کشاورزی ایران در آستانه انقلاب مشروطه در گفت و گو با دکتر رضا رئیس طوسی (بخش نخست)
آوای خاموشان
در بخش نخست گفت و گوی حاضر تلاش می کند زندگی کشاورزان و دهقانان را که اغلب در متون تاریخی به عنوان عناصر حاشیه ای در نهضت مشروطه مطرح شده اند، بازنمایی کند. از این رو دیدگاه های او را شاید بتوان نگاه مکملی دانست بر کلان روایت های قدرتگرایانه و نخبه گرایانه. به همین دلیل در جای جای بررسی های او، زندگی فرودستان و صدای آن ها دیده و شنیده می شود.
گفت و گو: فروزان آصف نخعی
دکتر رضا رئیس طوسی استاد سابق دانشگاه تهران، به عنوان یکی از نواندیشان دینی در ایران، در بخش نخست گفت و گوی حاضر تلاش می کند زندگی کشاورزان و دهقانان را که اغلب در متون تاریخی به عنوان عناصر حاشیه ای در نهضت مشروطه مطرح شده اند، بازنمایی کند. از این رو دیدگاه های او را شاید بتوان نگاه مکملی دانست بر کلان روایت های قدرتگرایانه و نخبه گرایانه. به همین دلیل در جای جای بررسی های او، زندگی فرودستان و صدای آن ها دیده و شنیده می شود. رئیس طوسی در این گفت و گو نقش توزیع ناعادلانه قدرت و ثروت و درگیری منافع دو دولت انگلیس و روس را در سیه روزی تولید کنندگان کلیدی یعنی کشاورزان بررسی می کند.
* در آثار منتشر شده در باره انقلاب مشروطه، کمتر به تفصیل آن گونه که شما در باره آن به مسایل روستایی پرداخته اید، سخن رفته است، به طور مختصر بفرمایید چه عوامل و منابعی موجب جلب توجه شما در این خصوص شد؟
کتاب ها و به ویژه گزارش های ماموران سیاسی بریتانیا در ایران؛ خاطرات مقام های هیات های حاکمه ایران و نویسندگان ایرانی معاصر جنبش مشروطه؛ کتاب ها و مقاله های تحقیقاتی که در باره مسایل روستایی نگاشته شده مانند "مالک و زارع در ایران"، نوشته آن. لمبتون، آثار نیکی کدی؛ ومهم تر از همه این ها، گزارش های کنسول گری های بریتانیا بررسی مجدد نهضت مشروطه را برایم قابل توجه ساخت.
شاید یادآوری این نکته ضرورت داشته باشد که کنسولگری های بریتانیا در ایران برخلاف قوانین بین المللی، صرفا پای بند به وظایف کنسولی نبودند، بلکه از طرف مقامات خود موظف بودند تحولات ریز سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حوزه خود را در همه سطوح به تفصیل روزانه، و در یک جمع بندی کلی ماهانه و سالانه، به سفارت خود در تهران با هدف تعمیق نفوذ خود در کشور گزارش دهند.
* جمعیت روستایی در طول دهه هایی که منجر به انقلاب مشروطه شد، نسبت به جمعیت کل کشور چه تعدادی بود، در چند روستا سکونت داشتند، و سهم آن ها در تولید ناخالص ملی چقدر بود؟
در طول دهه های منجر به انقلاب، تخمین های علمی گوناگونی از سوی مقامات علمی غربی مطلع در مسایل ایران در مورد جمعیت ایران زده شده است. میانگین این تخمین ها، جمعیت کشور را بین هفت تا 15 میلیون نفر می داند. اما تحقیقاتی که با استفاده از علم جمعیت شناسی از نخستین آمارگیری ایران در سال 1335 انجام شد، جمعیت کشور را در ابتدای قرن بیستم میلادی (سیزدهم شمسی) 9 میلیون و 800 هزار نفر برآورد کرده است.
از این تعداد حدود 55 درصد (000/320/5 نفر) روستایی بوده اند که در 15 هزار و 200 روستا در سراسر سرزمین بسیار متنوع ایران به وسعت 000/628 مایل مربع - سه برابر وسعت خاک فرانسه - پراکنده بوده اند. بیشتر این روستاها به علت فقدان کامل راه، راه آهن، و دیگر تسهیلات حمل و نقل دور افتاده از یکدیگر و منزوی بوده اند. در این روستاها کشاورزان مانند یک برده واقعی به کشت و زرع پرداخته و تحت فشار انواع اخاذی ها از طرف دولت، متصدیان محلی یا هر دو قرار داشته و در اغلب استان های مرزی از نفوذ غیر مستقیم دو قدرت روس و انگلیس در رنج و فقر می زیستند. با وجود این کشاورزی و فعالیت های وابسته به آن بین 80 تا 90 درصد تولید ناخالص ملی را فراهم می کرد و 90 درصد جمعیت فعال کشور در آن اشتغال داشت.
