"محمد عواطفی همت" عضو هیات علمی پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران در گفت و گو با ایانا:
جنگلها نیاز به سرمایهگذاری بیشتری دارند/ طرح تنفس جنگل صرفهی اقتصادی ندارد/ جنگلنشینان میتوانند شریکهای خوبی برای مدیریت جنگل باشند
شاید با شنیدن نام جنگل موضوعی که ابتدا به ذهن میرسد محلی برای تمدد اعصاب، تفریح وگردش است؛ و اینکه چند ساعتی به دور از مشغلههای زندگی روزمره با خانواده و دوستان و یا به تنهایی در جنگلها سپری کنیم. اما همانطور که میدانیم کارکرد جنگلها تنها به تفریحگاهها محدود نمیشوند، جنگلها گنجینههای طبیعی هستند که نقش مهمی در اعتدال آب و هوا، حفظ مرغوبیت خاک، جلوگیری از سیلاب، جلوگیری از آلودگی هوا و موارد دیگری از این دست دارند که به صورت غیرمستقیم بر اقتصاد کشور تاثیرگذار است.
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) -مونا شعبان:
شاید با شنیدن نام جنگل موضوعی که ابتدا به ذهن میرسد محلی برای تمدد اعصاب، تفریح وگردش است؛ و اینکه چند ساعتی به دور از مشغلههای زندگی روزمره با خانواده و دوستان و یا به تنهایی در جنگلها سپری کنیم. اما همانطور که میدانیم کارکرد جنگلها تنها به تفریحگاهها محدود نمیشوند، جنگلها گنجینههای طبیعی هستند که نقش مهمی در اعتدال آب و هوا، حفظ مرغوبیت خاک، جلوگیری از سیلاب، جلوگیری از آلودگی هوا و موارد دیگری از این دست دارند که به صورت غیرمستقیم بر اقتصاد کشور تاثیرگذار است. از اینرو باتوجه به اهمیت این نعمت الهی، سراغ دکتر محمد عواطفی همت عضو هیات علمی پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، متخصص در زمینهی مسایل اجتماعی و اقتصادی جنگل رفتهایم تا ضمن گفت و گویی در زمینه اقتصاد جنگل به وضعیت کلی جنگلنشینان بپردازیم، این گفت و گو از نظرتان می گذرد:
*فکر کنم با یک سوال کلی بحث رو آغاز کنیم بهتر باشد، به نظرشما آیا تعریف درستی از اقتصاد جنگل در کشور وجود دارد یا بهتر است اینگونه بپرسم چقدر بحث اقتصاد در جنگل مهم است؟
یک پایهی توسعهی پایدار، اقتصاد است و پایه های دیگر آن مسایل فرهنگی، اجتماعی و محیط زیستی، هستند. ما نمی توانیم بگوییم که اقتصاد منابع طبیعی یا بخش جنگل دیده نشود یا کمرنگ دیده شود. در همه بخش ها در تصمیمگیری ها معمولا برآورد سود و زیان را انجام می دهند و بر آن اساس تصمیم میگیرند. بنابراین چه بخواهیم چه نخواهیم اقتصاد در همه جا نقش خودش را بازی میکند. اما تبدیل منابع طبیعی و جنگل ها به تومان، ریال و دلار کار مشکلی است. ولی بر اساس آمارها در مقیاس جهانی به طور متوسط دولتها در دنیا برای هر هکتار جنگل در سال 7 دلار خرج کردهاند، اما به صورت ملموس چیزی که از جنگلها به دست آورده اند میانگین پنج دلار بوده است. در ظاهر در هر هکتار دو دلار از نظر مالی زیان کردهاند، ولی باید گفت که این سرمایهگذاری با ارائه خدمات جنگلها به همهی اقشار جامعه، و حتی همهی جمعیت دنیا از جمله گرفتن دیاکسیدکربن جو و پس دادن اکسیژن و هوای خوب نه تنها جبران شده است بلکه اگر درست محاسبه کنیم ارزش افزوده بالایی را نیز به همراه داشته است از جمله جنگل ها از فرسایش خاک جلوگیری و جریان آبها را تنظیم کرده و میکنند، در عین حال اگر کسی هم با دقت تمام به محاسبه قیمت نهایی بپردازد ولی هنوز افکار عمومی آماده نیست تا برای این دسته از کارکردها بهایی در مقیاس کلان بپردازد.
