تحولات جمعیتی روستاها در گفتوگو با دکتر محمدجلال عباسیشوازی، استاد گروه جمعیتشناسی دانشگاه تهران
جمعیت 15 تا 64 سال در سال 85 به 67 درصد رسید/ مهاجرتهای شهری به شهری و بینالمللی افزایش مییابد/ خالی شدن ساختار روستا با مهاجرت فرزندان به شهر و فروپاشی خانواده گسترده
تحولات جمعیتی روستاهای کشور، بهویژه در چند دهه گذشته نشان از چه میکند؟ در دهه 1330 شمسی، حدود 70 درصد جمعیت کشور در نقاط روستایی ساکن بودند، اما درصد بیسوادی آنها بالا بود. برعکس، امروزه تنها حدود 30 درصد جمعیت در نقاط روستایی بهسر میبرند، اما درصد سواد و تحصیلات آنها بسیار بالاست. پیشرفت و توسعه فرهنگی، بهداشتی و زیربنایی نقاط روستایی بهویژه در دوران پس از انقلاب...
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - وحید اسلامزاده/ لیلا کاویانی:
تحولات جمعیتی روستاهای کشور، بهویژه در چند دهه گذشته نشان از چه میکند؟ در دهه 1330 شمسی، حدود 70 درصد جمعیت کشور در نقاط روستایی ساکن بودند، اما درصد بیسوادی آنها بالا بود. برعکس، امروزه تنها حدود 30 درصد جمعیت در نقاط روستایی بهسر میبرند، اما درصد سواد و تحصیلات آنها بسیار بالاست. پیشرفت و توسعه فرهنگی، بهداشتی و زیربنایی نقاط روستایی بهویژه در دوران پس از انقلاب اسلامی به افزایش شاخصهای توسعهای در روستاها منجر شده و روستاییان امروزی به مراتب مردمی آگاهتر و تحصیلکردهتر از روستاییان گذشته هستند. مهمتر از آن، مهاجرت و جابهجایی روستاییان هرچند به تسلط و تمرکز جمعیت شهری منجر شده است، اما نباید تداوم فرهنگ اصیل و زیبای روستا در بستر جامعه شهری را نادیده انگاشت. در عین حال شاخصهای دیگری از منظر جمعیتشناسی برای تحلیل جمعیتروستایی و شهری و نحوه ارائه خدمات به آنها وجود دارد. برای مثال اگر جمعیت زیر 15 سال کاهش یابد و در عوض جمعیت بالای 65 سال افزایش یابد، این امر در برنامهریزی ارائه خدمات بهداشتی و... چه تأثیری به جای میگذارد؟ آنچه در پی میآید، حاصل گفتوگویی است با دکتر محمدجلال عباسیشوازی، استاد گروه جمعیتشناسی دانشگاه تهران و رئیس مؤسسه مطالعات جمعیتی کشور درباره تحولات جمعیتی روستاهای ایران در نیم قرن اخیر با چشماندازی به آینده.
************
جمعیتشناسی روستایی کمک بزرگی برای شناخت روستا، مشکلات، کمبودها، نقاط ضعف و قوت و ارائه راهکارهای مناسب برای آن است. تصویری که از جمعیت روستایی در شرایط کنونی میتواند ارائه کرد دارای چه شاخصههای اساسی است؟
مایل هستم بحث را با یک مقدمه شروع کنم. شاید از جهتی این مقدمه لازم و ضروری باشد. من روستازاده هستم، اهل روستای شواز از توابع شهرستان تفت در استان یزد. روستای شواز قدمتی هزار ساله دارد و از مراکز آبادینشین اولیه یزد است. دوره ابتدایی را در روستای شواز گذراندم و سپس برای ادامه تحصیل در مقاطع راهنمایی و دبیرستان به شهر یزد رفتم و سپس برای دوره کارشناسی به اصفهان. برای کارشناسی ارشد به تهران آمدم و دوره دکتری را نیز در استرالیا گذراندم. داستان و مسیر زندگی بنده بیشباهت به مسیر زندگی خیلی از افرادی که خاستگاه روستایی دارند، نیست. با وجود هجرت از شواز در دهه 1350، تا به حال با روستای خود بهصورت مرتب و مداوم برای ملاقات والدین و اقوام در ارتباط بودهام. این مقدمه را از این جهت گفتم که با روستا و تحولات روستایی در طول پنج دهه کاملاً و از نزدیک آشنا هستم و از اینرو سعی میکنم تجربیات شخصی را همراه با دیدگاه جمعیتشناختی که به شناخت عمیقتر روستا و جمعیت روستایی منجر شود ارائه کنم.
