فقر روستایی در گفتوگو با دکتر محمد زاهدی اصل عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
برنامه توسعه و طرد اجتماعی روستاییان/ روستاییان و تقلایی برای رسیدن به اندک بهبودی/ تعریف رفاه در شهر و روستا متفاوت نیست/ غذا، سرمایه و کار سه بعد نیازهای مادی روستاییان
آیا برنامههای توسعه نامتناسب با شرایط ایران منجر به طرد اجتماعی روستاییان شده است؟ آیا طرد مذکور انزوا و حتی طرد اقشار فقیرتر از سوی هم روستاییان شده است؟ این وجه از خشونت در میان روستاییان تا چه اندازه منجر به مهاجرت آنان شده است؟ تأمین اجتماعی برای جلوگیری از خشونت فقر در روستاییان تا چه اندازه میتواند مؤثر و مفید واقع شود؟ آیا تأمین اجتماعی میتواند منجر به یک تجربه خوب از زندگی باشد؟ مسئله اصلی این است که زندگی انسان در کجا بهتر میشود یا رو به ضعف میگذارد...
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - وحید اسلامزاده:
آیا برنامههای توسعه نامتناسب با شرایط ایران منجر به طرد اجتماعی روستاییان شده است؟ آیا طرد مذکور انزوا و حتی طرد اقشار فقیرتر از سوی هم روستاییان شده است؟ این وجه از خشونت در میان روستاییان تا چه اندازه منجر به مهاجرت آنان شده است؟ تأمین اجتماعی برای جلوگیری از خشونت فقر در روستاییان تا چه اندازه میتواند مؤثر و مفید واقع شود؟ آیا تأمین اجتماعی میتواند منجر به یک تجربه خوب از زندگی باشد؟ مسئله اصلی این است که زندگی انسان در کجا بهتر میشود یا رو به ضعف میگذارد. آیا شرایط برای سلامت بدنی، مادی، اجتماعی، روانی و مذهبی در حال بهبود است یا رو به وخامت دارد؟ این موضوع در حوزه روستایی چگونه است؟ این پرسشها، پرسش مهم دیگری را پیش میکشد؛ چگونه فقرا را توانمند کنیم تا به زندگی خوبی که آرزوی آن را دارند بیشتر نزدیک شوند؟ با دکتر زاهدی اصل که دکترای خود را از دانشگاه استانبول گرفته است، درباره فقر و رابطه آن با روستاها به گفتوگو نشستیم. او ریشهها و آسیبهای فقر را بهویژه در روستاها بررسی کرد. این گفتوگو از نظرتان میگذرد.
**************
چند وقتی است که نکتهای در ذهنم مرا به خود مشغول کرده است؛ طرد اجتماعی یا محرومیت اجتماعی باعث افزایش فقر میشود. آیا این درست است؟
طرد اجتماعی اشکال متفاوتی میتواند به خود بگیرد. عدم آشنایی یا آشنایی اندک با زبان اکثریت، سلیس و روان صحبت نکردن، لهجه داشتن، میتواند از جمله عوامل طرد اجتماعی باشد. ممانعت از تحصیل به هر دلیلی که باشد از دیگر عوامل طرد اجتماعی محسوب میشود. اما محرومیت اجتماعی به طرق مختلف همبسته و همزاد فقر است. فقیرترین فقرا اغلب حتی به وسیله فقرای دیگر نیز به شدت طرد و انکار میشوند. اشکال مختلف طرد و محرومیت اجتماعی، انزوا و تنهایی عمدتاً بر آنهایی تحمیل میشود که بیشتر رنج کشیدهاند. تنهایی و فقدان حمایت اجتماعی در بین فقرا عموماً و به ویژه در بین سالخوردگان تجربه ی معمول است. آنها که از حمایت اجتماعی کمتری برخوردارند انگ فقیری به آنها زده میشود. در یکی از مناطق روستایی زنی سالخورده اظهار میکرد که: "جوانان این جا کاری ندارند، شما نمیتوانید تصور کنید که من به عنوان یک آدم تنها و بی کس وقتی میبینم این جوانان بیکار هستند چه احساسی دارم. من اولین کسی بودم که جوانان را تشویق میکردم که به شهر بروند. وقتی میدیدم زندگی شان دارد تباه میشود احساس به مراتب بدتری داشتم." تنهایی و انزوا برای آنهایی که فقیرند و یا آنهایی که توانایی ابراز وجود ندارند به مراتب شدیدتر احساس میشود. در همین تهران محققین ما غذای شان را با مصاحبه شوندگان تقسیم میکردند، یا برای آنها غذا میخریدند. فقر فاجعه میآفریند و زبان گویای این مردم فقیر را الکن و ناتوان میسازد.