در حالیکه موقعیت جغرافیایی و وسعت کشور با توجه به ارتفاعات و دشت های مرکزی موجب تنوع گسترده آب و هوایی و نیز تنوع گیاهی است؛ سرزمینی که به ترتیب از گرما، و سرمای نزدیک به حاره ای و قطبی برخوردار بوده، با مناطقی با رطوبت بالا، آب فراوان و مرداب های وسیع، و قطب های کشاورزی چشم گیری چون خراسان و آذربایجان و به ویژه سیستان و خوزستان را - که از مراکز تمدن ایران باستان بوده اند، دربر داشت، گرچه بیش از سهم عادلانه، از صحراهای دلتنگ کننده ی بی آب نیز برخوردار بود. با وجود این بدون تردید در یک نظام حکومتی مناسب و به دور از نفوذ قدرت های بیگانه، چنین شرایط طبیعی می توانست به سادگی محصولات متنوع و فراوانی به دست دهد.
* چه عواملی سبب می شد با این که جامعه روستایی از یک سو ضامن رشد و توسعه و استقلال کشور است، اما از طرف دیگر به طبقه فرودستان و به حاشیه رانده شدگان تبدیل شود؟
در این دوره به استثنای اقلیت کوچکی از کشاورزان که جزو خرده مالکان بودند و بنا به تحقیقات لمبتون زمینهای کمتر حاصلخیز و دور افتاده را در اختیار داشتند، بقیهی کشاورزان را، دهقانان سهم کار یا اجارهدار، یا کارگران بدون زمین تشکیل میدادند که در قسمت معینی از زمینِ مالک، بر اساس تقسیم محصول، کار میکردند. محصول هم معمولاً بین کشاورزان و مالک بر اساس مالکیت یکی از عوامل پنجگانهی زمین، آب، بذر، گاو و کار که معمولا مالک دارای زمین، آب و بذر بود، و کشاورز کار و بعضا گاو را تهیه میکرد، به نسبت چهار به یک یا سه بر دو تقسیم میشد. از اینرو کشاورزان دچار فقر شدیدی بودند. آن ها سالانه پیشاپیش مقداری گندم بهصورت مساعده دریافت می کردند، این مساعدهها آن ها را بهشدت به زمین وابسته میکرد و مجبور می شدند برای همیشه روی زمین کار کنند بدون اینکه هرگز قادر به پرداخت قرضهای خود باشند.
* نظام ارباب و رعیتی وابسته به نظام حامی - پیرو اقتصادی منشعب از حاکمیت قجری تلاش می کرد نظامی از بالا به پایین را در ابتدایی ترین شکل اش به ویژه در جمع آوری مالیات بنا کند که خود در بی ثباتی مدیریت اجتماعی و سیاسی دخالت تام داشت. سازوکار این نظام چگونه بوده است؟
به نظر من نظام توزیع قدرت و ثروت در این دوره به نفع قدرت سیاسی عمل می کند. از زمان فتحعلی شاه (1176-1217)، شاهان تمامی مناصب و وزارتخانهها، گمرکها و غیره را سالانه به بالاترین فرد مزایده کننده اجاره میدادند. به همین دلیل هیچ مقام ایرانی خواه حاکم ایالتی، خواه مقام مسئول بعضی از مناطق کوچکتر، هرگز مطمئن نبود که بنابر دسیسهای از سوی مقام بالاتر، از منصبش برکنار نشود، در نتیجه با استفاده از اصل تبدیل "قدرت به پول"، هر کاری انجام میداد. برای مثال سِر مورتیمرر دوراند، وزیر مختار بریتانیا در تهران، در یکی از گزارشهای خود به لندن تاکید می کند که "دوست بزرگ ما، فرمانفرما اخیراً به حکومت کرمان منصوب شده، مجبور بوده مبلغ 10 هزار لیره به شاه، 2 هزار لیره به صدراعظم و مبالغ کمتری به دیگران برای این انتصاب بپردازد. این هدایا، اگر وی بخواهد مقام خود را برای یک سال دیگر حفظ کند، مارس آینده باید تکرار شود...، این روش در سراسر کشور در جریان است.
