بررسی کتاب سیاستهای مقابله با تغییرات آب و هوا نوشته آنتونی گیدنز
گرم شدن زمین؛ کابوس واقعیت
متأسفانه آمار نشان میدهد که گرم شدن زمین روزبهروز بیشتر میشود. براساس تحقیقهای گیدنز این احتمال وجود داردکه چاهکهای طبیعی کره زمین دیگر توانایی جذب گازهای گلخانهای را از دست داده باشند. پرسش این است که آیا در این معضل انسان مقصر اصلی است یا اینکه چاهکهای طبیعی بهطور طبیعی توانایی خود را از دست دادهاند؟
وحید اسلامزاده
آنتونی گیدنز از معدود جامعهشناسانی است که به بحث محیط زیست پرداخته است. هرچند رشته جامعهشناسی محیط زیست امروزه اهمیت فراوانی یافته است، اما جامعهشناسان کمتر به این کار مهم میپردازند، بهخصوص جامعهشناسان ایران! گیدنز موضوع کتابش را درباره کابوسها، فاجعهها و رویاها میداند.
بحث اصلی گیدنز گرمایش زمین است. زمین به علت گازهای گلخانهای که صنایع مدرن تولید میکنند روزبهروز گرمتر میشود. این گرما نه شاید خیلی دور، زندگی را برای مردم سختتر کند. اما مردم نمیدانند که گرمایش زمین چه تأثیری سویی بر زندگی آنها خواهد داشت. روزی میرسد که انسآنها از گرم شدن بیشتر زیان میبینند و آنوقت بسیار دیر شده است. گیدنز معتقد است برای رفع مشکل گرمایش زمین باید زودتر اقدام شود. اگر بگذاریم این مشکل به بحران تبدیل شود آنوقت دیگر بسیار دیر شده است.
گیدنز با کمک از آنچه روانشناسان اجتماعی "نادیده گرفتن آینده" مینامند، مفهوم "تناقض گیدنز" را مطرح کرده است. چرا بسیاری از جوانان سیگار میکشند، در صورتیکه میدانند "سیگار کُشنده است". این جوانان هیچ تصوری از آینده ندارند که مثلاً امکان دارد به 40 سالگی برسند. مردم نمیتوانند پاداش کوچک امسال را به امید پاداش بزرگ آینده نادیده بگیرند. مردم میدانند که روزی گرم شدن زمین فاجعهبار خواهد بود، اما نمیدانند این فردا کی است!
فصل اول:
گرمایش زمین مهمترین بحث زیست محیطی است. از سال 1880 دمای کره زمین بهطور دقیق و معتبر ثبت شده است. براساس آمار گیدنز اول سال 2005 و سپس سال 2011 گرمترین سالها بودند. اما براساس آمار ناسا و اداره هواشناسی ژاپن 2015 از تمامی سالها گرمتر بوده است.
متأسفانه آمار نشان میدهد که گرم شدن زمین روزبهروز بیشتر میشود و حتی پوشش یخ در قطب شمال در هر دهه سه درصد کاهش مییابد. این کاهش در تابستان به هفت درصد هم میرسد. براساس تحقیقهای گیدنز این احتمال وجود داردکه چاهکهای طبیعی کره زمین دیگر توانایی جذب گازهای گلخانهای را از دست داده باشند. پرسش این است که آیا در این معضل انسان مقصر اصلی است یا اینکه چاهکهای طبیعی بهطور طبیعی توانایی خود را از دست دادهاند؟
گیدنز تکتک آسیبهایی را که گرمایش زمین به انسان و کره زمین وارد میکند بررسی میکند. از بین رفتن یخها، بالا آمدن سطح دریاها، خشکسالیهای متوالی، توفآنهای استوایی و... که تمامی نابود کننده هستند از گرم شدن زمین نشأت میگیرند. براساس گزارش هیأت بین دولتی سازمان ملل متحد "90 درصد احتمال" دارد گرم شدن زمین نتیجه فعالیتهای انسانی باشد که با ورود گازهای گلخانهای به جو ایجاد میشود. این گازها از مصرف سوختهای فسیلی در تولیدات صنعتی و وسایل نقلیه و از اشکال جدید کاربری زمین و کشاورزی حاصل میشوند.