اجازه بدهید که در ابتدا تصویری از وضعیت جمعیت روستایی ایران ترسیم کنم. بهطور کلی در 50 یا 60 سال گذشته تحول چشمگیری در جامعه ما صورت گرفته است که هم کشور از یک جامعه روستایی به جامعه شهری تبدیل شده و هم در جامعه روستایی یکسری تحولات خارقالعادهای صورت گرفته که در این گفتوگو بهصورت آمار و ارقام بررسی میکنم. اگر مبنی را سال 1335 در نظر بگیریم، در سال 1335 حدود 70 درصد از کل جمعیت کشور در نقاط روستایی زندگی میکرد و تقریباً 30 درصد در نقاط شهری. امروزه این تصویر کاملاً برعکس شده است. در سال 1390، حدود 72 درصد از کل جمعیت در شهرها زندگی میکردند و 28 درصد در نقاط روستایی. در سال 1345، 66 هزار آبادی در ایران وجود داشت. تعریف ما از آبادی مناطقی است که در آن جمعیتی زندگی میکردند. این رقم در سال 1375 به 68 هزار آبادی افزایش مییابد، اما نکته جالب این است که در 15 سال اخیر، یعنی از 1375 تا 1390، آبادیهای دارای سکنه کاهش پیدا میکند و به 61 هزار آبادی میرسد. اینجا دو اتفاق مهم افتاده است؛ یکی اینکه در طول 15 سال گذشته از سال 1375 تا 1390، حدود هفتهزار آبادی یا خالی از سکنه شدهاند یا در شهرها ادغام شده یا تبدیل به شهر شدهاند. البته جمعیت شهری همواره رو به افزایش بوده و همواره این افزایش جمعیت شهری، هرچند با آهنگ کندتر، ادامه خواهد داشت. رشد جمعیت شهری در دهههای 45 - 35، 55 - 45، 65 - 55، رشد بالای پنج درصد بوده، اما از سال 65 این رشد از سه درصد به دو درصد رسیده است. همچنین جمعیت روستایی ما در دهههای 55 - 45، 65 - 55، با رشد بیش از دو درصد افزایش یافته است، اما از سال 65 این روند کاهش یافته و در دوره 75 - 65 به حدود 0.2 درصد رشد داشته و از 75 به بعد این رشد منفی شده است. یعنی دوره 85 - 75 منفی 0.4 درصد بوده و در دوره 90 - 85 هم منفی 0.6 درصد بوده است.
