Iranian Agriculture News Agency

گفت‌وگو با دکتر غلامرضا براتی؛ دانشیار جغرافیای دانشگاه شهیدبهشتی

الگوی کوچک زیباست برای توسعه کشاورزی پایدار در ایران/ آب و هوای خشک ایران، بهترین محصولات کشاورزی جهان را تولید می‌کند/ قنات فراتر از سازه مهندسی عنصر فرهنگی است

ضرورت ایجاب می‌کند که در کشور ما با توجه به آب و هوا، در هر استان و شهرستان، دره یا دشت، به حسب اختلاف از سطح دریا، دامنه کوه، شیب و... که دارای شرایط متفاوتی است، ساکنان هر منطقه متوجه باشند که چه محصولاتی را با چه شیوه‌هایی باید پرورش بدهند.

الگوی کوچک زیباست برای توسعه کشاورزی پایدار در ایران/ آب و هوای خشک ایران، بهترین محصولات کشاورزی جهان را تولید می‌کند/ قنات فراتر از سازه مهندسی عنصر فرهنگی است

خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا)-وحید اسلام زاده

دکتر غلامرضا براتی دانشیار دانشگاه شهید بهشتی دارای مدرک جغرافی طبیعی از دانشگاه تربیت مدرس است. او بر روی آب و هوای کشاورزی ایران مطالعات و تحقیقات بسیاری انجام داده و کلاس های درسی اش در دانشگاه نیز در همین ارتباط است. او می گوید آب و هوایی که در ایران کمتر دیده می شود، استوایی خالص است. از آب و هوای نزدیک به قطبی و آلپی گرفته تا معتدله، آب و هوای بسیار خشک تا معتدل مرطوب. ضرورت ایجاب می کند که در کشور ما با توجه به آب و هوا، درهر استان و شهرستان، دره یا دشت، به حسب اختلاف از سطح دریا، دامنه کوه، شیب و غیره که دارای شرایط متفاوتی است، ساکنان هر منطقه متوجه باشند که چه محصولاتی را با چه شیوه هایی باید پرورش بدهند. کتاب های تالیفی دکتر براتی عبارتند از: "پدیده های جوی غالب در مناطق حاره و جنب حاره"، کرمانشاه، ۱۳۸۶؛ "جغرافیای خاک ها و مدیریت محیطی منابع خاک", کرمانشاه, ۱۳۸۵. گفت و گو با دکتر براتی در زیر از نظرتان می گذرد:

آب و هوای کشاورزی ایران متنوع است، آیا می توانیم این تنوع را در یک تعریف بگنجانید؟ ویژگی های آب و هوای کشاورزی ایران چیست؟

بررسی آب و هوای کشاورزی ایران در حوزه دانشی است که می تواند شرایط آب و هوایی موثر برای کشاورزی اعم از عوامل مثبت یا منفی را، بررسی کرده و تدابیری را برای مناطق با آب و هواهای مختلف به منظور حداکثر بهره وری از خاک آن توصیه کند؛ آن هم همراه با حداقل خسارت و واپس گرایی برای آن خاک. این رسالت و هدف دانش آب و هوای کشاورزی ایران است. در توضیح باید بگویم که اگر این علم برای تمامی کشورها ضروری باشد، برای کشور ما بسیار ضروری تر خواهد بود آن هم به 2 دلیل: اول این که کشور ایران عرصه گسترده ای از آب و هوای بسیار مختلف و گاه متضاد است. آب و هوایی که در ایران کمتر دیده می شود استوایی خالص است. از آب و هوای نزدیک به قطبی و آلپی گرفته تا معتدله، آب و هوای بسیار خشک تا معتدل مرطوب. ضرورت ایجاب می کند که در کشور ما این دانش فراخور هر استان و شهرستان؛ دره یا دشت، به حسب اختلاف از سطح دریا یا دامنه کوه، شیب و غیره توسعه یابد. زیرا شرایط متفاوت از لحاظ آب و هوا ایجاب می کند تا ساکنان هر منطقه متوجه باشند چه محصولاتی را با چه شیوه هایی باید پرورش بدهند.