خود محرومسازی زمانی اتفاق میافتد که به نظر میرسد وارد شدن در جمع خطرآفرین بوده و هزینههایی جبران ناپذیر و روابط نامناسب محیطی را برای فرد یا افرادی که در جمع هستند، به دنبال دارد. خود محروم سازی دلایل دیگری نیز میتواند داشته باشد. از جمله این دلایل وجود شرم است. یک شخص فقیر ممکن نیست که به یک جشن عروسی دعوت شود؛ و اگر هم دعوت شود ممکن است تصمیم بگیرد که به آن جا نرود؛ چراکه نمیتواند به گونهای مناسب و با ظاهری آراسته و موجه در آن جا ظاهر شود. اکثر کسانی که خود محروم سازی میکنند، فقرای نامرئی هستند. اکثر آنها فقرای جدیدی هستند که هیچگاه فقر خود را بروز نمیدهند.
بحث فقر طولانی و مفصل است و ابعاد درونی و روان شناختی هم دارد. جا دارد بهطور خلاصه نگاهی به این بُعد داشته باشیم؟
هراس و دلهره، فقدان و مصیبت از جمله مفاهیمی هستند که همراه زندگی مردمان فقیر است. بیماری و مرگ همه جا هست. اما اضطراب و دلهرهای که یکی از وابستگان تان مریض شود و شما از عهده پرداخت مخارج آن برنمی آیید، تجربهای است که نه فقط در میان فقرا که در بین همه جوامع امری شایع است. این تجربه برای فقرا دردناک و عذاب آور است. زمانی که کاهش قابل توجهی در سطح زندگی و رفاه جامعه به وجود میآید و افراد طبقات متوسط جامعه در شرایط رکود فقیرتر میشوند، بیماریهای روانی شایعتر شده و رواج بیشتری مییابند. درون مایه تکراری و مضمون همیشگی تراژدی فقر داغی است که بر پیشانی این مردمان میگذارد. باید توضیح بدهم که چرا در این بحث به سمت فقر کشانده شدیم.
یکی از معضلات بزرگ در روستاهای ما فقر است. یکی از علتهای بزرگ مهاجرت روستاییان به شهر فقر در روستاهاست. البته فقر مختص روستا نیست و در شهر هم بسیار دیده میشود. اما یکی از علتهای مهم برای تخلیه شدن روستاها فقر است. ما هم اکنون روستاهای ثروتمند نیز داریم. روستاهایی که هم کشاورزان و هم باغداران و هم شهرنشینان در آن هستند. مسلم بدانید که هیچ گاه روستای ثروتمند خالی از سکنه نخواهد شد و همین طور روستای فقیر پر از جمعیت. مناعت طبع را از فقر جدا بدانید. کسانی هستند که با فقری که دارند مناعت طبع هم دارند و شما متوجه فقرشان نمیشوید. اما اغلب فقیران مناعت طبع ندارند.
بیشتر روستاییان ما توان تحمل فقر را ندارند، چرا که مردی نمیتواند زجر گرسنگی را برای خانواده اش بپسندد. و شاید تنها راهش مهاجرت به شهر است. شاید در شهرهای کوچک کاری پیدا نکند، و مجبور شود که به شهری بزرگتر برود. و خوب میدانید که شهرها هرچه بزرگتر میشوند به مراتب آسیبهای شان هم بزرگتر میشوند. هزینههای شهرهای بزرگتر بیشتر میشود. گفتهاند و خیلی هم درست گفتهاند که فقر دور باطل است. خروج از این دور باطل بسیار سخت است. اول هم گفتم تعریف روستاییان از زندگی مرفه با آن که ما تعریف میکنیم زمین تا آسمان متفاوت است. آنها نیازهای کاذب ندارند که زیاده خواه باشند. نیاز آنها در سطح خودشان است و برآورده کردن آن زیاد سخت نیست. نه این که به آنها پول بدهیم و بگوییم بروید زندگی کنید. به جای پول امکانات زندگی رفاهی را فراهم کنید. وقتی به روستایی پول دادید و همان پول کفاف هزینه درمانش را نکرد، آیا آن وقت او را فقیرتر نکردیم؟ ما هم آسوده خیال میشویم که نیاز مادی شان را برآورده کردهایم.