این رشد منفی جمعیت روستایی مسئلهای است که باید تحلیل و بررسی شود. نکتهای که میتوان به آن اشاره کرد این است که هرچند رشد مثبت شهرها کُند شده، ولی همواره این رشد مثبت ادامه خواهد داشت، اما از طرف دیگر رشد جمعیت روستایی هم به خاطر تحولاتی که صورت گرفته و به رشد منفی رسیده، آن رشد کاهشی هم کُند خواهد شد. به عبارتی دیگر، در دهههای آینده رشد هر دو جمعیت (روستایی و شهری) با مقدار اندکی ادامه خواهد یافت. مثلاً رشد جمعیت شهری الان 2.1 درصد است که ناشی از چهار عامل میشود؛ نخست، رشد طبیعی جمعیت که از اختلاف میزان موالید و میزان مرگ و میر بهدست میآید. دوم، بخشی از رشد جمعیت شهری ناشی از مهاجرت روستا به شهر است. سوم، تبدیل نقاط روستایی به شهری نیز به کاهش جمعیت روستایی و افزدون آن به جمعیت شهری منجر میشود. مثلاً، افزایش جمعیت یک روستا به 10 هزار یا بر اثر شرایط خاص سیاسی، ممکن است روستایی به شهر تبدیل شود. چهارم، پیوستن نقاط روستایی به شهرهاست. وقتی شهرها بیرویه بزرگ شوند و به جلو بروند روستاهای نزدیک خود را میبلعند. با توجه به این شرایط، امکان دارد که جمعیت روستایی بیشتر از این هم رشد منفی داشته باشد و زمانی به حدود 20 درصد از جمعیت کل برسد. با این حال، زمان رسیدن جمعیت روستایی به این حد مشخص نیست و بستگی به سیاستهای توسعه روستایی و حفظ و ماندگاری جمعیت در روستاها یا تشویق و تسهیل بازگشت به نقاط روستایی دارد.
از سال 75 به بعد تفاوت جمعیت شهر و روستا یکدفعه بسیار زیاد میشود. یعنی روستاها خالی از سکنه شده و شهرها بر اثر مهاجرت روستا به شهر، افزایش پیدا میکنند. علت این اتفاق چیست؟
اگر رشد جمعیت روستایی را ملاحظه کنید، در دهه 65 - 55، 2.3 بود، اما در دهه 75 - 65 به کمتر از نیم درصد کاهش یافت. علت آن هم مهاجرت شدید روستاییان به شهرها بود. این دوران، سالهای ویژهای هستند. در این دهه جنگ تمام و دوره بازسازی و سازندگی شروع شد. نکته مهم این است که شرایطی که بعد از انقلاب ایجاد شد دوگانه بود؛ یکی اینکه امکاناتی که در شهرها ارائه شد جاذبههایی برای روستاییان ایجاد کرد. زمینهای اطراف شهرها که هیات هفت نفره بین مستضعفان و مهاجران تقسیم میکردند، بعضاً اعلام میشد که قبل از انقلاب متعلق به عوامل حکومتی و سرمایهداران بوده، اما در اصل این حق مردم است و باید به آنها تعلق گیرد. اعطاء این زمینهای رایگان یا ارزانقیمت باعث هجوم از روستاها به شهر شد و آمار جمعیتی شهرها را افزایش داد.
در نقطه مقابل، توسعه در برخی زمینهها در روستاها صورت گرفت که بعضاً در زمینه افزایش خدمات رفاهی بود و نه توسعه همهجانبه، منجر به افزایش مهاجرت از روستا به شهر شد. توسعه زیربنایی و پایدار زمانی است که دولت کشاورزی را توسعه دهد و زیرساختارهای صنعت کشاورزی بنیانگذاری شود. چنین اقداماتی در کنار ارائه خدمات رفاهی، جمعیت روستا را ماندگار میکند. هرچند پس از انقلاب اسلامی چهره روستا تا اندازهای مدرن و فاصله و شکاف با نقاط شهری به لحاظ سواد و تحصیلات و شرایط بهداشتی کم شد، اما توسعه همهجانبه صورت نگرفت. توسعه خدمات رفاهی ازجمله گسترش شبکه ارتباطی به روستایییان نشان داد که قبل از آن زمان در چه محرومیتی زندگی میکردند.
علاوه بر آن، شرایط جدید نیازها و آمال و آرزوهای جدیدی ازجمله ضروت ادامه تحصیل را برای فرزندان خانوادههای روستایی ایجاد کرد و بهدنبال آن سیل عظیمی از جوانان به سمت شهرها مهاجرت کردند. دولت با ارائه آب لولهکشی، بهداشت، جاده آسفالت، مدرسه و... انصافاً خدمات رفاهی خوبی به روستاییان داد و تحول عظیمی در روستاها ایجاد کرد، اما خود کشاورزی یا صنعتی که میتوانست در روستاها جمعیت را ماندگار کند، توسعه نیافتند.