به همین دلیل افزایش قیمت سالانهی اجارهی مناصب، بیشتر مقامات دولتی را وامیداشت تا برای اخاذی بیشتر به هر اقدامی حتی شکنجهدست بزنند. برای مثال در روستاهای کرمان، به قول ناظمالاسلام کرمانی، انبر سرخ شده در آتش را در حضور پدر و مادرشان روی دست و پای کودکان دو تا سه ساله میگذاشتند تا آنها را وادار به پرداخت هرچه بیشتر هزینهی سرشماری و هدایای دیگر کنند؛ زمانی هم که معلوم میشد پولی در بساط باقی نمانده، دست به اقدامات دیگری می زدند؛ برای مثال در سال 1284، دهقانان قوچان که به علت خشکسالی نتوانسته بودند مالیاتهای خود را بپردازند، حاکم در ازای آن، 300 دختر قوچانی را گرفت و به رؤسای ترکمن فروخت. این کار دوباره سال بعد تکرار شد.
ایزابلا بیشاپ، اولین زن عضو انجمن سلطنتی جغرافیائی لندن که در سال 1279، 10 ماه در میان ایرانیان زندگی کرده بود، بزرگترین عقبماندگی نظام زیست دهقان ایرانی را این می داند که او هیچ امنیتی برای دست آورد کارش ندارد و به وسیله تمام کسانی که در رأس او قرار دارند آنقدر فشرده میشود تا خشک شود.
به همین دلیل علاوه بر شکل گیری نظام سهم کاری، شاهد شکل گیری یک چپاول غیررسمی و اخاذی از کشاورز هستیم که بر اساس آن کشاورزان همواره باید سهمی از محصولات خود از گندم گرفته تا کره، روغن و چهارپایان و غیره را به ارباب و یا مباشران او و میهمانان آن ها از جمله ماموران دولتی میدادند. این ها در کنار پرداخت هدایایی در آستانه عید نوروز، غیر از اخاذی هایی است که به قول لرد کرزن در سال 1271 در کل کشور و یا در هر منطقه به طور خاص باید به بهانه مختلف باید پرداخت می شد. برای مثال سالانه مبلغ 25 تا 50 قران برای یک نسخه از خاطرات روزانهی اولین مسافرت شاه به اروپا بپردازند. کرزن تاکید می کند که این مالیات از تاریخ مسافرت شاه، یعنی سال 1252 به آنان تحمیل شد... و هرگز قطع نشد.
در باره این دست از اخاذی ها روایت میرزا محمد ناظمالاسلام کرمانی حیرت آور است؛ او از جمله می نویسد که از کدخدای سال خورده روستایی در کرمان در حضور حاکم بادی خارج می شود. حاکم مستبد دستور می دهد ریش او را بتراشند. پیرمرد حاضر می شود برای جلوگیری از تراشیدن ریش خود 80 تومان "پول بی تربیتی" بپردازد. این پول برای سال های متمادی جزو پرداخت های اهالی آن روستا قرار می گیرد.
در کنار همه این موارد، مالکان ثروتمندتر که صاحب روستاهای بسیاری بودند، در شهرها سکونت داشتند و املاکشان توسط مباشران که درآمدهای آنها را جمعآوری میکردند، اداره میشد. نه تنها این غیبت متداول کم و بیش مانع از تماس دوستانهی بین مالک و زارع میشد، بلکه روستاییان را در معرض اخاذیهای مستبدانهی مباشران قرار میداد که آنها را حتی بدون حمایتهای به ظاهر پدرانه، در مقابل تقاضاهای چپاولگرانهی قدرتهای ایالتی رها میکردند.