در این میان سیستم تأمین اجتماعی در کشورهای توسعه یافته به چه شکل است؟
بیشتر کشورهای توسعه یافته به سمت پیری و سالمندی میروند و رشد جمعیتی آنها به صفر و حتی زیر صفر میرسد از این رو سیستم تأمین اجتماعی آنها بیشتر بر روی مراقبت از سالمندان تمرکز دارد. همچنین تک فرزندی و سالمندی جامعه باعث شده که آنها برنامههای خاصی برای جوامع خود تدوین و تنظیم کنند. یکی از برنامههای مهم در این کشورها، مثلاً فرانسه، کمک هزینه درمان سالمندان را جزو اصلی ترین برنامههای تأمین اجتماعی خود میداند. یا مراقبت خانگی از سالمندان که به بیماریهای مزمن مبتلا هستند. در عین حال آنها کمکهای نقدی بسیاری میدهند تا خانوادهها ترغیب شوند فرزندان بیشتری داشته باشند،هرچند که این ترفند هم کارساز نشده است؛ زیرا برای افزایش جمعیت پرداخت پول نقدی یا کمک هزینه خانوادهها کار معقولی نیست. چون اگر زنانی بخواهند در جامعه فعال باشند و در بازار کار مشارکت داشته باشند مسئله شان پول نیست، بلکه مسئله شان، کار و فعال بودن است.
هرچه رشد و توسعه اقتصادی بالا باشد یا بالا برود همانطور هم تأمین اجتماعی باید بالا برود و بالعکس. حال با توجه به وضعیت در حال توسعه کشور، شرایط تأمین اجتماعی را چگونه میبینید؟
تردیدی وجود ندارد که هرگونه توسعه اقتصادی سطح تأمین نیازمندیهای جامعه را ارتقاء و برنامههای تأمین اجتماعی نیز با تأمین سلامت، بهداشت و امنیت روانی افراد، قابلیتهای انسانی را به عنوان عامل توسعه اقتصادی افزایش میدهد. تأمین اجتماعی در جوامع امروزی به یکی از سه روش زیر صورت میگیرد:
1- نظام ارزیابی سالارانه: در این نظام تعهدات جاری از محل درآمدهای جاری پرداخت میشود و اصل اساسی آن موازنه میان درآمدها و هزینههای سالانه است.
2- نظام ذخیرهگذاری کامل: در این نظام حق بیمههای دریافتی از فرد در حساب جداگانهای برای او سرمایهگذاری میشود.
3-نظام ذخیرهگذاری جزئی: این روش ترکیبی از دو روش پیشین است.
در کشور ما از نظام ارزیابی سالارانه استفاده میشود چرا؟ چون میزان مستمری دریافتی در آن ارتباط مستقیمی با میزان حق بیمههای پرداختی فرد ندارد. تأمین اجتماعی ایران عمدتاً بر درآمدهای ناشی از مشارکت خودِ افراد در زمان اشتغال آنها تکیه دارد. وقتی این میزان درآمد مشخص شد، آن وقت باید برویم سراغ روستاها و شاخصهای توسعه اقتصادی که بخش مهم آن تأمین اجتماعی روستاییان است. مهمترین این شاخصها تأمین اجتماعی به ویژه تأمین اجتماعی روستاییان است و این که به چه میزان و چند درصد از هزینههای اجتماعی روستاییان را جبران میکند؟ وقتی پاسخ این پرسشها را یافتید، درصد رشد واقعی یک کشور به دست میآید. واگرنه اعلام رقم میزان رشد اقتصادی کار سختی نیست. چون پژوهشگران ما دسترسی به اطلاعات ندارند نمیتوانند این درصدها را نقد کنند. پس این نوع پرسشها بدون پاسخ میماند.
