنامهها را به نحوی پیش ببریم که جنگل سال به سال وضعیتش بهبود یابد.
در پروژه یخکش به طور کامل بهرهبرداری متوقف شده بود. شاید به همین دلیل به این پروژه در آن مقطع کمتر توجه شد. فکر نمیکنید باید در این طرح به بهرهبرداری چوبی از جنگل هم توجه میکردید؟
ما که فقط میخواستیم از جنگل حفاظت کنیم، گرفتاریهای زیادی داشتیم. برای من پروندههای زیادی درست کرده بودند. در یکی از این پروندهها آمده بود که من در روز 28 شهریور سال 82 در جنگل در حال قطع درخت بوده و توسط جنگلبان غافلگیر شدهام. در این پرونده ادعا شده بود من که در آن زمان بیش از 60 سال سن داشتم، با 10 درصد بینایی چشم توانستهام از دست جنگلبان فرار کنم. همه این پرونده سازیها فقط و فقط به خاطر این بود که جنگل بر مبنای اصل توسعه پایدار مدیریت نشود و بخش خصوصی آن را برداشت کند. متاسفانه اداره کل منابع طبیعی استان مازندران در ساری و بهشهر اصرار داشت جنگل را به بخش خصوصی غیر متخصص بسپارند که چوب برداشت کند. بخش خصوصی غیر متخصص که میخواست حداکثر سود را ببرد و حداقل بهره مالکانه را پرداخت کند. حاضر نبودند جنگل به شکل دیگری مدیریت شود. من طرح جنگلداری مدرن و نوین تهیه کردم و به کمیته فنی، اداره کل ساری دادم. آنها با بهانه تراشی طرح را رد کردند. گفتند در طرح نوین تهیه شده بند دو ماده دو دیده نشده است. اعلام کردم که میخواهم طرح جدید نوآوری داشته باشد. فرض کنید این سه هزار هکتار جنگل تحت پوشش پروژه یخکش را ندارید اما آنها مانع تراشی میکردند زیرا با نوآوری مخالف بودند. بر این مبنا، خود را روی حفاظت جنگل محدود کردم تا وصلهای به ما نزنند و نگویند که دنبال سود از جنگل هستیم. حتی اعتبار طرح یخکش را هم از سازمان ملل گرفتم. همان اعتبار اولیهای که موسسه تحقیقات به طرح یخکش داده بود، از ما پس گرفتند. از آن اعتبارات برای توسعه کندوی زنبور عسل، تهیه نهال صنوبر و طرحهای اشتغالزایی برای زنان روستایی استفاده میشد که با حذف این اعتبارات، کارهای خود را محدود کردیم تا خدشهای به ما وارد نشود.
در حال حاضر که بحث توقف بهره برداری تجاری از جنگل مطرح شده است، میتوان پروژه یخکش را در کل جنگلهای شمال کشور پیاده کرد؟
مطمئن هستم که به طور کامل در سه استان شمالی میتوان این طرح را اجرا کرد. راهی هم جز این نداریم. تکیه بر مردم موفقیت میآورد. اگر پشتوانه مردمی نداشته باشید، هر کاری کنید، موفق نمیشوید. جنگل در دور دست قرار دارد، ادارات منابع طبیعی قبل از انقلاب در داخل جنگل اداره داشتند، امروز این ادارات وجود ندارد. همه شهرنشین شدهاند و چکمهپوش نیستند. جنگل را بدون مردم نمیتوان کنترل کرد. مردم زمانی همکاری میکنند که منافع مادی و معنوی آنها تامین شود. اگر مردم را متقاعد کردیم که جنگل را رایگان بکارند، اگر رایگان نهالستان ایجاد کردند، باید به آنها خدمات بدهیم. مثلا در نهالستان صنوبر تولید کنیم و رایگان در اختیار آنها قرار دهیم. حتی در نهالستان پروژه یخکش، نهال میوه تولید میکردیم و به رایگان در اختیار مردم قرار میدادیم. با آگروفارستری اشتغال برای مردم ایجاد کردیم. وقتی مردم متوجه شدند که جنگل برای نسلهای آینده آنها نیز باید باقی بماند و به این امر مومن شدند، با ما همکاری کردند. اگر مردم نفعی در کار نبینند، مطمئنا همکاری نمیکنند. پیش از این در منطقه ما جنگل آتش میگرفت و دولت مردم را دعوت به همکاری میکرد اما مردم میگفتند از همسایه دیوار به دیوار ما که از جنگل سود میبرد، بخواهید که جنگل را حفاظت کند. البته در این زمینه حق به جانب مردم محلی بود.
افرادی که قصد اجرای پروژههای مشارکتی با مردم را دارند، چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟
کار با مردم حوصله و وقت میخواهد. همنشین شدن با روستایی کم سواد و بیسواد، عشق به وطن میخواهد. مردم مناطق کوهستانی مستضعفترین مردم کشور هستند، اگر طرفدار طبقه مستضعف هستیم، باید به آنها توجه کنیم. باید بپذیریم که ما بیشتر از آنها نمیدانیم. ما سواد آکادمیک داریم آنها سواد سه هزار ساله عملی دارند. باید نقش معلم را برای جامعه محلی بازی نکنیم تا کارشناس و مردم عادی در کنار هم قرار بگیرند. اگر صادقانه عمل کنیم، نتیجه میگیریم. خیلیها دو کارگاه آموزشی برای جامعه محلی برگزار میکنند و فکر میکنند کار تمام شده است. من یکسال کارگاه آموزشی برگزار کردم و به نقطهای رسیدم که احساس کردم مردم آماده همکاری هستند بعد از آن اقدام به اجرای برنامهها کردم. اجرای پروژههای مشارکتی "گاو نر میخواهد و مرد کهن" ما یک معضل فرهنگی داریم، افراد فکر میکنند از همه داناتر هستند باید این طرز تفکر کنار گذاشته شود. باید مردان و زنان کارآزموده و مردان و زنانی که تجربه کار عملی داشته و عشق به وطن دارند را به کار بگیریم و بر مبنای رابطه، استخدامها انجام نشود.
L-960404-01
دیدگاه تان را بنویسید