دوم با توجه به این که مناطق مختلف کشور دارای آب و هواهای گوناگون هستند، بر بیش از 80 تا 90 درصد کشور، آب و هوای گرم و خشک غلبه دارد. اما ویژگی این آب و هوا در این است که خاک های آن خشک و حساس هستند. مثل بچه ای که زودرنج است؛ خاک های آب و هوای گرم و خشک نازک هستند. این گونه عرصه ها قابلیت دیگری از آب و هوا دارند: روزهای آفتابی بلند ولی خشک دارند که این ها قابلیت هایی در کشاورزی محسوب می شوند. این ویژگی ها باعث می شود که آفات کاسته و دانه های گیاهی از مواد قندی و روغنی پر شوند و طول الیاف گیاهانی مانند پنبه افزایش یابد. بنابراین اگر آب و هوای ایران خشک و کم باران است، در عوض محصولاتی در این گونه آب و هوا به عمل می آید که در نوع خود مرغوب ترین محصولات جهان هستند. چنان که پنبه این نوع آب و هواها در جهان مرغوب ترین پنبه است.

درست است که علم آب و هوای کشاورزی ایران از غرب به ایران آمده است، اما توجه داشته باشید که کشاورزی در ایران سابقه چند هزار ساله دارد." بلاک" در آن اطلس بزرگ تاریخی اش وقتی که جهان را توصیف می کند، کل جهان را به سه قاره تقسیم کرده است: اگر از قاره تقریباً خالی امریکا بگذریم؛ اول، سه قاره مهم آفریقا؛ آسیا و اروپا هستند که با رنگ های مختلفی مناطق این سه قاره را مشخص کرده است. دوم، مناطقی که بدوی هستند و از تمدن در آن ها خبری نیست، دامپروری در آن ها جریان دارد؛ سوم مناطقی که به کار کشاورزی مشغول هستند. در هسته اصلی که به تمدن جهان مربوط می شود یکی از مناطقی که برای "بلاک" مهم بود منطقه خوزستان است، و دیگری منطقه نیل. این کتاب به ما ثابت می کند که ایران در عرصه کشاورزی سابقه بسیار طولانی ای دارد، پس طبیعتاً در این هزاران سال تدابیر ماهرانه و استادنه بسیار زیادی بوده که ساکنان این فلات استفاده کرده اند تا کم بارانی و خشکی را مهار کنند و به کار کشاورزی بپردازند. پس علم آب و هوای کشاورزی با آن که غربی است، اما می تواند از تدابیر ماهرانه کشاورزی ایران سود و بهره ببرد.

چه نوع رابطه ای بین کشاورزی و توسعه یافتگی وجود دارد؟ آیا برای توسعه یافتگی الزام داریم به کشاورزی توجه کنیم؟ ویژگی های شرایط آب و هوایی ما این اجازه را می دهد تا با تکیه بر کشاورزی به توسعه یافتگی برسیم؟

کشاورزی ایران براساس علم ذاتی اش پیشرفته است، پس کشاورزی ایران می تواند باعث توسعه کشور شود. کشاورزی ما وابسته به یک محصول یا حتی 2 یا چند محصول نیست. هر منطقه ای از کشور که به کشاورزی بپردازد محصول انحصاری خود را تولید می کند. این تنوع محصول کشاورزی در ایران هم می تواند باعث امنیت غذایی شود، و هم پایه های توسعه یافتگی کشور. اما برای پاسخ به این پرسش با یک دشواری جدی و مهمی روبه رو هستیم: تعریف توسعه. توسعه چیست، تصور و بینش ما از توسعه کدام است؛ ما از چه نوع پنجره ای به توسعه نگاه می کنیم؟ آیا توسعه هدف غایی است؟ آیا توسعه فقط رسیدن به جایی که امروز غرب رسیده، می باشد؟ آیا الگویی برای توسعه ترسیم کرده ایم، یا الگوی ما همان الگوی غرب است. آن وقت تکلیف توسعه درون زا چه می شود؟ نشانه های توسعه چیست: شهرهای بزرگ؛ کارخانه های عظیم؛ امکانات رفاهی گسترده، یک نظام مدرن و منظم برای تمامی امور؛ البته این لایه هایی است که از بیرون دیده می شود.