*پیامد نظام مالیاتی و اخاذی ها و همچنین نتیجه عملکرد کشورهای استعمارگر بر نظام کشاورزی ایران چه بود؟
بررسی ها حکایت از ویرانی های وسیع می کند. این ویرانی ها در مناطق حاصلخیزی مثل کردستان و لرستان، تحت تاثیر عوامل داخلی سوء مدیریت، بی نظمی مداوم، شورش و اخاذی حکام بوده و در ایالات مرزی سیستان، خراسان، استرآباد، و خوزستان علاوه بر عوامل داخلی سوء مدیریت، تحت تاثیر رقابت های استعماری دو قدرت همسایه شمالی و جنوبی بوده است. در مناطق وسیع مرکزی ایران، و در جئوب، و جنوب شرقی، منطقه ای که تقریبا 80 درصد کل وسعت کشور را تشکیل می دهد، علاوه بر عوامل سوء مدیریت داخلی، غفلت از نگهداری قنات ها و ویران شدن آن ها باعث فقر و بدبختی شده است. بیشتر قنات ها که کشت و کار کاملا وابسته به آن ها بود، بیشتر از نیمه ی قرن نوزدهم میلادی تخریب شده اند.
*ایالات مرزی، قبل از مداخلات روس و انگلیس، چه وضعیتی داشته اند؟
به عنوان نمونه، سیستان با حدود 7 هزار مایل مربع وسعت، در گذشته یکی از مناطق بسیار آباد و متنعم بوده است. ژنرال فردریک گلد اسمید که در راس هیاتی در سال 1871 م. با ماموریت تجزیه سیستان به این ایالت آمد، راجع به وضعیت سیستان چنین گزارش داده است؛ سیستان به خوبی توسط رودخانه ها و نهرها آبیاری می شود، با خاکی که حاصلخیزی آن ثابت شده است، گندم و جو شاید کشت اصلی است. گرچه نخود، لوبیا، دانه های روغنی و پنبه نیز کشت می شود، خربزه و هندوانه فراوان است، به خصوص هندوانه. سرگرد یوان اسمیت عضو هیات مرزی ژنرال گلد اسمید در مورد مشاهدات خود از وضعیت سیستان می نویسد که: "ما نیز توانستیم تصویری از حاصلخیزی شگفت انگیز سیستان به دست آوریم ... جایی که آب همیشه فراوان است. ما کمترین تردیدی نداشتیم که منابع سیستان تحت حاکمیت ایران به طور چشمگیری افزایش یافته و این که سیستان هنوز به سبب سیستم آبیاری اش، ظرفیت توسعه وسیعی دارد. میزان گندمی که می تواند در این ایالت کاشته شود، فوق العاده هنگفت است."
هیات سرهنگ هنری مک ماهون که 32 سال پس از تقسیم سیستان توسط گلد اسمید در سال 1903 م. با هدف تقسیم مجدد سیستان به این ایالت آمد پس از 2 سال و نیم مطالعه گسترده کارشناسان متخصص هیات، گزارش داد که حاصلخیزی فوق العاده خاک و فراوانی آب، سیستان را به لحاظ محصولات کشاورزی به صورت کشوری بسیار غنی ساخته است. سیستان حتی با روش های کنونی میزان بسیار هنگفتی گندم و محصولات غذایی اضافه بر احتیاجات محل، تولید می کند و البته می تواند محصولات بسیار بیشتری تولید کند، "تحت حکومتی اصلاح شده، سیستان قادر است با اندکی زحمت، به صورت مصر دومی در آید. سیستان روزی چنین بوده و می تواند دوباره چنین شود." وی تاکید می کند که حاصلخیزی حیرت انگیز خاک سیستان، آن را به صورت منطقه ثروت های بالقوه بسیار هنگفتی در آورده است. موقعیت جغرافیایی و منابع طبیعی آن، به خصوص در زمینه کشت غلات و پرورش دام به نحوی است که می تواند منطقه را به یک قطب عظیم و با اهمیت سوق الجیشی، سیاسی و تجاری تبدیل کند.
*به سیستان اشاره فرمودید، تاثیر رقابت روس و انگلیس در این منطقه چیست با عنایت به این موضوع که از نظر انگلیسی ها سیستان دروازه نفوذ روسیه به هند نیز محسوب می شد؟
پیشروی نظامی روسها و تصرف سرزمینهای شمالی ایران در آسیای مرکزی موجب تشدید نفوذ انگلیسی ها در سیستان شد. از نظر بریتانیا پیشروی روس ها به شمال ایران، مقدمه تسلط روسیه بر افغانستان و تهدید جدی هند به شمار می رفت. با ضمیمه کردن سمرقند به خاک خود توسط روس ها در سال 1246، انگلیسیها بلافاصله ایجاد «منطقهی بیطرف» بین قلمرو بریتانیا و روسیه را در آسیای مرکزی مطرح کردند و به دنبال آن به سرعت و قاطعانه مسئلهی تقسیم سیستان را پیش کشیدند.