در گزارش سال 2007 این هیأت میخوانیم: گرمایش جهانی نتایج زیر را بهدنبال دارد: افزایش دریاچههای یخی و بزرگ شدن آنها، سریعتر شدن ذوب یخها در مناطق یخبندان سیبری غربی و دیگر مناطق، تغییرات در برخی از اکوسیستمهای قطب شمال و جنوب، افزایش جاری شدن زودهنگام یخچالها و نیز رودخانههای برفی، بهار زودهنگام در مناطق شمالی، و حرکت برخی از گیاهان و حیوانات به طرف قطبها. البته در 23 فروردین 1395 این هیأت در "نایروبی" نشستی را برگزار کرد. شایان ذکر است هیاتی از جمهوری اسلامی ایران به سرپرستی معاون وزیر راه و شهرسازی و رئیس سازمان هواشناسی کشور در این نشست حضور داشتند. آخرین گزارش این هیأت در اواخر سال 2014 منتشر شده است.
گرمایش زمین از دو جنبه مورد بحث قرار میگیرد: 1- شکاکان: اینان معتقدند که در اصل زمین گرم نشده و این تغییرات اقلیمی بیضرر است و این تغییرات نتیجه طبیعی است. 2- منتقدان: عدهای دیگر معتقدند که زمین درحال گرم شدن است و این تغییرات آب و هوا بحرانی را ایجاد کرده است که در آینده به فاجعه تبدیل خواهد شد.
فصل دوم:
نفت، گاز، برق و زغال سنگ سوختهای فسیلی هستند که گازهای گلخانهای تولید میکنند. بحث درباره محدودیتهای منابع سوخت فسیلی جهان نتایج مهمی برای سیاست تغییرات آب و هوا دارد. در سال 2007 بود که زمینشناسان پی بردند که نه تنها منابع نفتی و گازی در جهان تمام نمیشود، بلکه منابعی است که در مناطق جدید کشف میشود و میزان ذخایر نفت و گاز را افزایش میدهد. در صورتیکه مصرف بیرویه این سوختها برابر است با تولید بیشتر گازهای گلخانهای.
گیدنز در فصل دوم کتابش بیشتر به بحث گازهای گلخانهای پرداخت و به غیر از گاز، سایر سوختهای فسیلی را که تولید کننده گازهای گلخانهای هستند مورد بررسی قرار میدهد. البته بررسی گیدنز بیشتر جنبه جامعهشناختی دارد تا جنبه علوم زیست محیطی. وی بیشتر به آلودگی زمین و گرم شدن آن و تأثیر منفی که بر زندگی انسآنها دارد نظر میکند.
گیدنز معتقد است که تفاوت بین نویسندگانی که آخرالزمان را نزدیک میبینند، و نویسندگانی که خوشبین هستند و معتقدند که اتفاقی نمیافتد، مسئله زمان است. زمانِ تغییرات گسترده در نحوه زندگیمان کی فرا میرسد؟ گیدنز معتقد است به هر دستهای اعتقاد داشته باشیم مهم نیست، در اینکه به آن زمان میرسیم مهم است: دیر یا زود.
گیدنز وضعیت خاورمیانه را به خاطر منافعی که آمریکا در آنجا برای خود ایجاد کرده است، بهطور کلی در حال تغییر میبیند. البته میگوید که روزبهروز این منافع از بین رفته و پایههای آن سست میشود. اما این باعث نمیشود که گیدنز این پرسش اساسی را مطرح نکند: آیا تأثیر رو به زوال ایالات متحد آمریکا در خاورمیانه باعث میشود این کشورها در مورد مصرف بیرویه انرژی به یک روش خیلی جدیتری بیندیشند؟
فصل سوم:
فصل سوم کتاب گیدنز مهمترین فصل کتاب است. در این فصل وارد بحث اصلی جنبش طرفداران محیط زیست میشویم. گیدنز ویژگیهای احزاب سبز را برمیشمارد. بحث کوتاه اما پرنفوذی را درباره توسعه پایدار مطرح میکند و در آخر مفاهیم سیاستهای مواجهه با تغییرات آب و هوا را طرح میکند.
