همسرانی به عنوان سرپرست خانوار و مدیر مزرعه
زنان روستایی، تنها میان دو گفتمان
تا به حال خود را جای زنان روستایی که در غیاب همسر، سرپرستی خانواده را بر عهده دارند، گذاشتهاید؟ به درستی میگویید که آنها هنوز در انس و الفت با شوهر خود هستند؛ زن در سرزمینی دوردست برای خانواده خود کار و فعالیت میکند و سرپرستی را بر عهده دارد. اما کار و درآمد، تمام مسولیت سرپرست خانوار نیست و چه بسا مسئولیتهای دیگری که بر عهده دارد، که از نظر اخلاق و عاطفه پراهمیتتر هستند.
محمدزینالی اُناری - پژوهشگر فرهنگ عامه
تا به حال خود را جای زنان روستایی که در غیاب همسر، سرپرستی خانواده را بر عهده دارند، گذاشتهاید؟ به درستی میگویید که آنها هنوز در انس و الفت با شوهر خود هستند؛ زن در سرزمینی دوردست برای خانواده خود کار و فعالیت میکند و سرپرستی را بر عهده دارد. اما کار و درآمد، تمام مسولیت سرپرست خانوار نیست و چه بسا مسئولیتهای دیگری که بر عهده دارد، که از نظر اخلاق و عاطفه پراهمیتتر هستند.
خانواده در دوره جدید، گفتمانی دارد که حاصل یک صورتبندی از گزارههای مختلف است. گزارههایی که در کنار هم قرار گرفته و خانواده مرسوم ایرانی را تعریف میکند. خانواده مرسوم در ایران از ابتدای قرن اخیر، خانواده هستهای است که مورد تبلیغ و ترویج واقع میشود و در واقع استراتژیهای گزارههای سهگانهای از سوی نظم مسلط تقویت میشود. این استراتژیهای سه گانه، استراتژیهای اقتصادی، عاطفی و حقوقی هستند که هر یک برنامههایی برای نسلهای جدید ارائه میدهد تا آنها با اجرای موازی این سه گزاره قالبریزی خانواده مدرن را در ایران صورت دهند.
شکلگرفتن یک خانواده هستهای، نیازمند تبعیت از قواعد اقتصادی مربوط به کار و گذران زندگی است. همچنین برای در کنار هم قرار گرفتن دو نفر روابط عاطفی و صمیمانهای لازم است که به صورتهای مختلف و در قالب شعر و فیلم هم رسمیت مییابد. سومین قاعده، زبان جامعه است که همزیستی زن و شوهر را به صورت قراردادی محضری و به شکل یک دستورالعمل جامع تعریف میکند و زن و شوهر این سه موضع را در روز بعد از عقد اجرا کردهاند. اما همیشه این سه گزاره اتفاق نمیافتند. در واقع تفاوت اساسی میان الگوهای بومی و محلی با الگوی رایج کشور موجب پیدایش الگوهای بدیل از خانواده به صورت خانواده گسترده، طلاق عاطفی و ... هم میشود.
در این میان، روستاییان در مواضعی مانند الگوی اقتصادی، حقوقی و عاطفی چندان که باید هضم نمیشوند. اما نگاههای همه به شرایط، روابط و ضوابط مربوط به خانوادههای هستهای بوده و فقط همین یک مورد در شهر رواج پیدا کرده است. سایر صورتبندیها، اغلب به شکل انواع خاص و گاه طردشده از سپهر رسمی واقعیت اجتماعی شکل میگیرند. به ویژه وقتی که یکی از اعضای خانواده به سفر برود، مسائل عدیدهای را به وجود میآورد. چینش انسانی ناشی از صورتبندی گفتمانی است و چه بسا شرایط زندگی شهری که از این چینش بهره میبرد، اما اقدامی در جهت ساماندهی آن نمیکند.
زندگی در روستا اغلب به صورت اقتصاد خویشاوندی صورت میگیرد و اقتصاد خانواده مدرن در آن اجرا نمیشود. خانوادهها به صورت همبسته و گروه خانوادگی بزرگ همدیگر را تحت حمایت دارند. در این الگوها اغلب مردان جوان به صورت تمام وقت به کار میپردازند و برای پیدا کردن کار، چنان که مرسوم شده، به شهرهای پرجمعیت سفر میکنند. شهر به این نیروی کار فرصت و پول می دهد و کاری به زندگی خانوادگی او ندارد اما از آن سو، هنجارهای خود را بر خانواده تحمیل میکند. خانوادهای که فاصله مکانی را طی میکند و الگوی اقتصادی مغایر با گفتمان مسلط دارد.