در بحث این ظاهر که اکثر مواقع متاسفانه از آن غافل هستیم و آن را نمی بینیم، ایده ها و باورهای استعماری سنگینی که گاهی در خودآن جامعه ها وجود دارد کامل هم دیده نمی شود. به عنوان مثال در داخل کشور امریکا هم استعمار دیده می شود؛ اما در کشورهای اروپایی که به نظر من مرفه تر از امریکا هستند این نوع استعمارها دیده نمی شود. قصد ندارم وارد بحث سیاسی شوم اما باید توجه داشته باشید که رفاه و آسایش غرب در گرو بیچارگی و بدبختی برخی از ملت های شرق است. سرمایه این کشورها، حتی در گذشته کشور ما، مستقیم یا غیرمستقیم توسط این کشورها یا توسط کشورهایی که با آن ها هم دسته و در سایه قدرت آن ها زندگی می کنند، غارت می شد. آیا توسعه می خواهد ما را به اینچنین مسیری برساند؟ در زمان ساسانیان کشور ایران یک کشور توسعه یافته و مرفه و قدرت بزرگ جهانی بود، البته که منطقه را به زیر یوغ خود کشیده بود و آن ها را غارت می کرد. یا در دوره غزنویان سلطان محمود ثروت ملت های دیگر را به ایران می آورد که ایران آباد شود. اگر توسعه بر این نوع غارت و استعمار می خواهد بنا گذارده شود، اگر نشود بسیار بهتر است.

در این شکی نیست که توسعه فقط براساس داشته های درونی اتفاق می افتد، کشاورزی هم داشته درونی ما ایرانیان است، آیا در کشور ما به کشاورزی برای توسعه یافتگی توجه شده است؟

این مهمترین ویژگی توسعه است. باید توسعه درون زا باشد، غیر از این دوام نخواهد آورد. توسعه علاوه بر درون زا بودن، باید از پایین به بالا باشد. اگر برای توسعه یافتن از غرب الگو بگیریم نه تنها به امکانات بیرونی و دیگران توجه کرده ایم که هیچ وقت برای ما نبوده، بلکه تکیه بر امکانات بیرونی و غریبه، ما را نه به توسعه بلکه به وابستگی می رساند؛ و از همه بدتر این که توسعه یافتگی با الگوی غربی یعنی توسعه از بالا به پایین اتفاق افتاده است. هیچ کشور توسعه یافته ای پیدا نمی کنید که برای توسعه یافتگی به امکانات بیرونی و غیر تکیه کرده باشد؛ یا توسعه را از بالا به پایین ترویج داده باشد. وقتی توسعه از بالا به پایین بود یعنی حکومت تعیین می کند که این جا باید سد یا پتروشیمی بسازیم و... این دولت یا حاکمیت نگاه نمی کند که مناطق کشور اعم از شهرهای بزرگ و کوچک، روستاهای آباد نیمه آباد چه امکاناتی برای ایجاد سد یا پتروشیمی دارد، یا ندارد. در منطقه ای که کار صنایع دستی شان مهمتر و بهتر است ایجاد صنایع پتروشیمی یعنی مرگ آن منطقه، نه توسعه یافتگی آن منطقه.

باید براساس ظرفیت هر منطقه ای برنامه توسعه نوشته شود. خداوند هم در قرآن کریم فرموده است که ما ملت ها را به رنگ ها و زبان ها و سلایق گوناگون آفریده ایم. پس طبیعتاً توانایی و علایق هر ملتی، هر قومی، هر منطقه ای متنوع و متفاوت است. چرا از این گوناگونی به عنوان یک پتانسیل استفاده نمی کنیم، اگر به گوناگونی های مان توجه کنیم، و آن ها را در برنامه های مان ببینیم، آنوقت ایده کوچک زیباست جلوه خواهد کرد. توسعه یک پازل یک تکه ای نیست. توسعه یک پازل میلیون تکه ای است که باید تک به تک آن کنار هم به درستی و دقت چیده شده باشد تا کل پازل شکل بگیرد. سخن من این است که حتی ساختن بزرگراه هم در شهر باید با فرهنگ مردم آن شهر سازگاری داشته باشد.