همانطور که گفته شد یکی از شاخصهای مهم توسعه پایدار روستایی رفاه و تأمین اجتماعی است که دولتها باید به آن توجه ویژهای داشته باشند، اما بهنظر میرسد که متأسفانه توسعه فیزیکی و کالبدی روستاها به نوعی تمامی فضای کاری دولت را اشغال کرده و باعث شده که رفاه و تأمین اجتماعی روستاها فراموش شود. آیا این ادعا مورد تأیید شما هست یا نظر دیگری در این زمینه میتوان ارائه کرد؟
اول از همه باید ببینیم که روستاییان رفاه و زندگی خوب را چگونه تعریف میکنند و برداشت آنها از فقر و زندگی بد چگونه است؟ رفاه و فقر در اصل احتیاج به بیان ندارد، چون در زندگی واقعی به راحتی دیده میشود. من نمیدانم چگونه به این نتیجه رسیدهاند که باید نخست به توسعه کالبدی و سپس به باقی مشکلات و معضلات رسید. وقتی مردم روستا انگیزهای برای استفاده از آن امکانات ندارند، این توسعه فیزیکی چه مشکلی را حل میکند؟ البته شاید برخی معتقد باشند که برای رفاه روستاییان باید روستا به روستا بگردیم و تعاریف خاص هر منطقه را به دست بیاوریم. اما من میگویم که این کار عبث و بیهودهای است. تعریف رفاه، حداقل در کشور ما تقریباً یک تعریف مشخص و روشنی دارد. حتی ابعاد و جوانب یکسان و مشابه رفاه از بزرگترین شهر تا کوچکترین شهر، از رونق دارترین روستا تا روستایی که چند خانوار در آن بیشتر زندگی نمیکنند، حتی اعم از زن و مرد و پیر و جوان و... به هم شبیه است.
رفاه چند شاخص مهم دارد؛ رفاه برای زنان روستایی یعنی امنیت، بیمه اجتماعی و رسیدگی درمانی در روزهای پیری. برای مردان داشتن شغل مناسب و درآمد مناسب، بیمه اجتماعی و رسیدگی درمانی در روزهای پیری است. برای جوانان امکان دسترسی تحصیل، آرامش برای یافتن شغل مناسب، امکان ازدواج، امکان تهیه مسکن که البته این برای زنان و مردان فرقی نمیکند. یک فرد روستایی کسی را که دارای یک زندگی رضایت بخش است این گونه توصیف میکند: کسی که قادر است نیازمندیهای خانواده خود را از طریق چارپایانش تأمین کرده و در ضمن به دیگرانی که نیازمند ملزومات مادی و غیرمادی یا مشورت باشند، کمک کند. یا یک شهروند رفاه را برای من این گونه تعریف کرد: مرفه کسی است که دارای اعتبار، آبرومندی و مسوولیت بوده و با احترام، آرامش ذهنی، امنیت و استقلال در میان مردم زندگی کند. کسی که قادر باشد به سادگی ازدواج کند، و از عهده بزرگ کردن و تربیت فرزندانش برآید. آنها را به مدرسه بفرستد و در صورت لزوم توانایی آن را داشته باشد که آنها را به بیمارستان ببرد، لباس مناسب برای خانواده اش تهیه کند. من بین تعریف آن روستایی و این شهری تفاوتی قایل نیستم. چرا؟ چون هر دو درباره یک چیز یا یک هدف صحبت میکنند. هر دو دنبال ثروت کلان نیستند. هر دو فقط به دنبال رفع نیازهای جاری زندگی هستند. هر دو زیاده خواه نیستند. اگر روستایی ما میگفت که دوست دارم فلان رأس چارپا یا فلان هکتار زمین داشته باشم میگفتم اینها هرگز به رفاه نمیرسند. یا شهری میگفت آپارتمان در فلان منطقه شهر، یا فلان اتومبیل مدل بالا میخواهم، میگفتم رفاه این افراد قابل دسترسی نیست، اما نیاز این فرد روستایی و آن فرد شهری نیاز اولیه برای یک زندگی معمولی است. به این نیازها باید توجه کنیم.