اما الگوی عاطفی هم چنین تجربهای را می پیماید. مرد و زن در میان دو گروه متفاوت تجربه زندگی روزانه را خلق میکنند. از سویی خانواده گسترده هنجارهای ارتباطی خلق میکند و از سوی دیگر، شهر هنجار میآفریند و زن و مرد در این دو هنجار پخش میشوند. زن در میان خانواده گسترده، باورهای سنتی از زندگی، زایمان و خدمت به سلسله مراتب خانوادگی، را تجربه میکند و مرد در فضای نشانهای درون شهر زندگی خود را میآفریند. در نتیجه پیوندهای مرد و زن به شدت سست میشود. چرا که به مرور زمان، ممکن است تفاسیر متفاوتی از روابط عاطفی شکل بگیرد. اگرچه بسیاری از روستاییان در حفظ و پاس داشت ارزشهای سنتی خود در غربت تلاش میکنند، اما از این دریچه خطرپذیر هستند.
قراردادهای رسمی از ازدواج نیز گاه دردسرساز می شوند. در روستاها، پیوندها بیشتر آسمانی و درون گروهی است و کمتر به گروههای دیگر پیوند میخورد. بنابراین، نگاه آنها به زندگی افراد مبتنی بر سلسله و تبار است و دیگران را غربتی و نابههنجار تصور میکنند. بنابراین زنی که شوهر خود را در چنین نظمی درپیش خود ندارد، امکان تردد به صورت تنها و به عنوان سرپرست خانوار را ندارد. او حق استقلال از خویشان و نگهداری سر خود را ندارد. در حالی که نظم شهروندی به همسر تنها و حتی زن سرپرست خانوار به دید ناهنجار نمینگرد، مگر در صورت دیده شدن ناهنجاری از او. حال زن روستایی تنها فاقد آن اختیار است که نظم مدرن برای او قائل است. او تحت سیطره سنتهای روستایی ناشی از سرمایه اقتصادی خویشاوندی، روابط شکننده عاطفی و حق مدیریت زندگی است.
خانوادههای در غربت، چه مرد تنها در شهر و چه زن تنها در میان اقوام روستایی، اسیر دو نوع تفکر مختلف به زندگی هستند. از سویی نظم مدرن شهرنشینی از الگوهای خود به آنها حمله کرده و مرد را به عنوان کارگر شهری ستانده است. از سوی دیگر، زن را به عنوان عنصر بیاختیار و فاقد اراده در میان روستاییان و قضاوتهای آنها رها کرده است. دو سیستم از طریق دو گفتمان مختلف بر پیوند دو انسان فشار وارد میکنند تا از آن خود کنند. مرد در جامعه سرشار از زرق و برق شهری به صورت بیست و چهار ساعته در خدمت کار و سایر مسائل شهرنشینی است. زن نیز در فقدان استفاده از خدمات زندگی شهری در سیستم ساده روستایی زندگی میکند و از امکاناتی چون آموزش، سلامتی و بیمه بهرهمند نیست.
هنجارهای روستایی اعم از ازدواج در سن پایین، زاد و ولد پربار و کار خانگی برای والدین همسر و ... را در قبال سیری شکم و نیازهای معیشتی برای زن ارزش می شمرد. اما مرد در میان جامعه شهری سرشار از زنان مستقل، بهرهمند و پر انرژی زندگی میکند. زن روستایی بیشتر تحقیر میشود و فاقد قدرت ارتباطی و روابط صمیمانه است، اما مرد در میان زنان شهری که به تعبیر آن ها جسور هستند، زندگی میکند. چنین اتفاقی که فیلم تکیه بر باد در سال 1378 آن را توصیف کرده است، در مصاحبه نگارنده با زنانی که شوهران خود را در اثر مهاجرت از دست دادهاند نیز دیده میشد.
زندگی و ذهن زن محل مجادله دو گفتمان روستایی و شهری به زناشویی قرار میگیرد. او این تفاوت و دردسر را با تنهایی، بیماری، فشارهای اخلاقی و ... میچشد و البته حسب قهرمانیهای زندگی روستایی خم به ابرو نمیآورد. اما او در برابر گردباد حوادث بیسرپناه است و اگر شوهرش به سرنوشت تکیه بر باد مبتلا شود یا در سختیهای زندگی کارگری اعم از بروز حوادث یا آسیب اجتماعی تکیهگاه اقتصادی و عاطفی خود را از دست بدهد، اتفاقات چندی پیش روی او قرار میگیرد که هیچ کدام خوشایند نیست. پس از دوران بیسرپناه شدن او، پیشنهاد ازدواج با تفاوت سنی بالا و به قصد نگهداری از پیرمردان، عطش نیازهای مردان خریدار خدمات جنسی و فقدان درآمد و تأمین اجتماعی او را تهدید میکند.