ما به صورت فطری پذیرفته ایم که جنگل این کارها را انجام میدهد و فکر میکنیم این وظیفهای است که در داستان آفرینش به عهده جنگل گذاشته شده است. بنابراین چنین ارزشهایی را وارد محاسبات نمیکنیم. گرچه تلاشها این است که حسابداری در دنیا به سمت حسابداری سبز برود و اینگونه ارقام دیده شود. با این همه براساس برخی برآوردهای انجام شده بیش از 50 درصد ارزش جنگلها، ارزش خدماتی است که رایگان در اختیار جامعه قرار میگیرد و به آنها خدمات غیربازاری گفته میشود، درواقع روشی برای محاسبه آن منافع هنوز به وجود نیامده است.
*البته برخی از کشورها به این باور رسیدهاند که اگر بخشی از مجموع هزینهها به آن ها برنگردد، ضرر چندانی نمیکنند چراکه جنگلها خدماتی دارند که به صورت غیرمستقیم بیشتر از آن مقدار هزینهی اضافی، برایشان منفعت دارد، در ایران شرایط کلی به چه صورت است؟
در ایران کمی وضعیت متفاوت است، منابع خدادادی را بیمهابا مصرف میکنیم زیرا نفت، گاز، معادن فلزی و غیرفلزی وسیعی داریم و این باعث میشود خیلی محاسبات عاقلانه انجام ندهیم. مساله دیگر این است که ما در کشور به لحاظ پوشش جنگلی فقیر هستیم. بر اساس یک تقسیم بندی جهانی، کشورهایی که کمتر از 10 درصد خاکشان جنگل باشد، کشورهایی با پوشش کم جنگل نام می گیرند که ما جزو آن کشورها هستیم. ضمن آن که ما یکی از کشورهایی هستیم که در دنیا رقم بالایی از فرسایش خاک داریم، و یکی از عواملی که باعث میشود فرسایش خاک کاهش پیدا کند جنگل است. در این صورت به نظر میرسد دولت ها اگر سرمایهگذاری بیشتری روی جنگل ها انجام بدهند کار عاقلانه ای انجام داده اند.
از لحاظ منابع آبی هم در محدودیت هستیم، و اگر بخواهیم منابع آبی را ذخیره کنیم، راحتترین راه را تاسیس سد می دانیم، این درحالی است که برای مثال آب را در فلات مرکزی ایران مقابل آفتاب قرار میدهیم و این باعث می شود سالانه مقداری از آن تبخیر شود. پتانسیل تبخیر در فلات ایران حدود سه هزار تا چهار هزار میلیمتر در سال است. برای مثال اگر چهارمتر آب در مقابل آفتاب باشد، در سال این میزان تبخیر میشود، سدها با آب کشور جنین کاری میکنند. اما جنگلها آب را تنظیم میکنند، طبق استانداردهای جهانی، جنگلها سالانه به طور متوسط حدود 2700 متر مکعب آب را تنظیم می کنند. البته بعضی منابع 4000 مترمکعب هم ذکر کرده اند؛ به دلیل اینکه خاکشان اسفنجی است، پوشش تاج، پوشش لاشبرگ و و ریشهها آب را ذخیره میکنند و ذره ذره پس میدهند.
از زاویه ای دیگر در روزهای تعطیل میبینیم چه تعداد مردم راه میافتند و به سمت شمال میروند، به دلیل اینکه به فضای جنگلی و یا پارک ها برای آرامش و تجدید قوا نیاز دارند. در این صورت به نظر میرسد دولت ها اگر سرمایهگذاری بیشتری روی جنگل ها انجام بدهند کار عاقلانه ای انجام داده اند.