اندیشه سبز مخلوق انقلاب صنعتی است. کارخانهها و شهرهایی که به سرعت رشد میکردند دگرگون شدند و در بسیاری از مناطق بر مناظر طبیعی تسلط یافتند و چشماندازهای سبز و زیبا را به حاشیه راندهاند. گیدنز ویژگیهای جنبش طرفدار محیط زیست را اینگونه بیان میکند:
1- آنها مخالف نهادهای تثبیت قدرتاند، چه در قالب حکومتی بزرگ باشد چه در قالب یک شرکت بزرگ. بهعبارت دیگر آنها به دمکراسی مشارکتی باور دارند.
2- آنان با تولیدگرایی در اقتصاد مخالفاند.
3- رشدی که کیفیت زندگی را پایین میآورد و به ویژه زیستکره را تخریب میکند، رشدی غیراقتصادی است.
4- اقتصاد سنتی خاکستری رنگ است. این اقتصاد زندگی انسانی و طبیعت را عوامل تولیدی در کنار کالاهای دیگر میداند.
5- غالب جنبشهای سبز به سرمایهداری و بازار اعتماد ندارند و با دیدی خصمانه به شرکتهای بزرگ نگاه میکنند.
6- جنبش سبز خود را نه مخالف علم، بلکه مخالف علمگرایی (بهخصوص فنآوری) معرفی میکنند.
7- یکی از جنبههای کلیدی احزاب سبز، اصل "احتیاط" است. (گیدنز بهطور ویژه به این اصل میپردازد هرچند معتقد است که این اصل انسجام ندارد)
8- باید فنآوریها را کنار گذاشت مگر اینکه آسیبی به موجودات انسانی و زیستکره و یا زمین نخواهد رساند.
9- در اقتصاد، ارزش را براساس قیمت یا رفاه میسنجند و رفاه را نیز دقیقاً با سود مادی، اما در جنبش سبز ارزش یعنی چیز ارزشمندی که با فرآیندهای طبیعی تولید شده باشد نه با دست بشر.
10- یکی از نگرانیهای اساسی جنبش طرفداران محیط زیست پایداری طبیعت است.
11- بیشتر احزاب سبز معتقدند اقدام شخصی مستقیم باید بر سیاست سنتی برتری داشته باشد و این اعتقاد را هسته آنچیزی میدانند که باید سبز خوانده شود.
البته گیدنز بسیار دقیق جنبش طرفداران محیط زیست را مورد نقد قرار میدهد و کاستیها و ضعفهای آنها را بیان میکند. وی بسیاری از مفاهیم آنها را بهخصوص اصل "احتیاط" را سست و آشفته میداند. گیدنز تمامی ویژگیهایی که برای جنبش سبز تعریف میکند به زیر پرسش میبرد و معتقد است که باید به این مفاهیم و اندیشههای آشفته نظم بیشتری بخشید.
از همین قرار است که در پایان همین فصل مفاهیم سیاستهای مواجهه با تغییرات آب و هوا را تعریف میکند و در فصلهای بعدی بر این سیاستها تمرکز میکند. به طور خلاصه او از سیاستهای مواجهه با تغییرات آب و هوا این گونه می گوید:
1- دولت تضمینگرا: دولت مسوول کنترل اهداف عمومی است و همچنین باید مطمئن شود که این اهداف به شیوهای قابل قبول و آشکار، محقق میشوند.
2- همگرایی سیاسی: که عبارت است از: امنیت انرژی و برنامهریزی انرژی، ابداع فنآوری، سیاست مربوط به سبک زندگی و مضرات ثروت، همگرایی بین سیاست مواجهه با تغییرات آب و هوا و سیاست رفاه اجتماعی.
3- همگرایی اقتصادی: این مفهوم با مفهوم نوسازی بومشناختی برابر است. در این مفهوم نوعی مشارکت بین حکومتها، شرکتها، طرفداران محیط زیست و دانشمندان است که ساختار اقتصادی - سیاسی سرمایهداری را تجدید کنند که باسیاستهای زیست محیطی همراه باشد.
4- در کانون توجه بودن: فراموش نکردن گرمایش زمین و همیشه در کانون توجه بودن است.
5- اهداف مثبت مواجهه با تغییرات آب و هوا: طرفداران محیط زیست باید جنبههای منفی گرمایش زمین را رها کنند و به نکات مثبت آن بیشتر توجه کنند. اگر سیاست مناسبی برای گرمایش زمین داشته باشیم آنگاه توانستهایم سیاستهای رفاهی و محیط زیستی را با هم انطباق دهیم.