شاید متوجه منظور شما شده باشم: برخورداری از مادیات فیزیکی به تنهایی برای یک زندگی رضایت بخش کافی نیست. من میخواهم ساده زندگی کنم، خانهای بزرگ نمیخواهم، خانهام فقط کمی راحتتر باشد، نه بزرگتر. آیا درست متوجه شدم؟
این جملات شما میتواند آرزوی ساده روستاییان ما باشد. تقلایی برای رسیدن به اندک بهبودی. برخورداری از امکانات کافی و مناسب یک زندگی رضایت بخش، چیزی گزافه خواهانه و غیرواقعی نیست. روستاییان ما ثروت مادی را الزاماً جزو لاینفکی از رفاه نمیدانند، بلکه در آرزوی برخورداری از حداقلی از بهبود امکانات و نه چیزی گزافتر از آن بودند. بُعد مادی زندگی آن گونه که خود ابراز داشته اند: صرفاً داشتن میزان معقولی از امکانات برای گذران یک زندگی ساده است.
بنابراین، به زعم این مردمان ثروت و مادیات تنها بُعدی در میان ابعاد دیگر است. از طرف دیگر مسئله فقط این نیست که خواستهای مادی این مردمان حداقلی است؛ بلکه بدتر از آن است که آنها در وضعیت بسیار بدی بدون هیچ امکاناتی زندگی میکنند. از این روست که حداقلی از بهبود برای آنها زیاد به چشم میآید. این به ویژه در مورد زنانی صادق است که وضعیتی به مراتب بدتر دارند. در یک تحقیقی که انجام شده زنان زندگی خوب و مرفه را این گونه تعریف میکنند: ملزومات و اسباب ضروری مانند داشتن وسایل آشپزخانه در حد کفایت، سطل مخصوص آب کشیدن از چاه و قفسهای برای نگهداری ظروف. هیچکدام از این آرزوها و خواستهای معتدل که اتفاقاً مطابق با افقهای مردمان فقیر است در توسعه لحاظ نشدهاند و نیز هیچ تلاش محدودی هم برای مساعدت آنها و کمک کردن به آنها صورت نگرفته است. بلکه برعکس همیشه همه برنامهها به گونهای بودهاند که محدودیتهای پیش روی مردمان روستایی را تقویت کردهاند.
شما برای اینکه در روستاهای ما رفاه نسبی برقرار شود چه الزامها و ضرورتهایی در نظر میگیرید؟
من برای رفاه مادی سه بُعد در نظر میگیرم: غذا، سرمایه و کار. نخست غذا: غذای کافی یک نیاز جهانی و گرسنگی یک معضل جهانی است. اکثر مردم جهان از گرسنگی بیشتر میترسند تا از بیماری. روستاییان هم تأمین غذای کافی برای مصرف روزانه را از ویژگیهای مهم و اساسی رفاه اجتماعی عنوان میکنند. داشتن سه وعده غذا در روز مهمترین شاخص رفاه اجتماعی است. احساس امنیت غذایی در اغلب مناطق جهان به راحتی به دست نمیآید. این که مردم چند ماه در سال امنیت غذایی دارند نیز به عنوان معیاری اساسی در تعیین سطح رفاه و بهزیستی به ویژه در روستاها دارای اهمیت است. دوم دارایی و سرمایه: برای کسانی که در مناطق روستایی زندگی میکنند حفظ امنیت منابع ضروری آنها به ویژه زمین از دیگر معیارهای تقریباً جهان شمول رفاه و بهزیستی است. به همین ترتیب در مناطق شهری نیازهای موازی مشتمل بر پس انداز و سرمایه و دسترسی به کالای مصرفی است. در مناطق شهری رفاه و بهزیستی با سرمایه اولیه جهت آغاز به کار، تعریف شده است. از سوی دیگر نیاز به مسکن و اثاثیه منزل همچنین ابزار و وسایل منزل از دیگر ابعاد جهانی رفاه و بهزیستی تلقی میشوند. البته این نکته لازم به ذکر است که روستاییان وقتی از خانه صحبت میکنند منظور سازهای ساده و محقر است که جلوی باران را میگیرد، و نه چیزی گزافتر. سوم کار: کار امرار معاش تقریباً هدف و آرزویی جهانی است. روستاییان پول را به تنهایی و صرفاً به خاطر خود پول نمیخواهند؛ بلکه هرگاه که از آن اسم میبرند با ابعاد