*با توجه به بحران محیط زیستی که با آن مواجه ایم، آیا سرمایه گذاری دولتی کافی است؟
با توجه به وضعیتی که ما داریم در این زمینه خیلی بیشتر باید سرمایهگذاری کنیم. با توجه به این که مدیران همیشه از کمبود بودجه شکایت دارند، ظاهرا سازمان جنگلها هم یکی از کمترین بودجههای سازمان ها و وزارتخانه های کشور را دارد. به هر صورت باتوجه به اینکه حدود 83 درصد کشور، منابع ملی شامل جنگل، مرتع، بیایان و کوه است، مالکیت اینها عمومی است و سازمان جنگلها و مراتع متولی اینها است و این سازمان باید خیلی قویتر و بودجهی بیشتری داشته باشد. ولی بودجه کم است و سازمان جنگلها نمیتواند به اندازه کافی در امر حفاظت، احیا، و حراست از اینها سرمایهگذاری کند و این باعث میشود که وضعیت جنگل و مرتع به صورت کلی در کشور ما خیلی مطلوب و ایدهآل نباشد.
ولی موضوع مهم آن است که هر کاری که میخواهد انجام شود، یک مبنای اقتصادی هم باید داشته باشد. یادم هست چند سال پیش این جا در کرج پژوهش دانشجویی انجام و مشخص شد برای مدیریت یک واحد جنگلی، یکان مدیریت جنگل باید به لحاظ اقتصادی خودکفا و پایا باشد. اگر دولت به اینها پول تزریق نکند نمیتوانند پایدار باشند و این باعث میشود خیلی وقتها از جنگلهای ما آنچنان که باید و شاید مراقبت نمیشود؛ نمونههای جنگلهای شمال و جنگل های سایر نقاط کشور هستند. جنگل ها به لحاظ اقتصادی میتوانند پایا باشند. تولید آن ها در اقتصاد ملی به کار گرفته شود و از محل آن تولید هزینههای نگهداری تامین شود. اخیرا ایدههایی مطرح شده است که میتواند این تولید را متوقف کنند ...
*منظورتان طرح تنفس جنگل؟
بله
*شما مخالفید؟
بله من به جد جزو مخالفانش هستم...
*دلایلتان چیست؟
به طور خلاصه بحث تنفس جنگل خیلی خام و نپخته است و وضعیت را از آن چیزی که در حال حاضر است بهتر نخواهد کرد. مدیریت جنگل لازم است ولی منابع مالی برای مدیریت هم ضروری است.
*شاید چون طرح تنفس جنگل از جهتی راحتتر از مشارکت دادن جنگلنشینان و آموزش آنها برای مشارکت در امر حفاظت و نگهداری جنگل است؟
اگر بخواهیم کلانتر نگاه کنیم در مملکت ما همیشه تولید سخت بوده است. ما به تجارت بیشتر از تولید توجه داریم. تولیدکننده همیشه تحت فشار است، همه چیز را وارد میکنیم. سالانه حدود 25 میلیارد دلار کالا به داخل این ممکلت قاچاق میشود، البته گفتهاند کاهش پیدا کرده است. سالهایی بود که از محل فروش منابع غیرقابل تجدید، به طور رسمی و غیررسمی، حدود 100 میلیارد دلار در سال واردات داشتیم؛ از محصولات غذایی گرفته تا لوازم آرایشی، بهداشتی، دارو و دیگر تجهیزات. با واردات این اقلام، جنگل را هم تعطیل و چوب را هم وارد کنیم، این ایدهی قشنگی نیست. ما حافظه کوتاهمدتی داریم و همه چیز را به سرعت فراموش میکنیم ...
*ولی بسیاری از کارشناسان سیستم کنونی را برای حفاظت از جنگل و منابع طبیعی ناکارآمد می دانند؟
سیستم حاضر را میتوان اصلاح کرد، اصلاح این سیستم هزینههای کمتری خواهد داشت تا اینکه کسی بخواهد دوباره سیستم را بسازد. البته نباید فراموش کنیم که این سیستم، حاصل برآیند کلی نیروهای مختلف است و تنها محصول مدیر جنگل یا یک کسب و کار خصوصی نیست. دستاندرکاران متنوع هستند و منافع متضادی دارند، دسترسی به منابع قدرت دارند و همهی آنها در جریان شکلگیری این تصمیمات اعمال نظر میکنند. با تعطیلی بهره برداری طرح های جنگلداری از عهده هزینه ها برنخواهند آمد و خودبه خود تعطیل می شوند. وانگهی با توجه به این که بنای حفاظت جنگل در کشور ما مبتنی بر حفاظت فیزیکی بوده، با تضعیف این اثر حفاظتی، بحث قاچاق چوب، تجاوز به عرصه های ملی و دیگر موارد تشدید میشود.