درعین حال به لحاظ سیاست هایی که هنوز هم از بیرون اعمال می شود و در اکثر مواقع آمرانه است، توسعه کشاورزی را هدف گرفته اند. استاد پاپُلی اشاره می کند اول بار که دانشکده ترویج کشاورزی در تهران تاسیس شد، سر کلاس ها به دانشجویان می آموختند که بروید در روستاها تبلیغ کنید که اگر از چاه آب بکشید و زمین تان را آبیاری کنید، محصولات دو برابر خواهد شد. دانشجویان می پرسیدند که چه تفاوتی می کند: آب آب است. اما قصد بر این بود موتورهایی که برای تخلیه آب چاه ها خریداری شده و وارد شده بود به فروش برسد. این توسعه نیافتگی است، چون باعث خشک شدن قنات های ما می شد. دربار دلش برای قنات های کشور نسوخته بود، دربار فقط می خواست شکل ظاهری توسعه یافتگی را حفظ کند. باید قنات های کشور را به عنوان سرمایه اولیه کشاورزی ایران حفظ کنیم. از بین بردن قنات در ذاتش مساوی است با توسعه نیافتگی. شاید کارکرد و اهمیت قنات ها را نمی شناسند. این نمونه یکی از نمونه های کل کشور بود. با الگوبرداری از توسعه باعث می شود یک مسیر انحرافی از مسیر اصلی که چند هزار سال با آن حرکت کردیم و به اینجا رسیدیم ایجاد کنیم و این مسیر انحرافی نه تنها ما را به توسعه نمی رساند بلکه ما را وابسته تر و ضعیف تر می کند. خداوند طبیعتی به ما داده که با آن می توانیم به توسعه برسیم، اما این توانایی را کنار گذاشته و به راهی انحرافی رفته ایم.

مبدأ بی مهری ما به قنات های کشور از کجا بوده است، یا چرا به این ثروت غنی و مهم کم توجه و بی مهر بودیم؟

در منابع مختلف ابداع و نوآوری احداث قنات را به ایرانیان نسبت می دهند و فکر احداث قنات از ایران به سایر کشورهای جهان رفت. واژه قنات را هم از "کنات"، یعنی کندن می دانند. معادل فارسی آن کاریز است، یعنی "کوه ریز"، آبی که از کوه به دامنه های کوه جاری می شود. معتقدم که قنات فراتر از این که یک سازه مهندسی باشد، یک عنصر فرهنگی است. این نگاه برای سایر سازه ها مانند: حمام های عمومی، آب انبارها؛ میدان گاه ها و سایر اجزاء جامعه نیز یک عنصر فرهنگی است. چرا؟ در حفر قنات و نگهداری آن و بهره مندی از آبی که از آن به عمل می آید، یک نوع به سمت هم آمدن، در کنار هم بودن، با هم بودن، همدل بودن، دیده می شود. این همدلی، این ویژگی جامعه شناختی در عموم رفتارهای ایرانیان از عهد کهن تا به امروز دیده می شود. متاسفانه در دهه های اخیر این عنصر با هم بودن و همدل بودن رو به اضمحلال رفته است. آدمی به این نتیجه می رسد که تنها خشک شدن فلات ایران از حدود 5 هزار سال پیش به این طرف نبوده که باعث شده باشد ایرانیان به فکر احداث قنات بیفتند؛ بلکه ایجاد قنات نوعی همبستگی در مردم به وجود می آورد. عاملی بود برای بقا، به خصوص در مناطق مرکزی ایران که دشت ها باز بودند و امکان حمله راه زن ها در دوره های مختلف وجود داشت. به عنوان مثال در دوره حکومت قاجاریان طوایف مختلفی ادعای حکومت و پادشاهی داشتند، در این بین یاغیان هم از فرصت استفاده کرده و پی در پی به روستاها و شهرها حمله می کردند. احداث قنات باعث شد که مردم بتوانند در گستره این کویر که خیلی هم قابلیت دفاع کردن در آن وجود نداشت، در برابر غارتگران و یاغیان، ایستادگی کنند و پشت هم بمانند و از یکدیگر حمایت کنند. نتیجه این شد که مردم به حفر قنات روی آوردند. در زمان حفر یک سری آیین داشتند، برای نگهداری آیین های خاص خودشان را داشتند، برای لای روبی همچنین. اعتقاداتی نسبت به آب قنات داشتند که شستن هر چیزی را در آن جایز نمی شمردند. برای برداشتن آب از قنات هم اعتقاداتی داشتند تا از کجای قنات برای چه منظوری آب بردارند. قنات باعث شد که مصرف آب بهینه باشد، به صورت عادلانه بین تمامی مردم تقسیم شود. به نظر من برکات قنات هنوز ناشناخته است. تشبیه بسیار جالبی را یکی از بزرگان به کار بردند: قنات شیر زمین را میمکد، چاه خون زمین را. شما به رشته کوه ها با دقت نگاه کنید، به خصوص با عکس های هوایی. می بینید که کوه ها مثل یک بادبزن به سمت دشت ها باز و گسترده شده اند؛ قنات ها این شیر را از دایه کوه میمکند و در قالب چشمه ها و آب های زیرزمینی تحویل دشت می دهند. ایرانیان هوشمندانه به ذخایر غنی و ارزشمند منابع آبی پی بردند و با تکیه به این منبع آبی به کار کشاورزی مشغول شدند. آن ها مادر چاه ها را شناختند و با یک شیب حساب شده ای آب را به سمت دشت های بی آب یا کم آب می بردند . در کوهستان های ایران خاک کم داریم و آب فراوان، اما در دشت ها خاک فراوان داریم و آب کم. ایرانیان بین این دو تعادل ایجاد کردند. البته در بعضی از بخش های دشت ایران خاک غنی زیادی هم نداریم. ایرانیان تشخیص دادند که بین کوه ها و دشت ها مناطقی است که هم آب و هم خاک مرغوب و فراوانی دارد.