دیگر رفاه از قبیل توانایی پیدا کردن کاری برای به دست آوردن پول، خرید لباس و پرداخت هزینه مراقبتهای بهداشتی و مدرسه آن را به کار میبرند. کار منشأ هر تفاوت و تمایزی در جهان است. از نظر روستاییان کار در مناطق روستایی، اشکال و صور مختلفی به خود میگیرد که عموماً کار کشاورزی و یا کاری مرتبط با زمین است. کار در مناطق شهری برای افراد بیکار و یا کسانی که از طریق کارهای غیررسمی و یا غیرقانونی امرار معاش میکنند، عموماً منظور یک کار ثابت است. کار مولد جهت امرار معاش مکفی و مطمئن که زنان و مردان تمنای کار کردن داشتند و اهمیت پرداخت مرتب دستمزدها، آرزو و تمنای همه روستاییان است.
هرچند انتقاداتی بر توسعه کالبدی در روستاها وارد است، اما برای رسیدن به رفاه و سلامت جسمانی توسعه کالبدی از اهمیت خاصی برخوردار است. نظر شما در این رابطه چیست؟
ابعادی که مشتمل بر تندرستی و رفاه جسمانی ناشی از سلامت و خوب به نظر رسیدن و نیز محیط فیزیکی یا شرایط زیستی مناسب است نیز مهم میباشد. بهداشت و سلامت و دسترسی به خدمات بهداشتی تقریباً در هر جایی دارای اهمیت بوده و اصولی پذیرفته شده است. بدن سالم مقدمه و پیش زمینه کار و فعالیت تلقی میشود. از این منظر بدن سالم برای رفاه ضرورت مییابد، چرا که افراد مریض و کم بنیه توانایی انجام کار کردن را ندارند. با این وصف ابعاد محیط زیست فیزیکی در یک بافت نامناسب بیشتر مورد توجه قرار دارد. در ایران اگر چه اقدامات مربوط به تأمین اجتماعی و حمایت از فقرا و آسیب پذیران روستایی سابقهای دست کم 40 ساله دارد اما دستاوردهای برنامهها از حیث کاهش فقر و آسیب پذیری در آمدی در نقاط روستایی کشور در خور توجه نیست در نتیجه پیش شرط اساسی توفیق در برنامههای کاهش فقر انجام مطالعات علمی و روشمند برای شناخت و تحلیل فقر است. بخش مهمی از فقرا و گرسنگان در نواحی روستایی زندگی میکنند بنابراین میتوان گفت توفیق در برنامههای فقر زدایی مستلزم گسترش مطالعات علمی فقرشناسی در نواحی روستایی و کوشش مستمر برای ارتقای کمی و کیفی این مطالعات است.
برای تعیین خط فقر خانوارها با ویژگیها و ابعاد مختلف از چه مقیاس یا معادلی استفاده شود؟
خط فقر مطلق عبارت از مقدار درآمدی است که برای تأمین حداقل نیازهای افراد (غذا، پوشاک، مسکن، و نظایر آن) لازم است و تأمین نشدن آن موجب میشود تا فرد مورد بررسی به عنوان فقیر در نظر گرفته شود. این روش تعیین خط فقر را روش نیازهای اساسی میگویند. خط فقر نسبی به صورت درصد معینی از درآمد جامعه یا به شکل یک مرز درآمدی است که درصد معینی از درآمد جامعه پایینتر از آن قرار میگیرند. فقر نسبی در واقع به شرایطی اطلاق میشود که فرد درآمد مورد نیاز برای دسترسی به سطح زندگی متوسط جامعه و برخورداری از متوسط رفاه جامعه را نداشته باشد. بنابراین خط فقر نسبی عبارت است از معادل ریالی مخارجی که فرد برای دسترسی به متوسط سطح زندگی جامعه نیاز دارد. برای محاسبه خط فقر نسبی ابتدا مفهوم فقر نسبی مورد نیاز است، سپس متناسب با این مفهوم، شاخصهایی مورد استفاده قرار میگیرد که نشان دهنده متوسط مصرف جامعه باشد. روشهای عملی برای اندازه گیری خط فقر نسبی عبارتاند از روش معکوس ضریب انگل،50 یا 60 درصد میانه توزیع مخارج، 50 یا 66 درصد نمای (مد) توزیع مخارج است. انتخاب خط فقر نسبی موجب میشود که همواره در جامعه عدهای از افراد به عنوان فقیر معرفی شوند.