در دنیا هم سیاستهای محیطزیستی، سیاستهای جنگل، سیاستهای منابع طبیعی خیلی بیشتر مورد توجه هستند. جنگل یک اکوسیستم پیچیده است و دورهی حیاتش طولانی است. از وقتی یک درخت نهال است تا وقتی که به مرحله استفاده میرسد ممکن است یکی دو قرن طول بکشد. معمولا میگویند نهالی که جنگلبانان بکارند به تابوتشان نمیرسد و در چنین وضعیت پیچیده ای، آسیبهای تصمیمات کوتاهمدت خیلی بیشتر خواهد بود. برای همین است که میگویند سیاستی باشد که بلندمدت را به ما نشان بدهد و ما دچار روزمرگی نشویم.
*یکی از کارها در مدیریت جنگلها کمک گرفتن از جنگلنشینان است، در حال حاضر شرایط زندگی جنگلنشینان به چه صورت است؟
جنگلنشینان و یا روستانشینان بخشی از هممیهنان ما هستند که ممکن است در استان سیستان و بلوچستان، خوزستان، خراسان، آذربایجان و ... زندگی کنند؛ شرایط شان کم و بیش شبیه هم است، به اندازهی کافی امکاناتی برای کار ندارند، تولید اقتصادی به اندازهی کافی نیست و این باعث میشود از آنجا کنده شوند، شهرهای غولپیکر شکل بگیرند و هزار جور آسیب و ناملایمات از حاشیه نشینان بیرون بیاید. البته یک اتفاقی که تقریبا در همهی جای دنیا افتاده، جنگلها در مناطق دوردستی که میتوانسته قابلیتهای بالایی داشته باشند عقبنشینی کرده و به دلیل دوری از مرکز به فقر دچار شده اند که این فقر هم شامل حال جنگل و هم شامل حال جنگلنشین شده است.
از این رو فقرا یا کسانی که دچار محرومیتهایی هستند آنها وابستگی بیشتری به طبیعت دارند و مقدار زیادی از احتیاجاتشان را از طبیعت به دست میآورند. البته استفاده بیش از حد از توان طبیعیت، باعث افت طبیعت میشود و طبیعت که افت میکند آنها فقیرتر میشوند. جنگلنشینان ما چنین وضعیتی دارند. به عنوان مثال خیلی وقتها که از رامسر به سمت غرب یعنی گیلان میروید، متوجه میشوید خیلی جاها تک خانوار زندگی می کنند، دیگر روستا نیستند و در تکخانوارها محرومیت به اشکال مختلف بیشتر است، اما در روستاها امکانات از جمله آموزش و بهداشت و به طور کلی یک سری زیربناها می رود که در شرایط زیست تک خانوار، انتقال چنین امکاناتی غیراقتصادی است. استان چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد، کردستان، خوزستان و ... هم به همین شکل است.