شیرعلی، امیر افغانستان (1258-1242) در سال 1248، به ترغیب انگلیسیها مسئلهی مالکیت بر سیستان را مطرح کرد. ایران که بر اساس پیمان 13 اسفند 1235 (4 مارس 1857) پاریس، مجبور شده بود حق مالکیت خود را بر شهر هرات و برخی دیگر از قسمتهای افغانستان، به بریتانیا واگذار کند. به موجب مادهی 6 همین پیمان در صورت ایجاد هر گونه منازعه بین دو کشور ایران و افغانستان در آینده، بریتانیا حق حکمیت را برای خود حفظ کرده بود.
گلد اسمید که در طول دهه 1860 م. در جریان کشیدن خط تلگراف در منطقه اطلاعات گسترده ای از آن به دست آورده و کاملاً با آن آشنا بود به عنوان حَکَم بریتانیا منصوب شد. سرلشکر ریچارد پولاک، همراه با دکتر بلو به عنوان نمایندهی فرمانروای افغانستان به سِمَت مشاور کمیسر افغان از هند اعزام شدند. به این ترتیب ریش و قیچی هر دو در دست انگلیسیها برای تقسیم سیستان نیز قرار گرفت. آنها در سال 1251 سیستان را به دو قسمت تقسیم کردند. 159 , 4 مایل مربع آن را به افغانستان و 847 , 2 مایل مربع را به ایران دادند. به این ترتیب اولین تجزیه سیستان صورت گرفت. در آبان سال 1281 ، یعنی سه سال قبل از انقلاب مشروطه، نیز در کنفرانسی مشترک میان دو وزارت جنگ و خارجه بریتانیا، تصمیم گرفته شد که اگر الف) جنگی بین ایران و روسیه با پشتیبانی فرانسه اتفاق افتد ب) و یا شورشهای داخلی ایران موجب اشغال قسمتهائی از شمال ایران توسط روسها شود، بریتانیا برای اشغال سیستان نیروهای لازم را آماده سازد و همزمان، بندرعباس، قشم، هنگام و بندر هرمز را نیز اشغال کند.
*انحراف آب هیرمند و اعزام کمیسیون بزرگ سلطنتی بعدی به سرپرستی مک ماهون به سیستان از سوی دولت هند بریتانیا آیا همگی در راستای سناریوی تقویت حضور و نفوذ بریتانیا در سیستان صورت می گرفت؟ در نهایت عکس العمل ایران نسبت به عملکرد سیاسی بریتانیا چه بود؟
بله همین طور است. در بهار سال 1271 افغانها، با حمایت بریتانیا، با تخریب سد و مسدود کردن دهانه جریان آب به سمت سیستان ایران، آب هیرمند را به سمت افغانستان منحرف و دهقانان ایرانی منطقه را با مشکلات زیادی روبهرو کردند.
دولت ایران، با توجه به پیمان پاریس به اجبار از دولت بریتانیا خواست در این مورد به اقدام عاجلی دست بزند. لرد کرزن، نایبالسلطنه هند (1898-1905 م) پیشنهاد کرد برای حل منازعات بین دولت ایران و افغانستان در مورد مرز سیستان به سرگرد آرتور هنری مک ماهون مأموریت داده شود. با وجود اعتراض روسها نسبت به اعزام هیات انگلیسی، کماکان اوضاع بر وفق مراد بریتانیا در منطقه پیش می رفت.
در پاسخ به بخش دوم سوالتان باید بگویم عکس العمل دولت ایران ملغی ساختن اعزام ماموران انگلیس به سیستان بود. به همین دلیل بلافاصله به محمدعلی خان علاءالسلطنه وزیر مختار ایران در لندن دستور داده شد که از لرد لنزدان وزیر امور خارجه بریتانیا بخواهد طرح اعزام مأموران انگلیسی به سیستان لغو شود، بهخصوص که با افزایش آب هیرمند نگرانی مردم سیستان مرتفع شده بود.
لرد جرج هامیلتون وزیر مستعمرات هند در کابینه لندن، برای مطمئن ساختن دولت هند بریتانیا از اجرا شدن برنامهی مزبور، به نایبالسلطنهی هند نوشت دولت اعلیحضرت آماده نیست از حکمیت پیشنهاد شده صرفنظر کند. وزیر مختار روسیه هم در 11 دیماه 1281 با میرزا علی اصغر خان امینالسلطان صدراعظم ایران دیدار و تهدید کرد که اگر مک ماهون وارد سیستان شود، احتمال دارد آنها نیز نیروی همسانی برای اسکورت کنسولشان به منطقه اعزام کنند.