شما وضعیت فقر در روستاها چگونه دستهبندی میکنید؟
تعیین آسیبپذیری در جامعه روستایی و وضعیت فقر در آن، مستلزم تعریف وضعیت فقر روستایی و آگاهی از شرایط زندگی روستائیان فقیر است. برای تعریف وضعیت فقر روستایی علاوه بر استفاده از ملاکهای "مالکیت زمین و دام" و "درآمد" از شاخصهای زیر میتوان بهره گرفت:
1- درجه امنیت غذایی: که بر مبنای الگوی تغذیه، میزان کالری و ترکیب غذایی متعارف خانوار تعریف میشود.
2- وضعیت جسمانی: بر مبنای سلامت، قد، وزن، متوسط عمر و... سنجیده میشود.
3- قدرت: بر مبنای اقتدار خانوارهای مرفه و بی قدرتی خانوارهای کم درآمد و فقیر تعریف میشود.
4- رفتار اجتماعی: بر مبنای جمع گرائی و مشارکت فعال خانوارهای روستایی مرفه و متوسط و انزوای خانوارهای فقیر تعریف میشود.
چند وقتی است که نکتهای در ذهنم مرا به خود مشغول کرده است؛ طرد اجتماعی یا محرومیت اجتماعی باعث افزایش فقر میشود. آیا این درست است؟
طرد اجتماعی اشکال متفاوتی میتواند به خود بگیرد. عدم آشنایی یا آشنایی اندک با زبان اکثریت، سلیس و روان صحبت نکردن، لهجه داشتن، میتواند از جمله عوامل طرد اجتماعی باشد. ممانعت از تحصیل به هر دلیلی که باشد از دیگر عوامل طرد اجتماعی محسوب میشود. اما محرومیت اجتماعی به طرق مختلف همبسته و همزاد فقر است. فقیرترین فقرا اغلب حتی به وسیله فقرای دیگر نیز به شدت طرد و انکار میشوند. اشکال مختلف طرد و محرومیت اجتماعی، انزوا و تنهایی عمدتاً بر آنهایی تحمیل میشود که بیشتر رنج کشیدهاند. تنهایی و فقدان حمایت اجتماعی در بین فقرا عموماً و به ویژه در بین سالخوردگان تجربه ی معمول است. آنها که از حمایت اجتماعی کمتری برخوردارند انگ فقیری به آنها زده میشود. در یکی از مناطق روستایی زنی سالخورده اظهار میکرد که : "جوانان این جا کاری ندارند، شما نمیتوانید تصور کنید که من به عنوان یک آدم تنها و بی کس وقتی میبینم این جوانان بیکار هستند چه احساسی دارم. من نخستین کسی بودم که جوانان را تشویق میکردم که به شهر بروند. وقتی میدیدم زندگی شان دارد تباه میشود احساس به مراتب بدتری داشتم." تنهایی و انزوا برای آنهایی که فقیرند و یا آنهایی که توانایی ابراز وجود ندارند به مراتب شدیدتر احساس میشود. در همین تهران محققین ما غذای شان را با مصاحبه شوندگان تقسیم میکردند، یا برای آنها غذا میخریدند. فقر فاجعه میآفریند و زبان گویای این مردم فقیر را الکن و ناتوان میسازد.