*برخی یکی از دلایل تخلیه جنگل را استفادهی جنگلنشنیان از جنگل میدانند که این باعث صدمه به جنگل میشود، نظر شما در این باره چیست؟
بله، وجه دیگرِ جنگلنشینان که معمولا ما متخصصان آن را خیلی دوست نداریم استفادهی آنها از منابع طبیعی است، خیلی وقتها منبع انرژی آنها جنگل است، بوتهکنی و درختان را قطع میکنند، این ناشی از یک نیاز است. به عنوان مثال من فکر میکنم من هم شبهای زیادی را در سختی سرما و نبود امکانات هیزم تهیه کردم، این غیرقابل اجتناب است. مثلا در منطقه کجور، روستایی از شعبهای که نفت در آن منطقه توزیع میکند 30 کیلومتر فاصله دارد و بعد نفت لیتری 150 تومان است و اگر قرار باشد برای آن روستا برود میشود چندصدتومان؛ همچنین روستایی باید در فصلی که هنوز راه بسته نشده، آن را تهیه کند. شاید آن زمان برای خریداری سوخت پول نداشته باشد و زمانی پول دستش میآید که بارندگی و برف باعث بسته شدن جادهها میشود و او دیگر نمیتواند نفت بخرد. بنابراین این باعث میشود که وابستگیاش به هیزم و چوب جنگل بیشتر شود. من موافق این نیستم که از هیزم استفاده کنیم اما بعضی وقتها چارهای نیست. جنگلنشینان چنین وضعیتی دارند. به عینه میبینم جاهایی که امکانش بوده، جنگلنشینان تغییر وضعیت داده اند یعنی اگر گاز رفته، یا خیلیجاها که گاز هم نبوده و به نفت دسترسی داشتند، جنگل بیشتر مورد حفاظت واقع شده است.
*آیا تخلیه جنگل از جنگل نشینان می تواند راه حل مناسبی باشد. و دیگر این که آیا جنگل بدون مدیریت انسانی به طور کلی پایا نخواهد بود؟
البته به نظر میآید تخلیه جنگل راه خوبی نیست. ممکن است بعضی از صاحب نظران فکر کنند جنگلی که آدمها در آن کمتر هستند مسالهی کمتری خواهد داشت، ولی این گونه نیست. البته درست است که جنگل به خودی خود یک اکوسیستم پایا است یعنی اگر آدمها نباشند جنگلها خواهند بود. کلام معروف شاتو بریان در این باره جالب است که میگوید جنگلها مقدم بر تمدنها هستند و بیابان ها به دنبال آن ها آمدند. طبیعتا اگر آدمها نباشند جنگلها پایدار خواهند ماند. اما در حال حاضر وضعیت به شکلی است که جنگلها و آدمها با هم هستند یعنی یک سیستم اجتماعی اکولوژیک شکل گرفته است. حالا اگر شما بخواهید بخشی از سیستم اجتماعی اکولوژیک را حذف کنید در دنیای واقعی غیرممکن است یا آسیبهایی جدی به دنبال خواهد داشت.
خیلی جاها جنگلنشینان به عرصه تعلق خاطر دارند و مثل نگهبان رفتار می کنند. مثلا آتشسوزی که میشود خیلی وقتها زود خبردار میشوند و خبر میدهند، شاید تا منابع طبیعی بخواهد نیروهایش را به آنجا ببرد چهار پنج ساعت طول بکشد در حالیکه آنها آنجا هستند و به سرعت اقدام میکنند. برای بحث قاچاق و بحث حیات وحش هم به همین شکل است و البته میتواند برعکس هم باشد. بعضی وقتها به دلیل بعضی مسایل آنها خودشان عامل ایجاد آتشسوزی، قاچاق و شکار هستند منتهی به نظر میآید اینکه ما بخواهیم به صورت دستوری آنها را حذف کنیم و یا به آنها امکانات ندهیم که خودشان تخلیه کنند واقعا باید راجع این موضوع خیلی جدیتر فکر شود.
نمونههای زیادی است که سازمانی مثل جنگلبانی روستاها یا خانوارهایی را به هر دلیلی جا به جا کرده که معمولا دو اتفاق افتاده است: از یک طرف این افراد به شدت دچار آسیبهای اجتماعی شده اند، چون خیلی با زندگی شهرنشینی آشنا نبودند، تولیدکننده هایی بودند که با ورود به شهر، مصرفکننده و دچار نابه سامانی شدند. از طرف دیگر از مکانی که کوچانده شده اند، حفاظت بهتری به عمل نیامده است. با بعضی از روستاییها که صحبت میکردم میگفتند ما را از آنجا آواره و بعدا همانجا را به رستوران و یا پرورش ماهی تبدیل کردند یا تبدیل به شهرک صنعتی و یا ویلاسازی شد. از این نمونهها زیاد است. البته جاهایی هم بوده که منابع طبیعی خانواده ها را جا به جا کرده و آن ها زندگی بهتری برای خود و فرزندان شان فراهم کرده اند و عرصه هم که قبلا آدمها آن جا زندگی میکردند، به جنگل خوبی تبدیل شده است. منتهی در ادبیات جنگلبانی دنیا تاکید بر این است که آدمهایی که در جنگل هستند جزیی از این نظام اجتماعی اکولوژیک بوده و حق و حقوقی بر این عرصهها دارند، اجدادشان اینجا زندگی کردهاند. آنها میتوانند شریکهای خوبی برای مدیریت جنگل در پایش و در حفاظت باشند و در این مدیریت و استفاده از نتایج حاصل از این مدیریت سهیم شوند.