سرانجام در ژانویه 1903 م (بهمن 1281) سرهنگ مک ماهون با اتکاء بر ماده 6 پیمان 1857 پاریس وارد ایران و سپس سیستان شد، تا هم در مورد مرز و هم دربارة منازعه بر سر آب، حکمیت کند. مک ماهون را یک گروه تقریباً هزار و 500 نفری شامل افراد، نیروی انتظامی و تجهیزات، گروه بزرگی از افسرانی امنیتی، کارمندان انگلیسی و وابستگان بومی (شامل بخشهای ممیزی، آبیاری و دیگر امور غیر نظامی)؛ و یک نیروی 200 نفرهی پیاده نظام همراهی و هزار و 308 شتر تجهیزات آن ها را حمل می کردند.
*نتیجه اقدامات مک ماهون چه بود؟
هیات مک ماهون در تحقیقات خود در سیستان دریافت که تمام آب های منطقه گسترده ای به وسعت 1250 هزار مایل مربع از طریق رودخانه های هیرمند، خاش، فرا، هاروت به حوزه حدود هفت هزار مایل مربعی سیستان می ریزد. رودخانه اصلی آن هیرمند است که تنها رودخانه بزرگ در آسیای جنوبی بین ایندوس ( رودخانه مهمی در جنوب شرقی آسیا که از تبت سرچشمه می گیرد و سرانجام به پنجاب می ریزد و مانند نیل و فرات و هیرمند بستر فرهنگ های کهن تاریخی است.) و دجله است که از کوه های پربرف هزاره جات سرچشمه می گیرد. و پس از طی حدود 600 مایل با حجم آب حداقل عادی 2 هزار پای مکعب در ثانیه به سیستان می ریزد. حجم آب در فصول سیلاب به 50 تا 80 هزار پای مکعب در ثانیه می رسد. با توجه به نتایج این بررسی لرد کرزن و لرد هربرت کیچنر فرمانده کل ارتش هند پیشنهاد کردند تغییراتی در مرزهای ایران و با تصاحب منطقه ترقو، بخش اعظم تراخون رام رود و منطقه سنارود، سیستان داده شود و با ساختن سد واحیای کانال های موجود از دلتای زرخیز قدیمی سیستان آن ها را با استفاده از آب فراوانی که در این ایالت وجود دارد، زیر کشت ببرند و به صورت مستقیم، یا غیر مستقیم، تحت کنترل خود درآورند. استفاده از منابع کشاورزی سیستان در این طرح به صورتی در نظر گرفته شده بود که اسکان 2 میلیون نفر جمعیت را در این منطقه برای گسترش کشاورزی ضروری می ساخت.
قدم اول اجرای این طرح را مک ماهون در حکم داوری خود در نوامبر 1903 (آبان 1282) برداشت و تمام مناطق یاد شده را با تعیین خط مرزی جدیدی از سیستان جدا کرد و دومین تجزیه سیستان نیز به ایران این گونه تحمیل شد. با تجزیه این چنینی سیستان بخشی از سرزمین باقیمانده سیستان - قسمتی از منطقه تراخون رام رود باقی مانده در دست ایران - بلافاصله به صحرای شنزار تبدیل شد؛ و بخش دیگر سیستان پس از آبادانی قسمت جدا شده، تدریجا و ناگزیر به صحرای شنزاری تبدیل می شد. زیرا آب برای کشت، باید از قسمت های تجزیه شده تحت کنترل بریتانیا یا افغانستان تامین می شد. اتفاقی که غیرممکن بود.
*از منافع انگلیسی ها در سیستان چه کسی حمایت می کرد؟
انگلیسیها از حمایت فعال حشمتالملک امیر سیستان برخوردار بودند. نکته جالب این جاست که جرج چرچیل دبیر شرقی سفارت بریتانیا در تهران حشمت الملک را انسانی تبهکار، فاسد و شریر می دانست، با این همه به وزارت خارجه انگلیس نوشت که حشمتالملک اغلب محرمانه به ما کمک کرده و او کاملاً در جهت طرفداری از انگلیسیها عمل می کند. به دنبال آن در فروردین 1280، سرگرد چنوویکس ـ ترنچ جنرال کنسول بریتانیا در سیستان، به وزارت خارجهی بریتانیا پیشنهاد کرد که به حشمتالملک به دلیل خدماتش به دولت بریتانیا نشان داده شود.