بهطور خلاصه، سیاستهای توسعه روستایی در ایران سیاستهای همهجانبهای نبود. فکر کردیم که اگر خدمات رفاهی افزایش یابد، به توسعه واقعی و پایدار خواهیم رسید.
آقای دکتر مهاجرت از روستا به شهر معضل بزرگ جوامع در حال توسعه است. در کشورهای توسعهیافته صنعت توسعهیافته، میتواند نیروی کار روستایی را در خود جذب کند، اما در کشورهای در حال توسعه، صنعت قادر به جذب نیروهای کار روستایی نیست. نیروی کار مجبور میشود به کارهایی بپردازد که خارج از چارچوب توسعهیافتگی است، سرچشمه یا حلقه اصلی این زنجیره بازتولید ناتوانی در چیست؟
وقتی کل مهاجرتهای صورتگرفته بین دو سرشماری را بررسی میکنیم، بخش قابل توجهی از آنها مهاجران روستا - شهری هستند. از سال 45 تا 85 مهاجرت روند افزایشی داشته است. مثلاً در دوره 55 - 45، کل مهاجران کشور پنج میلیون نفر بودند و 17 درصد از کل جمعیت را مهاجران تشکیل میدادند. در دوره 65 - 55 این رقم به پنج میلیون و 800 هزار نفر افزایش مییابد، اما جالب است بدانید که در دوره 75 - 65 که همان دوره خاصی است که قبلاً صحبت شد، رقم مهاجران به هشت میلیون نفر و در دهه 85 - 75 به 12 میلیون نفر میرسد. یعنی در یک دوره 20 ساله مهاجرت داخلی در کشور به بیش از دو برابر میرسد. بخش قابل توجهی از این مهاجرتها از روستا به شهر بوده و بخشی نیز مهاجرتهای شهر به شهر بوده است. در دوره 65 - 55 مهاجرت شهر به شهر نسبت به کل مهاجران 37 درصد بوده و در دوره 75 - 65، 47 درصد شده و در دوره 85 - 75، به 54 درصد افزایش داشته است. حالا مهاجرت روستاها به شهر در دوره 65 - 55، 14 درصد بوده، در دوره 75 - 65، 11 درصد و در دوره 85 - 75، 9 درصد شده است. علت کم شدن درصد مهاجرت روستاییان به شهرها این است که چون جمعیت روستاها کاهش یافته است، پتانسیل بیشتری برای مهاجرت به شهرها وجود ندارد و به اصطلاح به مهاجرت جمعیت روستا به شهری به کف رسیده است. دیگر افراد و خانوارهای زیادی نیستند که بخواهند به شهر مهاجرت کنند. بنابراین پیشبینی میشود که در آینده مهاجرتهای شهری به شهری و مهاجرتهای بینالمللی افزایش یابد.
به عبارت دیگر در آینده غلبه با شهرهای بزرگ خواهد بود که بیشتر جمعیت کشور در آن متمرکز شدهاند. روستاها و شهرهای کوچک همه درگیر مهاجرت به شهرهای بزرگ خواهند بود؟
بله، بحث حاشیهنشینی در آینده مهم است. حاشیهنشینان شهری، جمعیتی هستند که ممکن است افراد بهدلیل تمکن مالی اندک نتوانند در شهرها زندگی کنند و مجبور میشود به حاشیه شهر کوچ کنند. البته این نوعی مهاجرت معکوس است. امکان برگشت به نقاط روستایی هم وجود دارد؛ بنابراین در آینده مهاجرت شهر به شهر بیشتر شده و کمتر مهاجرت برگشتی به روستاها اتفاق خواهد افتاد.