در بهترین حالت، زنان در میان دو گفتمان قرار دارند و در شرایط بدتر، سرنوشتی نامعلوم و پرتابشده به حوادث زندگی شهری قرار میگیرند. آنها در روستا مورد توجه و کنترل زندگی روستایی هستند. زنان در غیاب یا فقدان شوهر نیازمند حضور مشروعیت بخش یک کودک هستند تا بتوانند نیازهای خود را در محلات و بازارهای شهر و روستا تأمین کنند. چرا که آن ها به غیر از بحرانهای اقتصادی و ... به دلیل کنترل نظم اجتماعی روستایی بر قواعد حقوقی جامعه، دچار بحران مشروعیت میشوند. قواعد روستایی، تکیه بر سنتهای قومی دارد که محیط عمومی را از زن دریغ کرده و او را به اندرونی یا مزرعه شوهرش اختصاص میدهد و در صورت پیوستن به جماعات شهری، مورد ظن و گمان است.
اگر شوهر چنین زنی با هنجارهای شهری در بیامیزد، نیازهایی چنان که در پیرامون وی هست، از زن خود مطالبه میکند، در حالی که زن آن خدمات شهری را که برای وی مهارت های اجتماعی و عاطفی فراهم کند، دریافت نکرده است. اگرچه تلویزیون و گردشگری بخشی از این مهارتها را خلق میکنند، اما زنان در زندگی روستایی، درگیر این اتفاقات نمیشوند، به ویژه در روستاهایی که زبان محلی آن ها متفاوت از زبان رسانه و سطح آموزش نیز بسیار پایین است. تلویزیون فرصت انتشار فرهنگ کلانشهری را می دهد، اما زنانی فاقد سواد رسمی، از این گردونه نیز خارج هستند. راه نهایی این زنان، مهاجرت به شهر و همراهی با شوهر و انتخاب خانواده مدرن (هستهای) است. اما سرمایههای روستایی کفاف زندگی شهری را نمیدهد و خانواده مهاجر باید مدتها در حواشی شهر زندگی کنند.
زنان روستایی در غربت به سر میبرند. آن ها از نظم گفتمانی زندگی خانوادگی که نظم شهری مبلغ آن است، حاشیهای می شوند و مجبورند خود را به نحوی با آن وفق دهند تا زندگی خود را سامان بخشند. آن ها از نیازهای اقتصادی، عاطفی و حتی حقوقی خود میگذرند تا زندگیشان حفظ شود. اما همه این ها به بهای تنهایی صورت میگیرد. آن ها در میان اعضای خانواده گسترده به تنهایی زندگی میکنند؛ چرا که تنها پیوند اساسی آنان که برای شان مشروعیت بخش و امیدوارکننده است، وجود همسرشان است که به تمامی اعمال و رفتارشان معنا دهد. اگرچه روستاها در حال رشد و توسعه هستند، اما به عنصر توسعه و ترویج فرهنگی روستایی توجه کمتری شده و هنوز هم در اغلب روستاها قواعد قومی مانند ازدواج دختران در سنین کم، خدمت خانگی عروسان و کثرت زاد و ولد ارزش است، چیزهایی که در صورت حاشیهنشینی آتی و زندگی شهری برای آنها هزینهبر خواهد شد.
زنان روستایی در میان مفاهیم برآمده از دو گفتمان ماندهاند، از یک سو بر خدمت خانگی، زایمان و زندگی معیشتی تأکید میشود و از سوی دیگر بر آموزش، عشق و زندگی شهروندی. در حالی که زندگی زن روستایی به شیوه سنتی استمرار مییابد، نیازمند کنترل بیشتر بر زندگی خود در دنیای معانی زندگی شهری است. اما او ابزارهای لازم برای چنین مصافی را ندارد و همواره در آسیبی که با مهاجرت به شهر وجود دارد فرو میرود. او باید نقشهایی را از زندگی روستایی بگیرد تا آن را اجرا کند و همین نقشها هستند که او را تا آخر عمرشان به شکل زنی غریب نگاه خواهند داشت./
دیدگاه تان را بنویسید