به همین دلیل شاه درصدد عزل حشمت الملک از حکومت سیستان بود. حشمتالملک در سال 1283 به تهران احضار شد، و به دنبال آن در شهریور، کرزن به هاردینگ سفیر بریتانیا در تهران نوشت که دولت هند آماده است برای حمایت از حشمتالملک به اقدامات قهرآمیز ـ احتمالاً اشغال نصرتآباد ـ دست بزند. در مهرماه لنزدان نخست وزیر بریتانیا به وزیر مختار ایران در لندن اخطار مشابهی داد و سرانجام حشمتالملک طبق خواسته ی بریتانیا به حکومت سیستان برگشت.
*طبق فرمایش اولیه شما، رقابت انگلیس و روسیه بر سرمنافع خود در ایران، منجر به عقب نگاه داشته شدگی مناطق مرزی می شد، در سیستان تا این جا به میزان نفوذ انگلیس اشاره فرمودید، به گمانم بررسی عملکرد روسیه به عنوان پایه دوم استعمار خارجی می تواند تکمیل کننده این بحث باشد؟
بله درست است. روسها پیوسته مقامات ایران را برای فروش زمینهای خالصهی سیستان به آنها یا سهیم شدن در غلهی سیستان زیرفشار قرار میدادند. آنها نیز از تشویق مردم سیستان برای شورش علیه بریتانیا یا دست کم تحریم آنها دست برنداشتند. تهدید روسیه از نظر بریتانیا تا آن اندازه جدی بود که لرد کرزن و لرد هربرت کیچنر پس از مطالعات کارشناسی محلی، در سال 1282 طرح آب بندان را با کاربرد دوگانه یکی برای توسعهی کشاورزی سیستان و دیگری برای مقابله با تجاوز احتمالی روس ها به سیستان برای دستیابی به هند ارائه دادند. طرح تخریب «آببندها» در ارتفاعات که برای جلوگیری از تجاوز روسها به هند پیشنهاد شده بود، نه تنها محصولات، بلکه بسیاری از اهالی 2 میلیون نفری سیستان را که در دشتهای گستردهای با اختلاف سطح فوقالعادهای از ارتفاعات زندگی میکردند، مدفون میکرد. بالفور نخست وزیر وقت بریتانیا در نامهای خصوصی به کرزن در مورد عواقب اجرای طرح دفاعی او نوشت که «تمام دنیای متمدن چنین عملی را محکوم خواهد کرد و عواقب آنچنان سنگینی را به دنبال خواهد داشت که آنها هرگز نخواهند توانست از قید آن برهند.»
این رقابت توسعهطلبانهی دو قدرت همسایه برای مردم سیستان و برای کشاورزان آن معنایی جز زندگی «در رقتانگیزترین حالت فقر» و فلاکت و بیماری نداشت. علاوه براین نیروهای دیپلمات روسی حتی در دل نیروهای هوادار انگلیس رعب و وحشت ایجاد می کردند. میلر، جنرال کنسول روسیه در سیستان با مردان مهم و متنفذ ایالت رابطه داشت. نفوذ او در گزارش دابز کنسول بریتانیا در سیستان در خرداد 1282 به دولت هند کاملا هویداست او می نویسد مردان مهم آنقدر از میلر میترسند که نمیخواهند به کنسولگری انگلیس نزدیک شوند.
*تجزیه اولیه سیستان در سال 1251 تا چه اندازه در تخریب کشاورزی آن تاثیر گذاشت؟
بعد از تقسیم سیستان به دو قسمت، کشاورزی در این منطقه رو به بدتر شدن گذاشت. 22 سال پس از تقسیم سیستان یعنی در سال 1273 سرهنگ دوم چارلز ای.یّت، ـ جنرال کنسول خراسان و سیستان، گزارش داد که جمعیت دهقانی سیستان به شدت زیر بار قرض هستند و در رقتانگیزترین حالت فقر به سر میبرند. سرگرد پرسی سایکس که 30 سال پس از تجزیه اولیه سیستان یعنی در سال 1281 ، 4 سال قبل از نهضت مشروطیت، در توصیف کشاورزی منطقه ... سیستان را به لحاظ طبیعی یکی از غنیترین مناطق ایران ذکر می کند، اما می گوید که مانند بلوچستان در عقبماندهترین موقعیت به سر میبرد تا جایی که هیچگونه محصولی حتی پیاز و سیبزمینی کاشته نمیشود.