6- تعالی سیاسی: بحث گرمایش زمین بحث فراسیاسی است نه بحث سیاستهای چپ و راست.
7- اصل درصد: هیچ عملی بدون مخاطرهها و فرصتها نیست، باید به آنها توجه کرد.
8- توسعه بیش از اندازه: رشد اقتصادی فقط تا سطح معینی با مقیاس رفاه همبسته است. توسعه بیش از اندازه باعث دردسر است. همین توسعه بیش از اندازه باعث تغییرات آب و هوا شده است.
9- انطباق پیشگیرانه: از این به بعد هرکاری کنیم آب و هوا تغییر خواهد کرد. پس بهتر است سیاستها را با سیاست کاهش تغییرات آب و هوا انطباق دهیم. بهعبارت دیگر پیشگیری بهتر از علاج است.
فصل چهارم:
گیدنز در این فصل به کشورهایی میپردازد که در مهار انتشار کمتر کربن از همه موفقتر بودند. به عقیده طرفداران محیط زیست جوامع آزاد و دمکرات در حفظ محیط زیست ضعیف عملکردهاند. آنها معتقدند که آزادی بنیادیترین ارزش نیست، بلکه حفظ بقا بنیادیترین ارزش است. گیدنز به این سخن اعتقادی ندارد. او معتقداست که جنبش طرفداران محیط زیست از کشورهای آزاد و دمکرات شروع شد. دیکتاتورها هیچ سابقهای در حفظ محیط زیست ندارند. علم درست است که برای محیط زیست تهدیدی محسوب میشود، اما اساس آگاهی ما از گرمایش زمین از همین علم است (نه علم گرایی). بهنظر گیدنز بهترین طرفداران محیط زیست در کشورهای دمکراتیک جمع هستند. وی پس از بررسی پنج کشور پیشگام دنیا: سوئد، نروژ، فنلاند، سوئیس و کاستاریکا، بحثی دارد به نام درسهایی که باید آموخت:
1- این کشورها اغلب تصادفی در این جایگاه قرار گرفتهاند. آنها بهخاطر اینکه کربن کمتری انتشار دادهاند مطرح نشدهاند، بلکه بهخاطر نگرانیشان از امنیت انرژی در این گروه جای گرفتهاند.
2- اصولاً سیاستهای چپ بیشتر از سیاستهای راست به طرفدار از محیط زیست مشهور هستند.
3- یکی از راهکارهای مفید برای انتشار کمتر کربن، مالیات است. البته مالیات بر کربن کاملترین راهکار نیست چون بر فقرا فشاری مضاعف وارد میشود.
4- بین حرف تا عمل، و یا بین منافع تا محیط زیست در کشورهای پیشگام تناقض وجود دارد. آلمان که یکی از کشورهای پیشگام در انتشار کمتر کربن است همچنان با قوت به زغال سنگ تکیه دارد. گیدنز معتقداست که سیاست مقابله با تغییرات آب و هوا باید کلنگر باشد.
5- هرچند استفاده از انرژی هستهای برای طرفداران محیط زیست جای بحث دارد، اما در اغلب کشورها این انرژی بخشی از کل انرژی را تشکیل میدهد. این بحث به اصل درصد که در بالا به آن اشاره شد مربوط میشود.
6- هیچ کشوری در دنیا نیست که در مسیری حرکت کند که آلایندهها ر ا به سطحی کاهش دهد که با محدوده دو درجهای گرمایش جهانی سازگار باشد.
7- با توجه به اینکه اکثر کالاهای مصرفی اروپا و آمریکا در شرق تولید میشود، پس آلایندهها نیز از غرب به شرق انتقال داده شده است. اگر غیر از این بود میزان آلایندههای تولید شده در کشورهای توسعهیافته بیشتر از میزان کنونی بود.
فصل پنجم:
گیدنز در فصل پنجم به سه سیاست از سیاستهای دهگانهاش: "دولت تضمینگرا"، "همگرایی سیاسی" و "همگرایی اقتصادی" اشاره میکند. وی برای دولتها نُه وظیفه برمیشمارد:
1- دولت باید به ما کمک کند تا به آینده بیندیشیم.