آیا شناخت دقیق و علمی ایرانیان از آب و هوای جغرافیایی شان عملی شده است؟ بدین معنا که توانسته اند شاخص ها و ویژگی های آن را تعیین کنند؟

ایرانیان به مرور شناخت خود را از آب و هوا و خاکی که داشتند را تکمیل کردند. یک دوره ای می گفتند که باید با طبیعت و خشکسالی و بیابان زایی مقابله کنیم، دانش انسانی افزایش پیدا کرد و دیدند که نمی توانند با طبیعت و خشکسالی و از این قبیل مقابله کنند؛ چون بیابان بسیار بزرگ تر و وسیع تر از قدرت انسانی بود که بتواند با آن مقابله کند. گفتند که با طبیعت و خشکسالی و بیابان ها مسالمت و صلح کنیم. باز هم دانش بشری افزایش یافت و گفتند در اصل دشمنی نیست که بخواهیم یا با او بجنگیم یا مصالحه کنیم. به قول آتور میلر: بگذارید بخشی از بیابان، بیابان بماند تا ما گاهی وقتی که از کنار آن رد می شویم از اتومبیل پیاده شویم و ساعتی به پهنای آن نگاهی بیندازیم تا انسان بودن خود را فراموش نکنیم. یعنی همه جا را دست کاری نکنیم. بشر متوجه شد که بیابان و خشکسالی دشمن او نیستند، بشر متوجه شد که باید با بیابان زیست کند. شد: "زیستن با بیابان". این نتیجه ای که بشر پس از سالیان دراز به آن رسیده است ایرانیان کهن از همان ابتدا گفتند: زیستن با خشکسالی، با بیابان ها و غیره.

وضعیت خاک در ایران چگونه است؛ ما بهترین خاک را نداریم، زمین های کشور به سه درجه یک و دو و سه تقسیم شده است. اما زمین های مرغوب و درجه یک ما زیر سه میلیون هکتار است. آیا با این وضعیت می توانیم کشاورزی توسعه یافته داشته باشیم؟