علاوه بر آن، ویژگی خاص جامعه ما سرعت تحولات اجتماعی و مهاجرتی است. اگر به اروپا نگاه کنید میبینید که روستاییان به تدریج به شهر مهاجرت کردند، به تدریج تحصیلات افزایش پیدا میکند، به تدریج جامعه صنعتی میشود. در چنین شرایطی، جامعه به آرامی با تحولات جدید انطباق میکند، اما در جامعه ما تمامی این بحثها یکباره پیش آمد. این سرعت تحولات باعث شد که سیستم ما توانایی انطباق را نداشته باشد، این عدم انطباق نگرانیهای خاصی به وجود آورده است.
علت مهاجرت این افراد به نقاط شهری چیست؟
تحلیلی که از نتایج سرشماری 1390 صورت گرفته بین سالهای 90 - 85، بیشترین علت مهاجرت روستاییان به شهرها پیروی از خانواده بوده است، یعنی حدود 44 درصد. این رقم قابل توجه است. وقتی میبینیم که 44 درصد از جمعیت روستاها نه فقط برای کار، بلکه برای زندگی به شهر میروند، یعنی اینکه روستاها دچار مشکل شدهاند و توسعه فیزیکی و کالبدیای که انجام شده برای حفظ و نگه داشت آنها در روستا کافی نبوده است. نکته دیگری که مهم است این است که 14 درصد از مهاجرتهایی که در دوره 85 - 75 انجام شده برای جستجوی کار یا کار بهتر بوده است. شغل و یافتن کار یکی از مهمترین بحثهایی است که در مهاجرت روستاییان به شهرها باید مورد بررسی و تحلیل قرار بگیرد. نداشتن شغل در روستاها دلیل مهمی برای مهاجرت است.
اینجا همان بحث اصلی شماست که میگویید اگر کشاورزی توسعه مییافت شغلهای جانبی کشاورزی هم توسعه مییافت و این اشتغالزایی باعث پابرجا ماندن روستاها میشد؟
بله، کشاورزی را باید به چشم یک صنعت دید. صنایع غذایی در کنار آن دیده میشد. صنعت بسته بند هم توسعه مییافت و همه اینها زمینههایی برای پایداری اقتصاد روستایی و ماندگاری روستاییان میشد.
در صورتی که دولت میتوانست صنعت کشاورزی را توسعه دهد و همچنین صنایع مربوط و وابسته به کشاورزی را به خود روستا ببرد که این امر خود منجر به اشتغال میشد و شاید بیشتر از نیمی از مهاجرتها انجام نمیشد؟
تکنولوژی ارتباطی میتواند به انتقال محصولات کشاورزی به بازار کمک کند. برخی از محصولات برای ورود به بازار باید فرایندی را طی کنند که میتوان این فرایند را در روستاها طی کرد. یا برخی محصولات باید انبار شوند که باز هم میتواند در روستاها انجام شود. یک محصولی که از روستا باید به شهر بیاید و در شهر انبار شود، چرا در خود روستا این کار صورت نگیرد تا بتواند اشتغالی را ایجاد کند. نوع نگاه به کشاورزی نگاه استراتژیک و درستی نبوده است. مثل سرمازدگی که خیلی مواقع هم برای باغداران این اتفاق میافتد. در یک سالی در ایالت کویینزلند استرالیا سیل آمد و موزهایی که در آن منطقه برداشت میشد از بین برد. دولت میتوانست از آسیای شرقی و از جاهای دیگر موز وارد و نیاز داخلی را برطرف کند. کاری که در کشور ما بسیار انجام میشود، اما دولت استرالیا این کار را نکرد. قیمت موز از سه یا چهار دلار به 11 دلار رسید، اما دولت از مردم خواست به جای خرید یک کیلوگرم موز، دو یا سه دانه بخرند. مشکل دولت ما این است. محصول داخلی چه کم باشد چه زیاد، وارد میشود. دولت هم بهانهای دارد به نام کنترل بازار. دولت استرالیا به فکر پایداری کشاورزیاش بود. اگر به خاطر کمبود موز در یک سال، موز وارد شود، این توقع ایجاد میشود که هر سالی که حادثهای اتفاق افتاد، فرقی هم نمیکند برای هر محصولی، باید آن محصول را وارد کنیم.