*در مقطع 1280 تا 1285 وقوع انقلاب مشروطیت، برای ایران مقطع بسیار حساسی است، در سیستان هم شاهد وضعیت وخیم کشاورزان هستیم، وضعیت جنبش فرودستان در نسبت با فقر آنان در حرکات اجتماعی چه ظهور و بروزی دارد؟
از سال 1282 تا 1285، اهالی سیستان که با دومین تجزیه سیستان مواجه شدند، با دو قحطی شدید روبه رو شدند؛ هر دوبار دست به شورش زدند که هر دوبار سرکوب شد. در نامهای که محمدابراهیمخان شوکتالملک، برادر حشمتالملک، در فروردین 1282 به شاه نوشت اشاره میکند که «در طول این دو سه سالی که در سیستان بارانی نبارید، قیمت گندم از خرواری 3 تومان به 30 تومان رسیده است. انگلیسیها آن را خرواری 10 تومان خریداری میکنند و به دهقانان خرواری 30 تومان میفروشند. رعیت سیستانی به میزان 50 هزار تومان به انگلیسیها بدهکارند و اکثریت رعایا به دلیل بدبختی فوقالعاده خود آواره شدهاند.»
قیمت گران گندم در اواخر خرداد، موجب شورش مردم سیستان علیه هیات مک ماهون شد. دستهای از مردم سیستان در مقابل کنسولگری جمع شده و خواستار ترک هیات مک ماهون از سیستان شدند. آنها میگفتند که تنها کنسول و چهار خدمتکار او اجازه دارند در سیستان بمانند. اعتراض کنندگان سرانجام به کنسولگری حمله کردند. در گزارش سرهنگ مک ماهون تاکید شده که کل ماجرا را میلر (کنسول روسیه) سازماندهی کرده بود. در نهایت با هدایت دابز کنسول بریتانیا حشمتالملک دستور داد تعدادی از شورشیان را در ملاء عام فلک کردند.
مردم قحطیزدهی سیستان در اوایل سال 1285 با شیوع بیماری طاعون به بدترین وضعیت خود رسیدند. بنا به گزارش یک سیستانی در روزنامهی هفتگی حبلالمتین کلکته، آمده که کار تقسیم گندم بین مردم سیستان به ادارهی گمرک واگذار شد، تا از رفت و آمد مردم به روستاهای مختلف برای جستجوی نان جلوگیری شود و به این ترتیب از خطر شیوع طاعون ممانعت بهعمل آید. اما گندم که باید به وسیله حشمتالملک تهیه میشد، هرگز به فقرا نرسید و مردم گرسنه در نهایت مجبور بودند برای لقمهای نان و مقداری گندم به دهات مختلف مراجعه کنند. در نتیجه بیشتر روستاهای سیستان به طاعون مبتلا شدند.
جمعیتهای شورشی که این چنین در معرض قحطی و طاعون قرار گرفته بودند دوباره ناگهانی، به ویژه زمانی که از سوی برخی مقامات کنسولگری به سوی جمعیت فحاشی شد، احساسات شدیدی علیه کنسولگری بریتانیا ابراز کردند. سیستانی مزبور در نوشتهاش در حبلالمتین ادامه میدهد: «کافی است بگویم که حشمتالملک علت عمدهی خرابی سیستان است. او بود که بیگانگان را به آنجا کشاند،...او بود که مردم سیستان را با گرسنه نگاه داشتن کُشت... من به یقین میگویم که در این هنگام یک سوم از اهالی سیستان با خوردن علف زندگی میکنند، وضع به جایی رسیده است که اگر گله گاو و یا گوسفندی به یکی از علفزارها برای چرا برود، مردم آنها را با چوب دستی بیرون میکنند و خود به سرعت علفها را میخورند.» نویسنده چنین نتیجه گیری کرده که نمی تواند کلماتی بیابد تا اوضاع پریشان مردم فقیر سیستان و رنج آنان را به خوبی توصیف کند. من در مورد سیستان در کتاب سرزمین سوخته، دیپلماسی بریتانیا در سیستان (انتشارات گام نو، 1385 ) توضیحات مفصلی داده ام.
منبع: ایران فردا
دیدگاه تان را بنویسید