خاک های جوان در دوازده رده قرار می گیرند. خاک های ایران بیشتر در رده های فقیرو متوسط به سمت فقیر هستند. به خاک های حساس خاک های جوان می گویند. جالب است که اگر خاک های ما کم است جمعیت هم به نسبت گستردگی زمین بسیار کم است. باز اگر جمعیت کم است، ایرانی یک فرهنگی دارد که ریشه در خون او دارد: فرهنگ قناعت. یعنی نمی خورد تا جانش برآید، و نه چندان بخورد که جانش برآید. ایرانی معتقد است که باید به اندازه کفاف بهره برد و باید اعتدال را رعایت کرد. اگر این معیارها را در نظر بگیریم، خاک های ضعیف سرمایه ما هستند که باید خیلی حساب شده با خاک رفتار کرد؛ این نیست که تراکتور را بندازیم و زمین را شخم بزنیم. خاک در ایران نازک است و اگر با تراکتور شخم بزنیم دست آخر آن چیزی که بالا می آید مشتی گچ و نمک است. پوسته خاک ایران را باید 10 سانت در نظر گرفت و اگر شخم بیشتر از 10 سانت باشد عملاً خاک را از بین برده ایم و آن را با گچ و نمک مخلوط کرده ایم. متاسفانه با وجود این که ده ها سال تجربه ساخت تراکتور در ایران داریم، هنوز تراکتور هوشمند طراحی نشده است که وقتی شخم می زند با سنسور متوجه قشر نازک خاک شود و خاک را با نمک و گچ مخلوط نکند. کشاورزان می دانند که زمین شان 2 بیله باید شخم بخورد یا سه بیله. اصلاً جایی باید نصف بیل شخم زده شود. یکی از جالبترین نکات در کشاورزی ما این است که کشاورزان ما از حداقل امکانات حداکثر بهره را برداشت می کنند.

نمونه این هوشمندی ایرانیان در کبوترخانه ها است. به ترتیب اهمیت ما چند نوع کود داریم: کود مرغی، کود گوسفندی، کود اسب، کود گاو. مهمترین کود، کود مرغی است و بدترین کود هم کود گاوی. منظور از کود مرغی نه این مرغ ها و کبوترهای معمولی، منظور همان کبوترهای وحشی است که مسافت های طولانی را پرواز می کنند و به این کبوترخانه ها می رسند. کود مرغی بسیار قلیایی است. قلیایی بودن یعنی این که بازهای آن زیاد است و درجه کلسیم و منیزیم آن بالا است. در نتیجه کودهای مرغی به خاک جان می دهد. کود گاوی تقریباً خالی از املاح مدنی است. یک گونی کود گاوی پای درخت تاثیر چندانی ندارد. برای همین کود مرغی دارای ارزش بالاتری است. در ضمن مرغ دانه چین است و همه نوع دانه نمی خورد. در سیستم گوارشی گاو هضم بسیار ساده صورت می گیرد.

ایرانیان سازه های کبوترخانه ها را به فراوانی در دشت های ایران ساختند و از تخم های این پرنده ها نیز استفاده می کردند. کبوترخانه ها به گونه ای طراحی شده بود که فضله های کبوترها در یک جا جمع می شد. ظاهراً ابداع کبوترخانه ها به زمان صفویه و به شیخ بهایی مربوط می شود. کبوترها هیچگاه در جایی که خانه اش هست فضله اش را نمی اندازد. این کبوترخانه ها به گونه ای طراحی شده بود که کبوترها برای انداختن فضله هایشان جای مخصوصی داشتند. فضله ها آن جا جمع می شد و کشاورزان در مواقع مشخصی از سال آن را برداشت می کردند. این کبوترخانه ها و کودهای مرغی سرمایه بسیار بسیار ارزشمندی بود که به همان خاک های ضعیف و نازک و حساس جان می داد. در نتیجه این فعل و انفعالات ما دارای یک الگوی کشاورزی پویا، یک الگوی مستقل و سازگار با بوم زیست مان داشتیم.

محصولات این کشاورزی هم ارزش بالایی داشت. امروزه دیگر خربزه های فلان جا آن طعم قدیمی خود را ندارد، یا گلابی های فلان جا آن طعم را ندارد، یا سبیها هم همینطور. متاسفانه همه از کودهای شیمیایی استفاده می کنند تا محصول بیشتری برداشت کنند. خیلی ها یاد گرفته اند که چرا کود را به زمین بدهیم تا زمین به ما علف بدهد و علف را بدهیم به گاو تا دوباره به ما کود بدهد. از همان اول کود را بدهیم گاو بخورد. امروزه کودهای ازت را می پاشند در آغل های گاوها تا آن ها را تغذیه کنند. این سبب می شود تا لبنیات تولید شده دیگر آن طعم و مزه را نداشته باشد.