در صورتی که وارد کردن محصولات برخلاف پایداری کشاورزی است. خیلی از کشاورزان و دامداران و باغداران را با سیاستهای راضی نگه داشتن مردم از بین بردند و به ورشکستگی رساندند. در سیاستهای دولتهای ایران نیاز مردم مهمتر بود تا پایداری روستا و کشاورزی. داشتن کشاورزی پایدار بسیار ارزشمندتر از راضی نگه داشتن صوری و مقطعی مردم است. دولت از مردم بخواهد و برای آنها استدلال بیاورد که اگر این محصول را وارد کنیم، تولیدکنندگان داخلی این محصول ورشکسته میشوند. همین معنای اقتصادی مقاومتی است که رهبری اعلام کردهاند. اگر توسعه همهجانبه مثل توسعه خدمات رفاهی در روستاهای ما ایجاد میشد ما الان بهترین روستاهای دنیا را داشتیم و بهترین محصولات کشاورزی را تولید میکردیم، اما متأسفانه فقط به توسعه خدمات رفاهی بها دادیم و همین توسعه خدمات رفاهی بلای جان روستاها شد.
برگردیم به بحث جمعیتشناسی و ساختار سنی جمعیت روستایی. این ساختار چه موضوعی را نشان میدهد؟
یکی از ویژگیهای مهم جمعیتی ساختار آن است. وقتی ساختار جمعیت کشور را بررسی کنیم و جمعیت زیر 15 ساله کشور در شهر و سپس در روستا را مقایسه کنیم، میبینیم که جمعیت زیر 15 سال روستایی در سال 1335، 43 درصد بود و در سال 1365 به 48 درصد میرسد. به عبارتی، جمعیت جوان روستایی در حال رشد بود، اما از 1365 به بعد رشد جمعیت جوان زیر 15 سال کاهش مییابد. بخش اعظم این کاهش ناشی از کاهش باروری است و علت دیگر آن هم مهاجرت روستاییان به شهر است. نکته جالبی که وجود دارد این است که جمعیت زیر 15 سال روستایی که در دهه 1360 متولد شده است امروزه به جمعیت نیروی کار تبدیل شده است، یعنی جمعیت 15 تا 29 سال. همین سالها یکی از دوران طلایی جمهوری اسلامی با توجه به نیروی کار جوان و تحصیلکرده است. جمعیت 15 تا 29 سال ما از 1365 که 24 درصد بوده، در سال 75، 28 درصد؛ 85 ، 35 درصد اما از 85 رو به کاهش گذاشته و به دوره میانسالی نزدیک میشود.
با این حال، درصد این جمعیت فعال در سال 1365، 24 درصد بوده در سال 1390، به 31 درصد افزایش داشته است. باز هم نیروی کار در سال 90 بالاتر از سال 65 است. یعنی جمعیتی مستعد که دولت با برنامهریزی دقیق و علمی میتواند مسیر توسعه را هموار کند. اگر به آمار گروه 15 تا 64 سالهها نگاه کنیم همین حالت را میبینیم. در سال 65، 48 درصد از جمعیت در گروه 15 تا 64 سال قرار داشت. در سال 85 این درصد به 67 درصد رسیده است. 67 درصد جمعیت کشوری که نیروی کار آن کشور باشد یعنی یک دوره طلایی. شما در هیچ کشور توسعهیافتهای این آمار را نمیبینید.