خود محرومسازی زمانی اتفاق میافتد که به نظر میرسد وارد شدن در جمع خطرآفرین بوده و هزینههایی جبران ناپذیر و روابط نامناسب محیطی را برای فرد یا افرادی که در جمع هستند، به دنبال دارد. خود محروم سازی دلایل دیگری نیز میتواند داشته باشد. از جمله این دلایل وجود شرم است. یک شخص فقیر ممکن نیست که به یک جشن عروسی دعوت شود؛ و اگر هم دعوت شود ممکن است تصمیم بگیرد که به آنجا نرود؛ چراکه نمیتواند به گونهای مناسب و با ظاهری آراسته و موجه در آن جا ظاهر شود. اکثر کسانی که خود محروم سازی میکنند، فقرای نامرئی هستند. اکثر آنه ا فقرای جدیدی هستند که هیچگاه فقر خود را بروز نمیدهند.
بحث فقر طولانی و مفصل است و تا این جا تا حد فضایی که داشتیم به بحث جامعهشناختی آن پرداختیم، اما فقر ابعاد درونی و روان شناختی هم دارد. جا دارد به طور خلاصه نگاهی به این بُعد هم داشته باشیم؟
هراس و دلهره، فقدان و مصیبت از جمله مفاهیمی هستند که همراه زندگی مردمان فقیر است. بیماری و مرگ همه جا هست. اما اضطراب و دلهرهای که یکی از وابستگان تان مریض شود و شما از عهده پرداخت مخارج آن برنمی آیید، تجربهای است که نه فقط در میان فقرا که در بین همه جوامع امری شایع است. این تجربه برای فقرا دردناک و عذاب آور است. زمانی که کاهش قابل توجهی در سطح زندگی و رفاه جامعه به وجود میآید و افراد طبقات متوسط جامعه در شرایط رکود فقیرتر میشوند، بیماریهای روانی شایعتر شده و رواج بیشتری مییابند. درون مایه تکراری و مضمون همیشگی تراژدی فقر داغی است که بر پیشانی این مردمان میگذارد. باید توضیح بدهم که چرا در این بحث به سمت فقر کشانده شدیم.
یکی از معضلات بزرگ در روستاهای ما فقر است. یکی از علتهای بزرگ مهاجرت روستاییان به شهر فقر در روستاهاست. البته فقر مختص روستا نیست و در شهر هم بسیار دیده میشود. اما یکی از علتهای مهم برای تخلیه شدن روستاها فقر است. ما هم اکنون روستاهای ثروتمند نیز داریم. روستاهایی که هم کشاورزان و هم باغداران و هم شهرنشینان در آن هستند. مسلم بدانید که هیچ گاه روستای ثروتمند خالی از سکنه نخواهد شد و همین طور روستای فقیر پر از جمعیت. مناعت طبع را از فقر جدا بدانید. کسانی هستند که با فقری که دارند مناعت طبع هم دارند و شما متوجه فقرشان نمیشوید، اما بیشتر فقیران مناعت طبع ندارند.
اغلب روستاییان ما توان تحمل فقر را ندارند، چرا که مردی نمیتواند زجر گرسنگی را برای خانوادهاش بپسندد. و شاید تنها راهش مهاجرت به شهر است. شاید در شهرهای کوچک کاری پیدا نکند، و مجبور شود که به شهری بزرگتر برود. و خوب میدانید که شهرها هرچه بزرگتر میشوند به مراتب آسیبهای شان هم بزرگتر میشوند. هزینههای شهرهای بزرگتر بیشتر میشود. گفتهاند و خیلی هم درست گفتهاند که فقر دور باطل است. خروج از این دور باطل بسیار سخت است. در ابتدا هم گفتم تعریف روستاییان از زندگی مرفه با آن که ما تعریف میکنیم زمین تا آسمان متفاوت است. آنها نیازهای کاذب ندارند که زیاده خواه باشند. نیاز آنها در سطح خودشان است و برآورده کردن آن زیاد سخت نیست. نه این که به آنها پول بدهیم و بگوییم بروید زندگی کنید. به جای پول امکانات زندگی رفاهی را فراهم کنید. وقتی به روستایی پول دادید و همان پول کفاف هزینه درمانش را نکرد، آیا آن وقت او را فقیرتر نکردیم؟ ما هم آسوده خیال میشویم که نیاز مادی شان را برآورده کردهایم./
دیدگاه تان را بنویسید