*البته در بحث کمک گرفتن از جنگلنشینان نیاز داریم تا هم نسبت به حق و حقوشان و هم نسبت به وظیفه و تکالیفشان شان به آنان آموزش داده شود ...
طبیعتا اگر بپذیریم که آنها میتوانند شریک خوبی باشند، میتوان در ارتباط با آموزش آنها سرمایهگذاری جدی به عمل آورد و من بیشتر از این می گویم؛ اگر آنها در تصمیمگیریها مشارکتها فعال داشته باشند، احساس تعلق آنها تقویت میشود و این موضوع به طور کلی به نفع کل مجموعه است. یعنی میخواهم بگویم فقط جنگل را نبینیم، در جایگاه کسی بنشینیم که قرار است جنگلها و آدمهای این مجموعه اجتماعی اکولوژیک را با هم مدیریت کند. اصلا هنر جنگلبانان باید این باشد. اگر آدم ها نباشند که جنگل خیلی خوب از عهده ی تنظیم خود بر می آید. دیگر مدیریت لازم ندارد. ممکن است با تخلیه ساکنان جنگل، جاهایی از جنگل را حفظ کرده باشیم اما اگر کسی که آنجا زندگی میکرده است دچار انحراف شود، جای دیگری آسیب ایجاد می شود. بنابراین سعی کنیم همه را با هم ببینیم و اگر سعی کنیم همه را با هم ببینیم به نظر می رسد که آموزش، جلب مشارکت و سهیم کردن آن ها در منافع، همگی بر روی هم باعث میشود که بازده کل این مجموعهی اجتماعی اکولوژیک بالا برود...
*در گفتههایتان اشاره کردید که جنگل نشینان را در مدیریت و سهم بری از جنگل شریک کنیم، فکر نمیکنید این شریک کردنشان در منافع به مذاق خیلیها خوش نیاید، یعنی سخت باشد که برای خودشان شریک بتراشند؟
دقیقا؛ ما آدمهای تمامیتخواهی هستیم و خیلی وقتها دوست داریم همه چیز از آن ما باشد. اما به نظر میرسد وقتی در یک مجموعه که آدمها با هم همکاری می کنند، بازده کل سیستم بیشتر است، اینها را از بومشناسی یاد میگیریم. برای مثال در یک سیستم، قارچ و خزه با همدیگر همکاری میکنند و در این صورت یک مجموعه پایا را شکل می دهند؛ میتوانند روی سنگ مستقر و باعث شکل گرفتن گلسنگ شوند. خزه فتوستنز میکند و یک چیزهایی را برای سیستم فراهم میکند و قارچ هم مواد غذایی را با ریشههایش از سنگ میگیرد، در نتیجه می توانند در آن شرایط سخت روی سنگ مستقر شوند، در حالیکه هر کدام به تنهایی آن توانایی را ندارند. این دو بدون همکاری با هم امکان بقا ندارند.
به نوعی میتوانیم اینها را با آموختههایی که از طبیعت داریم با هم ببینیم. در بحث مشارکت روستاییان و جنگل نشینان در مدیریت جنگل هم به همین شکل است. ما میتوانیم جنگلنشینان را دچار یاس یا حتی انتقام کنیم که این امر می تواند ضربات جبرانناپذیری وارد کند یا می توانیم آنان را در جایگاهی قرار بدهیم تا با احساس تعلق خاطر بیشتر، جنگل را متعلق به خود بدانند و از تمام مزایایی که از همکاری شامل حال کل سیستم می شود بهره مند شوند.
دیدگاه تان را بنویسید