15 تا 64 سال نیروی کار خیلی خوبی است که با توجه به سطح و تنوع تحصیلاتش میتواند برای توسعه کشور بسیار مفید باشد؟
دقیقاً همین را میگویم. با وجود تمامی مطالبی که گفته شد، آمار بالای نیروی آماده به کار در کشور یک پیام مهمی دارد؛ باید شغل ایجاد کرد. حیف است این نیروی کار مستعد از بین برود. باید توجه داشت ضمن این که جامعه روستایی ما یک جامعه جوان است و آماده کار، درصد سالخوردگیاش هم در حال افزایش است. به خاطر این که جمعیت جوان روستا در حال ترک روستا است. به همین علت نسبت جمعیت 65 سال در روستاها در حال افزایش است. جمعیت بالای 65 سال در روستاها 6.5 درصد است و در شهرها 5.4 درصد است. همین بحث باعث میشود که به ساختار سنی جمعیت روستاها توجه خاصی داشته باشیم. شاخص دیگری که بخواهم دربارهاش بحث کنیم شاخص سالمندی است. یعنی نسبت افراد 65 سال به بالا به جمعیت کمتر از 15 سال. این نسبت خیلی هشداردهنده است. در سال 1335 از هر 100 نفر 10 نفر بالای 65 سال بود، اما در سال 1390 به 24 نفر رسیده است.
نکته مهمی که باید به آن توجه ویژهای داشته باشیم بحث سالخوردگی روستاها است. خدمات بهداشتی که در گذشته در روستاها داشتیم خدماتی بوده که برای مراقبت مادر و کودک و تنظیم خانواده ارائه میشد و برای سلامت جامعه بوده و... ولی الان با توجه به سالخورده و میانسال شدن جمعیت روستایی، خدمات بهداشتی در روستاها باید برای این گروه سنی فراهم شود.
این تغییر نیاز به خدمات بهداشتی از مادر و کودک به میانسال و سالخورده، پیام سیاستی مهمی دارد. در حال حاضر، بخشی از روستاها خالی شده و خدماتی ارائه نمیشود، بخشی از روستاها هم که هنوز جمعیتی در آن ساکن هست، بهدلیل کم شدن جمعیت آنها، ارائه خدمات مقرون به صرفه نیست یا اصطلاحاً توجیه اقتصادی ندارد. متأسفانه چنین شرایطی برای سلامت و عدالت در جامعه ما پیامدهای منفی دارد. جمعیتی در نقاط روستایی باشند، به فرض سالخورده بوده و تولید هم نداشته باشند، اما باید حرمت انسانی و ایرانی - اسلامی بودن آنها را در نظر گرفت و خدمات لازم را برای آنها فراهم کرد.
اجرای عدالت که یکی از اهداف اساسی جمهوری اسلامی است به چه میزان نیاز به توجیه اقتصادی دارد؟ این پرسش مهمی است که باید از سیاستگزاران و مجریان برنامههای توسعه ای و خدماتی پرسید. باید بررسی کرد که چه درصدی از جمعیت در چنین شرایطی به بهانه عدم توجیه اقتصادی از دسترسی به خدمات محرومند؟ این چند میلیون در چند هزار روستا زندگی میکنند؟ و این که چگونه باید دسترسی به امکانات حیاتی و اولیه بهداشتی و رفاهی متناسب با نیازشان داشته باشند؟ این نوع نگاه توجیه اقتصادی بدون توجه به رعایت حق و عدالت باعث میشود که بخشی از جمعیت ما در فقر به سر ببرد. در شان جمهوری اسلامی نیست که بخشی از جمعیت ما خدمات اجتماعی و رفاهی را در اختیار نداشته باشد.