ظاهر صنعتی و باطن کشاورزی؛ فرانسه بزرگترین کشوری است که صنعت و کشاورزی را با هم تدبیر و ترکیب کرده است، آیا فرانسه الگوی خوبی برای ما می تواند باشد؟ و به طور کلی آیا صنعت و کشاورزی در کنار هم می تواند الگوی مناسبی باشد؟

آلمان و ژاپن هم مانند فرانسه است. اگر از پوسته صنعتی آلمان بگذریم می بینیم که یکی از بزرگترین کشورهای جهان در دامپروری است. تمامی کشورهای صنعتی به این نتیجه رسیده اند که کشاورزی مهمتر از صنعت است و باید به آن توجه ویژه داشته باشند. ما برخلاف این عمل کردیم و کشاورزی را قربانی صنعت کردیم. آن کشورهای صنعتی که می شناختیم حالا کشاورزی شده اند. نکته این جاست که حتی در صنعت هم نتوانستیم توسعه یافته شویم. حتی لحظه ای از خود نپرسیدیم که آیا صنعت و کشاورزی در مقابل هم هستند؟ چرا سعی نکردیم ترکیبی از کشاورزی و صنعت در کشور ایجاد کنیم؟ ترکیبی که در جهان انجام شده و جواب هم داده است. بین خواسته و ناخواسته در برزخ هستیم، نه می توانیم خواسته را قبول کنیم و نه ناخواسته را.

شاید یکی از اشکالاتی که بعضی از افراد بر الگوی توسعه کهن ایران می گیرند مربوط به قانون ارث است. این قانون باعث می شود که کشاورزی ما در دنیا قدرتمند نباشد. کشاورزی ما در عرصه رقابت جهانی حرفی برای گفتن ندارد. وقتی کشاورزی اینگونه خرد و ریز باشد در نهایت کشوری ضعیف و آسیب پذیر خواهیم ماند.

ترکیب کشاورزی و صنعت در اغلب کشورهای جهان جواب داده است، برای اینکه این ترکیب در کشور ما جواب بدهد چه کاری باید انجام دهیم؟

دو نکته قابل طرح است: باید کشاورزی خرده پا را سامان بدهیم و زمین ها را یکپارچه کنیم، وام های تشویقی به روستاییان بدهیم تا بر روی زمین های بزرگ تر کار کنند. اگر نمی توانیم زمین های بزرگ کشاورزی ایجاد کنیم، حداقل از کشاورزی خرده پا حمایت کنیم. اگر در جاهایی به هر دلیلی امکان حفر چاه نداریم، امکان تغییر مسیر رود به عرصه کشاورزی را با سرمایه گذاری فراهم کنیم. سیستم های جدید ترکیب صنعت و کشاورزی در بسیاری از کشورهای جهان استفاده شده است. هند به عنوان یک نمونه عالی دارای قدرت اتمی و پیشرفته نظامی و تکنولوژی ساخت ماهواره است؛ اکثر دوچرخه های موجود در بازار در هند تولید می شود. اما دوچرخه هایی برای روستاهای هند تولید می شود به نام دوچرخه های 26 و 28 که به تمامی جهان هم صادر می شود. این دوچرخه ها دوچرخه های کار هستند، ترک بند دارند، سرعتی نیستند اما قدرتی هستند. این دوچرخه ها اغلب دستی ساخته می شوند و تکنولوژی کارخانه ای خاصی ندارد. اتصال های این دوچرخه ها مشخصاً دستی جوش خورده است، این دوچرخه ها دستی نوارپیچی شده اند. این دوچرخه ها در کارگاه های روستایی تولید می شود و عده ای نشسته اند شبانه روز این دوچرخه ها را به هم جوش می دهند. شاید دولت هند باید می گفت که تولید این دوچرخه ها را جمع کنید، اما وقتی حساب و کتاب کردند دیدند که این دوچرخه ها هم مصرف داخلی دارد و هم می توانند به کشورهای اطراف صادر کنند.

ما مشکل آب داریم؛ چرا از سیستم های آبیاری سنتی که آقای صفی نژاد در کتاب هایش آورده است استفاده نمی کنیم؛ مانند آبیاری کوزه ای؛ یا چندین نوع آبیاری که در روستاها در زمین هایی با ابعاد کوچک انجام می شود می تواند در قطعات بزرگ تر هم به کار گرفته شود. کشاورزی سنتی ما نوعی سرمایه است نباید آن را از دست داد؛ باید از آن ها حمایت کرد. بسیاری از محصولات کشاوری سنتی ما دارای رنگ و طعم خاصی هستند که در جهان بی نظیر هستند.

انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید