ابراز نگرانی پروفسور علی یخکشی از رها شدن جنگلهای ایران در گفت و گو با ایانا
مصوبه مجلس احتمال سوءاستفاده را فراهم میکند/ بسته کاملی برای مدیریت جنگل قبل از تصویب قانون به مجلس ارائه نشد/ احتمال فعال شدن دستهای پشت پرده برای تولید درختان خشک در جنگل/ به قانون مصوب مجلس بدبین هستم
پروفسور علی یخکشی یکی از پیشکسوتانی است که در گفتوگو با ایانا، آینده طرح تنفس را مبهم توصیف کرده و نسبت به رها شدن جنگلهای ایران ابراز نگرانی میکند. وی معتقد است که مدافعان تنفس بسته کاملی را برای اجرای این طرح به مجلس ارایه نکردهاند به همین دلیل مجلس فقط توقف بهرهبرداری را تصویب کرده و بقیه مسائل را به حال خود رها کرده است.
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - لیلا مرگن:
توقف بهرهبرداری تجاری از جنگلهای شمال کشور در قالب ماده 48 قانون برنامه ششم به تصویب مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان رسید. تصویب این بند فراز و فرودهای زیادی داشت اما از آنجا که از این پس، اجرای طرحهای جنگلداری با هدف تأمین چوب در جنگل متوقف خواهد شد، نیازمند برنامههای جایگزین برای دوران گذار هستیم. شفاف نبودن این برنامهها و سرگردانی نیروهایی که طرحهای آنها به اتمام میرسد، نگرانیهایی را در محافل کارشناسی ایجاد کرده است. پروفسور علی یخکشی یکی از پیشکسوتانی است که در گفتگو با ایانا، آینده طرح تنفس را مبهم توصیف کرده و نسبت به رها شدن جنگلهای ایران ابراز نگرانی میکند. وی معتقد است که مدافعان تنفس بسته کاملی را برای اجرای این طرح به مجلس ارایه نکردهاند به همین دلیل مجلس فقط توقف بهرهبرداری را تصویب کرده و بقیه مسائل را به حال خود رها کرده است. مشروح گفتگوی پروفسور علی یخکشی استاد بازنشسته دانشگاه تهران و دانشگاه گوتینگن آلمان را با هم میخوانیم:
**********
طرحهای جنگلداری در آستانه خانه تکانی بزرگ هستند. بر اساس مصوبه مجلس قرار است بهرهبرداری تجاری از جنگلهای شمال ایران قطع شود و گروهی بر این باورند که با اجرای تنفس، شاکله طرحهای جنگلداری دچار مشکل میشود و گروهی با این نظر مخالف هستند. آیا توقف بهرهبرداری تجاری برای جنگلهای ایران نتیجه مطلوبی به همراه خواهد داشت؟
زمانی که بحث تنفس داغ شده بود و هنوز بستهای به مجلس نرفته بود، دو گروه مخالف و موافق این ایده وجود داشت. من ضمن اینکه هر دو گروه را درک میکردم و معتقد بودم دغدغه اصلی آنها حفاظت از جنگل است اما در مصاحبهای با یکی از روزنامههای کشور اعلام کردم که پویاترین، بهترین و شادابترین اکوسیستم جنگلی مجموعهای است که بر اساس اصل توسعه پایدار از آن بهرهبرداری شود. اما آنچه در جنگلهای ایران میگذرد، بر مبنای اصول توسعه پایدار نیست. به همین دلیل با موافقان بهرهبرداری مخالفم. در جنگلی که بر اساس توسعه پایدار بهرهبرداری میشود، بخش خصوصی غیر متخصص جایی ندارد. در کشوری مثل ایران که این همه مهندس جنگل خانم و آقا داریم که در خانه نشسته و شغلی ندارند، باید از این پتانسیلها استفاده کرده و بر مبنای اصول توسعه پایدار از جنگلهای خود استفاده کنیم. با وضع فعلی مدیریت جنگلهای ایران سخت مخالفم. شیوه بهرهبرداری فعلی را قبول ندارم. در طرح پجیم که در زادگاه خودم قرار دارد، حدود 40 سال پیش با شکارچی معروفی به نام کربلایی اسدالله پجیمی صحبت میکردم و سئوال کردم که اینجا گوزنهای 18 خال وجود دارد؟ این گوزنها شاخهای بلندی دارند و به راحتی نمیتوانند از لا به لای درختان عبور کنند. آن شکارچی به من گفت که جنگلهای منطقه به حدی انبوه است که گوزن 18 خال نمیتواند از آن عبور کند. امروز بعد از گذشت 4 دهه، کامیون 18 چرخ هم از میان درختان میتواند عبور کند. شرایط امروز حاصل واگذاری جنگل به بخش خصوصی غیر متخصص است. البته بخش خصوصی هم حق هم دارد دنبال سود و منافع شخصی خود باشد زیرا در غیر این صورت تجارتی شکل نمیگیرد. آنها میخواهند در کوتاهترین مدت با کمترین سرمایه، بیشترین سود را ببرند.
با موافقان تنفس نیز هم عقیده نیستم زیرا نگران بودم. این گروه پیش شرطهای لازم را برای اجرای ایده خود را پیشبینی نکرده بودند و در حال حاضر هم این پیش شرطها پیشبینی نشده است. شما اگر جنگل را استراحت دهید، آیا قاچاقچی به آن استراحت میدهد. مطمئن باشید که در سه استان گیلان و مازندران و گلستان که اکثر شهرهای آن زبالههای خود را در جنگل میریزند توقف ریختن زباله رخ نمیدهد. تخلیه زباله در جنگل آلودگی خاک، آب و غیره را به همراه دارد. سازمان حفاظت محیط زیست در برابر این رویه غلط سکوت میکند. گازهایی که توسط زبالهها متصاعد میشود، خطرناک است و رشد و نمو نهالها را دچار اختلال میکند. من در کلاردشت شاهد عینی بودم که در اثر متصاعد شدن گازهای سمی از زبالهها، جنگل آتش گرفت. چه کسی میتواند جلوی این مسئله را بگیرد؟ آیا شهرداران به جنگل استراحت میدهند. ما چهار هزار مهندس را در سازمان جنگلها بازنشسته کردیم که هر کدام 20 تا 30 سال سابقه کار داشتند اما امروز 400 نفر هم جایگزین این افراد نکردهایم. قوانین در ایران مشکلدار است. جنگل بر اساس قانون مکلف است که ماده خام صنایع چوب را بدهد. در واقع ناف جنگل را به ناف صنایع چوب بستهاند. جنگل چه گناهی کرده است. بخش خصوصی که صنعت کاغذ، نئوپان، تخته سه لا و غیره را در شمال احداث میکند، موظف است که مطالعه کند و ببیند که آیا این منطقه ماده خام مورد نیاز صنعتش را تأمین میکند یا خیر. اگر جنگل توان تولید نیازهای این صنعت را نداشت، نباید سرمایه گذاری انجام شود. صنعت نمی تواند به جنگل نیازهای خود را تحمیل کند زیرا در جنگل حداکثر بر اساس رویش سالیانه میتوانیم چوب برداشت کنیم.
در حال حاضر بهرهبرداری از جنگلهای شمال بیش از میزان رویش بوده است؟ برخی بهرهبرداران و کارشناسان مدعی هستند کمتر از رویش درخت برداشت شده است.
اگر به اندازه رویش برداشت کرده بودیم که این وضع پیش نمیآمد. میگویند که بر اساس توسعه پایدار عمل کردیم. در طرحهای جنگلداری ما اصول توسعه پایدار رعایت نمیشود. اگر در جنگل سه متر رشد سالانه داشته باشیم، حداکثر میتوانیم تا سه متر برداشت کنیم. اگر آدم عاقلی باشیم، نیم مترمکعب را به عنوان ذخیره برای مواقع بروز آفات و آتشسوزی و غیره نگه میداریم اما عموما این مسئله رعایت نمیشود. نکته دیگری که در طرحهای جنگلداری به آن توجهی نمیشود حضور انسان است. به قول ویلهلم پادشاه آلمان در جنگل فقط درختان را دیدیم و به آنها توجه کردیم و به انسانهای لابه لای درختان توجهی نکردهایم. در جنگل و مناطق جنگلی کوهستانی شمال ایران، روستاهای فراوانی وجود دارد که مردم در آن زندگی میکنند. مردم کشاورز هستند و برای بقا به دلیل فقر مادی به جنگل وابسته هستند. آنها برای رفع نیازهای خود مجبورند که سطح زمینهای کشاورزیشان را توسعه دهند. دامدار سنتی در جنگل داریم. آنها ناگزیرند درختان را آتش زده و تنک کنند که در سطح زمین علف سبز شود. به این صورت درصدی از رشد جنگل از بین میرود اما این مسئله در طرح جنگلداری دیده نمیشود. زیرا که طرح جامع نیست. در یخکش طرحی تحت عنوان "مدیریت تلفیقی در جنگلهای خزری" با مشارکت خود مردم، اجرا کردم. در طرحهای مدیریت تلفیقی فقط سازمان جنگلها دخیل نیست بلکه محیط زیست و سایر نهادها هم باید مشارکت کنند. انجام تمام امور جنگل هم با مشارکت مردم انجام میشود. در این طرح بعد از 6 سال حتی یک درخت هم قطع نشد و مردم از آن حفاظت کردند. اما بعد که این طرح توسط اداره کل منابع طبیعی ساری به آقای ملاحی گیلانی واگذار شد، برای حفاظت از هر هکتار، دولت 6 هزار تومان هزینه کرد. در حالی که من با مشارکت مردم برای حفاظت از هر هکتار 900 تومان هزینه میکردم. در طرحهای جنگلداری فعلی ما، نقش مردم و مشارکت آنها به طور کامل ندیده گرفته شده است.
طرحهای جنگلداری فعلی ما برنامههایی هستند که با هدف تأمین نیاز صنعت نوشته شدهاند. در این برنامهریزی حضور دام در جنگل معنایی ندارد. اگر دام باشد، نمیتوانیم درختان خوش فرم را برای رفع نیازهای صنعتی داشته باشیم. ضمن آنکه دام نهالها را از بین برده و تداوم جنگل را با مشکل مواجه میکند. طرح مدیریت تلفیقی که شما برای سازمان ملل اجرا کردید حفاظتی بود و تولید چوب برای صنعت در آن بسیار نقش کمرنگی داشت. آیا معتقدید که باید بخش اعظم جنگلهای شمال را تحت پوشش طرحهای حفاظتی چند منظوره ببریم و فقط بخشهای محدودی از آن را به تولید چوب صنعتی اختصاص دهیم؟
در طرح مشارکتی که من اجرا کردم حتی میتوان بهرهبرداری چوب داشت. این همان کاری است که در اروپا میکنند. منتها سرجنگلدار یا هر کسی که میخواهد طرح را اجرا کند، مردم را در یک محل دور هم جمع میکند و طرح جنگلداری را به آنها معرفی میکند. برنامهها را تشریح کرده و اجرای امور را با جلب نظر و مشارکت مردم به آنها میسپارد. امر بهرهبرداری را فقط مهندس جنگل انجام میدهد. اگر پیمانکاران بخش خصوصی غیر متخصص از جنگل بیرون بروند و مهندسان ناظر را در استخدام داشته و به کار بگیریم، بسیاری از مشکلات حل میشود. در حال حاضر دانشکدههای متعدد علوم جنگل ایجاد شده است. اینها چه نفعی برای کشور داشت؟ این رفتارها جز بینظمی، بیبرنامگی و در نهایت ایجاد ناراضایتی در مردم و نسل جوان، هیچ سود دیگری عاید کشور نکرده است.
معتقدید باید تعداد دانشکدههای جنگل هم کاهش پیدا کند؟
معتقدم که باید میزان جذب دانشجویان جنگل، منابع طبیعی، مرتع آبخیزداری در حد توان محیط ما باشد.
در حال حاضر بیش از نیاز کشور دانشجو جذب کردهایم؟
حداقل میتوان گفت که سازمان جنگل نیروهای تحصیلکرده را استخدام نمیکند و گروهای دیگر مثل سازمان حفاظت محیط زیست هم متاسفانه کارشناس جنگل استخدام نمیکند. اگر هماهنگی بین دستگاهها بهبود یابد، بسیاری از مشکلات حل میشود. در اینجا دیدهام که دانش آموختگان جنگل، شغل شریفشان حفاظت جنگل نیست. برخی از آنها به شغل روابط عمومی و روزنامه نگاری مشغول هستند و گروهی هم سازمان مردم نهاد درست کردهاند. منظور من این نیست که دانشکدههای جنگل را تعطیل کنیم. منظور من این است که باید مهندسان ایرانی را در جنگل به کار گرفت. سازمان جنگلها استخدامها را افزایش دهد. اعتقاد دارم جنگلبانان برای جنگل عرق و عشق بیشتری نسبت به پیمانکاران بخش خصوصی دارند. بخش خصوصی از جنگل فقط درخت را میبیند، فکر میکند جنگل چشمهای است که چوب تولید میکند و اصلا خشک نمیشود. هرچه دلش خواست میتواند از جنگل چوب خارج کند و پول به دست بیاورد. اما یک مهندس جنگل، میداند که جنگل فقط چوب تولید نمیکند. جنگل 18 وظیفه دارد که یکی از آن تولید چوب است. من خیلی از وظایف جنگل مثل تولید اکسیژن، تصفیه آب و غیره را به ریال تبدیل کردهام. مطالعاتم نشان میدهد که دیگر وظایف جنگل نه تنها از تولید چوب کم اهمیتتر نیستند بلکه ارزش ریالی بیشتری هم دارد. این مسئله را یک خانم یا آقای مهندس جنگل به خوبی می داند. وقتی وارد جنگل میشود، اره موتوری را به راحتی استفاده نمیکند و رعایت بهداشت جنگل، ارزش زیست محیطی و غیره این اکوسیستم برایش اهمیت بیشتری دارد. به خاطر خودش و نسلهای بعدی به این مسائل توجه میکند. بر اساس مطالعات حاصل از پروژههای دانشجویی، سالانه یک و نیم تا دو درصد از سطح جنگلهای شمال از بین میرود. با همین روند پیش برویم، 50 سال دیگر جنگل نداریم. این کوههای سر به فلک کشیده با شیبهای تند، اگر پوشیده از جنگل نباشد که خاک را حفاظت کند، منابع خاک خود را از دست میدهد. ما سیلاب نکا و بهشهر را دیدهایم که تلفات انسانی هم داشته است. بنابراین باید این جنگل بهوسیله متخصص حفظ شود.
بر اساس قانون مصوب مجلس، قراردادهای طرحهای جنگلداری که به پایان میرسد، تمدید نخواهد شد. بر اساس همین قانون برداشت درختان باد افتاده و سرپاخشک هم مجاز میشود. کلیات قانون مصوب مجلس را چگونه ارزیابی میکنید؟ به نظر شما این قانون میتواند به احیا و حفظ جنگل کمک کند؟
من به این قانون بدبین هستم. من مشکلات را از ریشه میگیرم و به هرس که شکل ظاهری درخت را درست میکند، فکر نمیکنم. مصوبه مجلس کاری شبیه هرس را انجام میدهد. تاریخ معلم ماست. تاریخ کشورهای جهان نشان میدهد جنگلخوارن، زمینخواران و دریاخوارن راههای تعرض به جنگل را پیدا میکنند. به عنوان مثال در اندونزی به کشاورز کم بضاعت پول میدهند که جنگل را آتش بزند. 6 سال پیش آتشسوزی درجنگلهای اندونزی راه انداختند به نحوی که حتی یک هواپیمای مسافربری سقوط کرد. در سال جاری، در شیلی 200 هزار هکتار جنگل را به آتش کشیدند، این مسائل تصادفی نیست. در اندونزی همه درختان نیمه سوخته را میفروشند و دولتی که امکانات مالی ندارد تا جنگل را احیا کند، پیشنهاد بخش خصوصی را میپذیرد. در این کشور جنگلخوار با یک قیافه مهربان وارد میشود و میگوید حاضرم پاکسازی جنگل را با هزینه خود انجام دهم اما به جای گونه موجود در عرصه، زیتون بکارم که از میوه آن روغن بگیرم و صادرات و واردات را رونق ببخشم و شغل ایجاد کنم. دولت هم به دلیل نداشتن پول با این پیشنهاد موافقت میکند. در شیلی هم بخش خصوصی پیشنهاد کاشت قهوه در عرصه میدهد. به این صورت 200 هزار هکتار جنگل را از بین میرود و تغییر کاربری داده میشود. در کشور ما هم سابقه این کار را داریم. در طرح یخکش پیمانکار بخش خصوصی غیر متخصص به دلایلی که دورهاش تمام شده بود یا سازمان طرح را از مجری پس گرفت، جنگل مدتی بدون مجری رها شد و آتش گرفت. به زحمت مردم را راضی به همکاری برای اطفای حریق کردیم. پس از خاموش شدن آتش، زمزمههایی بلند شد که اگر جنگل مجری داشت، آتش نمیگرفت. در سری(قطعه محدود شدهای از جنگل که برای عملیات بهره برداری و اداره جنگل مناسب است) سه شیلر، 120 درخت را کت زده بودند که قطر آنها حدود یک متر بود و بین 100 تا 150 سال سن داشتند. قرار بود این طرح را برای اجرای برنامه سازمان ملل به من واگذار کنند. در بررسی عرصه با دیدن این تعداد درخت کت زده (کندن حلقه ای از پوست درخت با تبر که منجر به خشک شدن درخت و رویش علف در کف جنگل میشود) به فکر فرو رفتم و گفتم که چگونه ممکن است این همه درخت را کت بزنند. برای دامدار و کشاورز نفعی ندارد. بعد از مدتی دیدم که از سری مجاور سری سه شیلر، به منابع طبیعی اعلام کردهاند که کمبود چوب خود را از این درختان کت زده و خشک شده تأمین کنند. من تازه بیدار شدم و مصرانه مقاومت کردم. خوشبختانه موافقت شد که در قطعه تحت مدیریت من، اجازه برداشت ندهند. شنیدم که در سال جاری همه درختان خشک شده سری سه شیلر را قطع و از عرصه خارج کردند. اگر اعتراض هم بکنید میگویند طبق قانون جدید مجازم که این درختان را از جنگل خارج کنم. من نمیدانم و نمیتوانم قسم بخورم که این 120 درخت را دامدار کت زد یا مانند شیلی دستهایی در کار بوده است که این درختان کت زده شوند اما وقتی در قانون "تخم لق" را میشکنید و می گویید برداشت درختان سرپا خشک و غیره مجاز است، ممکن است دستهایی را فعال کند که در جنگل درخت سرپا خشک تولید کنند. ما طرحهای جنگلداری را بر اساس اصول توسعه پایدار مینویسیم و بر اساس تعریف فائو برای حفظ حشرات و آفات باید در هر چند هکتار جنگل، تعداد معینی درخت خشک وجود داشته باشد. زیرا اگر این درختان را از جنگل خارج کنیم، آفات به درختان دیگر حمله میکنند. مصوبه مجلس که مجوز برداشت درختان شکسته و بادافتاده را میدهد، کاملا مغایر با اصول توسعه پایدار است و این اصل را زیر سئوال برده است. اگر ما اهداف توسعه پایدار را قبول داریم، چرا این ماده را آوردهایم و اگر قبول نداریم، چرا ادعا میکنیم که با اهداف توسعه پایدار جنگل را حفظ کردهایم؟
این بحث مطرح است که درخت باد افتاده زیادی در چند سال اخیر در جنگل وجود دارد که اگر از این اکوسیستم خارج نشود، وقوع حریق در جنگلهای شمال را تشدید میکند. آیا معتقدید در دوران گذار برای خروج این درختان از جنگل نباید برنامهریزی کنیم؟
برای جنگل دو هدف میتوان تعریف کرد. اگر هدف این است که جنگل دست نخورده باقی بماند، اصلا نباید به هیچ یک از مولفههای آن دست بزنیم. اما اگر میخواهیم بهرهبردای کنیم، باید مسائل بهداشت جنگل را رعایت کنیم. بهداشت جنگل میگوید که از یک حد مجاز، بیشتر نباید بهرهبرداری کنیم. این مسئله را باید متخصصان حفاظت جنگل تشخیص دهند که چه میزان درخت سرپا خشک و افتاده و غیره در جنگل باقی بماند و بر اساس آن عمل کنند، نه فعال بخش خصوصی. در حال حاضر باید دست بخش خصوصی از جنگل کوتاه شود. باید بند ناف این اکوسیستم از وزارت صنعت بریده شود. اگر بخش خصوصی از جنگل خارج شود، خیلی از مشکلات حل میشود. مهندس جنگل قطعا به مسائل توسعه پایدار توجه میکند. سازمان جنگلها میگوید که ما بودجه کافی نداریم برای همین طرحها را به دست بخش خصوصی سپردهایم. باید مدیر محکم بایستاد و اعتبار بگیرد. کسی حق را در سبد طلایی نمیگذارد و به شما تحویل نمیدهد. من جایی ندیدم مدیری از سازمان جنگلها و یا حفاظت محیط زیست به کمبود نیرو اعتراض کند یا اعلام کند که نیروهای ما در حال بازنشستگی هستند و باید جایگزین شوند. به وزیر انتقاد نمیکنند و وضعیت کنونی رقم میخورد.
سازمان جنگلها برای جبران کمبود نیروی انسانی به فکر طرحهایی افتاده که با مشارکت مردم انجام دهد. در واقع این سازمان به دنبال استفاده از نیروی رایگان مردمی است و به دنبال جذب نیروی متخصص نیست. این رفتار میتواند مشکلساز شود؟
استفاده از نیروی غیر متخصص بزرگترین معضل ماست. جنگل یک کار تخصصی است. نمیتوان از نیروهای تازه کار استفاده کرد. دو سال پیش بود که در گرگان آتشسوزی شده بود. مدیر بحران استان به من زنگ زده بود و میگفت هزار نفر را برای اطفای حریق بسیج کرده است. به وی گفتم که وقتی بیل و کلنگ را به دست انسان ناوارد بدهید، سر همدیگر را میشکنند. به جای اطفای حریق، 6 انسان آسیب میبینند. برای خاموش کردن آتش نیاز به انسانهای تعلیم دیده داریم. نیروی انسانی کاردان، کارشناس و تعلیم یافته به جنگل باید اعزام شود که بداند در آنجا چه کاری انجام دهد. سیاهی لشکر که نمیخواهیم. باید راه حلی برای این معضلات اندیشیده شود. مدیران سازمان جنگلها باید پله پله جلو بروند و برای جایگزینی چهار هزار نیروی بازنشسته اقدام کنند. برای جذب نیروها نیز دو راه دارند. راهی که آلمانیها در پیش گرفتند این است که دو سال نیروی کار را به صورت کارآموز با حقوق حداقلی جذب کنند. بعد از دو سال نیروی متخصص را از طریق برگزاری آزمون سخت، جذب کرده و تبدیل به نیروی رسمی میکنند. یک جوان حاضر نیست دو سال کار آموزی کند و حقوق کمی داشته باشد اما در عوض آیندهاش تأمین شود؟
قاعدتاً جوانان حاضر هستند این کار را بکنند، اما در ایران مبنای استخدام کارآمدی نیست و معمولاً پارتی و مسائل دیگر در استخدامها نقش دارد. فکر میکنید که ما میتوانیم مثل یک کشور پیشرفته عمل کنیم؟
یادآوری میکنم که در زمینه پارتی بازی درد دل زیادی دارم. اما مبنا را بر این میگذاریم که خداوند همه ما را به راه راست هدایت کرده است. بنابراین شمای جوان حاضر هستند که دو سال کارآموزی کنید و 30 سال زندگی شما تأمین باشد. راه دوم شیوه مدیریت در یوگسلاوی است. در این کشور جنگل را به واحدهای بهرهبرداری بر اساس شرایط جغرافیایی منطقه تقسیم میکنند. طرح جنگلداری تهیه میشود و چند مهندس و کاردان بهرهبرداری از این منطقه را به عهده میگیرند. ارزیاب به کار آنها نظارت میکند. حقوق کارشناسان فعال در طرح بر مبنای تعرفههای دولتی ازمحل فروش تولیدات جنگل تأمین میشود و سود اضافه را به دولت باز میگردانند. راههای دیگری هم هست که میتوان پیدا کرد. اگر این رویه را پیش بگیریم، در پایان 10 سال، چهار هزار نیروی متخصص را میتوانیم در سازمان جنگلها استخدام کنیم.
به نظر نمیآید سازمان جنگلها برای دوران گذار برنامهای داشته باشد. اعلام شده که سال آینده تمام طرحها تعطیل خواهد شد اما سازمان جنگلها حتی نمیداند که طرحهای تعطیل شده، چگونه باید جایگزین شود. این روند خطرناک نیست؟
اینجاست که از همکاران دانشگاهی خود در زمان طرح شدن مسئله تنفس خواهش میکردم که در تصویب قوانینی که مد نظر دارید، عجله نکنید. همه نکات را در بسته پیشنهادی به مجلس در نظر بگیرید. به من جواب میدادند که اگر بهرهبرداری را در جنگل متوقف کنیم، همه چیز حل میشود اما من تاکید داشتم که دولت پیشنهاد استراحت را از شما میپذیرد اما برای بقیه مسائل زیر بار نمیرود. امیدوارم در سال 96، نیرویی استخدام شود، پول بیشتری بیاید و نیروی غیر متخصص از جنگل بیرون بروند اما نگرانم که بعد از 10 سال، نتوانیم شرایطی داشته باشیم که بر مبنای اصل توسعه پایدار از جنگل بهرهبرداری کنیم.
در دوران گذار چه کارهایی باید در جنگل انجام دهیم؟ به جز اینکه طرح های جنگلداری با مشارکت مردم انجام شود چه کارهای دیگری باید مورد توجه قرار گیرد که به نقطه با ثباتی در مدیریت جنگلها برسیم؟
قبل از هر چیز جنگل باید به دست جنگلبان داده شود. ماده یک، دو و سه قانون ملی شدن جنگلها میگوید که جنگل باید توسط دولت مدیریت شود. در این 10 سال باید نیروی انسانی جذب شود. واحدهای بهرهبرداری تعیین شود. طرحهای جنگلداری باید جامع باشد. شرایط اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی در آن لحاظ شود. مشارکت مردم این نیست که جنگل را به دست مردم بدهید که کاری بلد نیستند. بلکه کارهای پیشبینی شده را باید با مشارکت مردم انجام دهید. مردم باید بدانند که در جنگل حضور دارند و منافع نسلهای مختلفشان به جنگل گره خورده است. در یخکش وقتی درختان سرپا خشک را بریدند، ده ها تلفن داشتم که مردم میگفتند ما 6 سال از جنگلها حفاظت کردیم که درختانمان را گروه دیگری قطع کنند؟ ما چه کاره هستیم؟ در مدیریت جنگلها 50 سال اشتباه کردیم. جنگلبانان ما تنبل شدهاند. همین 10 سال پیش در یخکش یک اداره جنگلبانی بود که اگر یک تبر به درخت میخورد، جنگلبان بالای سر قاچاقچی بود. در حال حاضر این اداره حذف شده است زیرا نیرو ندارند. همه جنگلبان با کفش معمولی در آسفالت راه میروند و هفتهای یک یا دو روز با ماشین به جنگل سر میزنند. وقتی جنگلبان میآید، قاچاقچی استراحت میکند و با خروج جنگلبان، فعالیت قاچاقچیان شروع میشود. اینها شرایطی است که باید اصلاح شود. جنگل مکلف نیست که چوب صنایع را بدهد. ما در یک کشور فقیر زندگی نمیکنیم که با فروش چوب جنگل نیازهایمان را تأمین کنیم. ما پول داریم اما درست مصرف نمیکنیم. سه سال پیش وزیر بهداشت استعفا میدهد زیرا نمیتواند برای واردات داروهای مورد نیاز برای امراض ضروری، تأمین اعتبار کند اما در همان سال 70 میلیون دلار چوب بستنی وارد کشور میشود و از نظر تأمین اعتبار مشکلی ندارد. این نشان میدهد تقسیم اعتبار مملکت درست انجام نمیشود. من بارها نوشتهام که پارتی بازی بس است باید ضابطه جایگزین رابطه شود. باید متعهدین را سر کار بیاوریم. یک متعهد قبول نمیکند که بدون تخصص وظیفهای را به عهده بگیرد و پستی را اشغال کند. 10 سال قبل مدیران کل منابع طبیعی برخی استانها دانشآموخته رشته حسابداری بودند و منابع طبیعی نخوانده بودند. 10 سال قبل زنان را در سازمان جنگلها استخدام نمیکردند که به این رویه اعتراض کردم و گفتم این نقض حقوق زن است. اگر نمیخواهید زنان را استخدام کنید، حداقل در دفترچه کنکور بنویسید که در این رشته خانومها شرکت نکنند. عدم جذب خانومها ناهماهنگی بین دستگاههای مختلف را نشان میدهد. مراکز اجرایی، تحقیقاتی و آموزشی در ایران با هم هماهنگی ندارند. عدم هماهنگی بین این سه گروه، یکی از مشکلات ما است. این سه گروه اگر به هم وصل شوند، مثلث متساوی الاضلاعی را تشکیل میدهند که میتواند مشکلات را حل کند. اما در حال حاضر هیچ یک از اعضای این سه گروه یکدیگر را قبول ندارند. بخش آموزش چیزهایی را درس میدهد که فکر میکند برای اجرا مفید است اما اینگونه نیست. بخش تحقیقات طرحهایی را تصویب میکند که اگر نگاه کنید، طرح نیست. طرح باید ما را از نقطه "الف" به "ی" برساند اما طرحهای تحقیقاتی ما اینگونه نیست. پس طرح خوبی نیست. این طرحها آیا کاربردی هستند و به درد سازمان جنگلها میخورد؟ ما به دنبال مقالات "آی اس آی" هستیم. این مقالات برای ارتقای من عضو هیات علمی مفید است اما آیا برای مملکت مفید است؟ باید بررسی شود که چند درصد مقالات آی اس ای، درد ما را درمان کرده است. اینها معضلاتی است که باید حل شود. وزارت جهاد کشاورزی جنگل را به عنوان ذخیرهگاه زمین در نظر میگیرد. قبل از انقلاب برای 30 روز هم نمیتوانستیم مواد غذایی تأمین کنیم. اعتراضات زیادی شد که ما نه کشور صنعتی هستیم و نه کشاورزی که بتوانیم نیازهای خود را تأمین کنیم. دستور داده شد که تمام درختان جلگهای شمال را که زیر 100 متر مکعب درخت داشت، قطع کرده و تبدیل به زمین کشاورزی کنیم. بدون انجام ارزیابی و آمایش سرزمین برخی مناطقی که دارای درخت بود را قطع یکسره کردند و قطعات را به قیمت 80 هزار تومان فروختند. در منطقهای 140 هزار تومان چوب حاصل از یک قطعه زمین بود که فروخته شد اما قیمت زمین فقط 80 هزار تومان بود که توسط مالک پرداخت شد و زمین را تصرف کرد. بعد از اینکه چندین هزار هکتار زمین جنگلی تبدیل شد، متوجه شدیم که اشتباه کردهایم. در آن مقطع از هفت دانشکده منابع طبیعی بهجز دانشگاه تهران، 6 دانشکده دیگر زمین دریافت کردند. ضمن آنکه زمینهای توزیع شده به دست کشاورز نیفتاد، به دست امیران ارتش، وزرا و غیره افتاد. تعظیم میکنم در مقابل مدیر کلی که مقاومت کرد تا 150 هکتار جنگل از برای احداث پتروشیمی از بین نرود. در پارک ملی گلستان ویلا ساختهایم و جنگل را از بین بردهایم. ما فقط پُز میدهیم که در سال 1974 اولین پارک بینالمللی جهان را ایرانیان در دشت ارژن پیشنهاد دادند. در حال حاضر هتل و متل در این دشت میسازند. اینها دخل و تصرف در اراضی است که بدون ارزیابی زیست محیطی انجام میشود و اینها معضلات اصلی ماست که باید حل شود./
L-951228-01
دیدگاه تان را بنویسید