البته باید اذعان داشت که خدمات باید بهصورت بهینه که هم هزینه کمتر و میزان اثرگذاری بیشتری داشته باشد ارائه شود. مهم این است که خلاءهای نیاز مردم با برنامههای کارآمد و مطلوبی پر شود و افرادی در خارج از حوزه خدماترسانی خانوادهها و نیز دولت قرار نگیرند. در حال حاضر، شکافی وجود دارد که فرزندان به شهر مهاجرت کردهاند، خانواده گسترده از هم پاشیده است، ساختار جامعه روستایی خالی مانده، دولت هم خدماتی ارائه نمیدهد. این شکاف موضوع مهمی است و باید دولت به آن توجه کند. در بازدید از یکی از روستاها از نزدیک این شکاف اجتماعی را مشاهد کردم. خانمی سالمند بود که میگفت شوهر من برای خودش شخصیت مهمی بود و چندین کارگر زیردستش کار میکردند و درآمد کافی داشتیم. الآن ایشان فوت کرده و فرزندانم به شهر مهاجرت کردهاند و من تمایلی به زندگی کردن با آنها ندارم. هیچکس نیست که در اینجا (زندگی در شهر) احوالی از من بپرسد. وی گفت بهعلت حرمتی که شوهرم داشته و به خاطر غرور و شرافت خانوادگی نمیتوانم از کسی درخواست کمک کنم و به همین خاطر سه شب است که بدون خوردن نانی سر بر بالین گذاشته و شب را صبح کردهام. همانطور که ملاحظه میفرمایید، این به هیچ وجه عدالت اجتماعی نیست. در حال حاضر، جمعیت روستاهای ما 6.5 درصد بالای 65 سال هستند، اما در برخی از نقاط کشور روستاهایی بین 30 تا 40 درصد سالخورده هستند. سالمند شدن نقاط روستایی این پیام را به ما می دهد که باید شرایط و زمینههای خدماترسانی برای چنین جمعیتی را فراهم کرد. اگر بحث می شود که در آینده جمعیت سالخورده افزایش میباید، باید در نظر گرفت که جمعیت روستایی هماکنون سالخورده است و این جمعیت سالخورده نیازمند خدمات بهداشتی و رفاهی است. متإسفانه نقاط روستایی که وزن کمتری دارند و صدای رسایی ندارند، فراموش میشوند.
اجازه دهید بحث را با دید مثبتی در مورد فرهنگ روستایی خاتمه دهیم. جامعه روستایی ما یک جامعه متحولی است. یعنی هم تحول پیدا کرده و تحول پیدا میکند. در گذشته 70 درصد جمعیت روستایی، اما بیشتر جمعیت روستایی بیسواد بودند. الان 28 درصد از جمعیت کشور روستایی هستند اما 80 درصد آنها باسوادند. این نکته مهمی است که باید به آن توجه کرد. زنان روستایی تحصیل کردند و به سطوح بالایی رسیدند. خیلی از زنان تحصیلکرده روستایی به شهرها مهاجرت کردند. در گذشته بیشتر جمعیت کشور در نقاط روستایی زندگی میکردند و مرکز تمدن ما از نقاط روستایی شکل گرفته است. هرچند که جامعه ما شهرنشین شده، اما شهری نشده است. فرهنگ روستایی فرهنگی است مثبت، فرهنگی است توام با صداقت و سلامت، فرهنگی است اصیل و ناب. با مهاجرت روستاییان به شهرها، این فرهنگ روستایی که به اصالت جامعه کمک می کند در فرهنگ شهری ادغام شده و همواره تداوم دارد. درست است که برخی از مهاجرین روستایی به حاشیهها رفتند، اما عمده آنها که به شهرها مهاجرت کردند فرهنگ اصیل خودشان را به شهرها آوردند و با سواد و تحصیلات بالاتری که کسب کردهاند به تحول و پویایی فرهنگ شهری کمک کردهاند. پیوند فرهنگ روستایی و شهری میتواند به پویایی و غنای فرهنگ کشور کمک کند. مطالعه و بررسی زمینههای حفظ و تداوم جنبههای مثبت فرهنگی روستا میتواند از اولویتهای پژوهشی و نیز سیاستگزاری باشد./
دیدگاه تان را بنویسید