2- دولت باید مخاطرات آب و هوا و انرژی را مدیریت کند.
3- دولت باید همگرایی سیاسی و همگرایی اقتصادی که بر تغییرات آب و هوا تأثیر مستقیم دارند بهبود ببخشد.
4- دولت باید از آلوده کنندهها هزینه دریافت کند.
5- دولت باید برنامههای اقتصادی که مانع ابتکارات مسئله تغییرات آب و هوا میشود برخورد کند.
6- برنامه تغییرات آب و هوا در رأس برنامههای سیاسی دولت قرار بگیرد.
7- برنامههای اقتصادی باید مناسب اقتصاد کم کربن تنظیم شود.
8- دولت باید آماده پیآمدهای تغییرات آب و هوا باشد.
9- باید جنبههای محلی، منطقهای، ملی و بینالمللی سیاست مواجهه با تغییرات آب و هوا با هم هماهنگ شود.
در فصل پنجم گیدنز پیشنهاد میدهد که به اصل برنامهریزی برگردیم. پس از فروپاشی شوروی، برنامهریزی تا حدودی کنار گذارده شده بود. با توجه به اینکه ما همیشه دوست داریم آینده را پیشبینی کنیم و آنرا تغییر دهیم، وضعیت آب و هوا نیز چنین است. وی پیشنهاد "هدفگذاری و تعیین راهکار" را مطرح میکند. نکته اصلی در "هدفگذاری و تعیین راهکار" این نیست که شکل آینده را آشکار کند، بلکه هدف سَبُک و سنگین کردن اهداف سیاسی و گزینههای آینده است. "هدفگذاری و تعیین راهکار" بهویژه به مسائل برنامهریزی زیستمحیطی و انرژی مربوط میشود. گیدنز با استدلالهای خاص خود در پی اثبات این است که بگوید برنامهریزی کار اصولی است و باید به آن بازگشت کنیم.
در این فصل گیدنز گزارشی از پیمایشهایی که در رابطه با تغییرات آب و هوا انجام شده است ارایه میدهد. مطالعه این قسمت میتواند بسیار مفید باشد چراکه نشان میدهد مردم بحران گرمایش زمین را درک نکردهاند، یا آنرا قبول ندارند. درصد بسیار پایینی از مردم در این رابطه آگاهی دارند. حتی با توجه به آمارهایی که درباره گرمایش زمین به مردم ارایه میشود آنها مشکل اصلی را برای آینده اقتصاد عنوان میکنند. سخن اصلیشان این است که این ترفند دولت است برای گرفتن مالیات بیشتر! پیشنهاد میشود که صفحههای 152 تا 164 کتاب به دقت مطالعه شود چراکه آمارهای پیمایشهای مختلف نشان میدهد که در کل جهان تصمیم قاطع و یکدستی برای مقابله با تغییرات آب و هوا وجود ندارد. این میتواند نگرانی را برای آینده افزایش دهد.
یکی از سیاستهای دهگانه گیدنز در "کانون توجه بودن" است. وی برای طرح این سیاست از نظریه "تعیین دستور کار" در علوم سیاسی کمک میگیرد و سه جنبه از دستور کار سیاسی را شناسایی میکند:
1- دستور کار عمومی
2- دستور کار دولتی
3- دستور کار تصمیمگیری.
یکی از نکتههای جالبی که در کتاب گیدنز درک کردم و او بر این نکته اصرار و پافشاری دارد، جداسازی بین کار سیاسی و زیست محیطی است. بدین معنا که او معتقد است اگر در کار سیاسی اختلاف داریم، اگر نمیتوانیم وحدت و همگرایی سیاسی داشته باشیم، اما درباره مسائل زیست محیطی باید وحدت و همگرایی داشته باشیم و این یک مزیت بزرگ برای محیط زیست ماست. وی مینویسد: «باید یک هیأت نظارت ایجاد شود که از کمیته آب و هوای بریتانیا قدرتمندتر باشد. این هیأت نباید فقط نقش مشورتی داشته باشد. بلکه باید توان دخالت در قانونگذاری را نیز داشته باشد و مثلاً از این اختیار خاص برخوردار باشد که اگر دولت در انجام وظایف خود کوتاهی کرد آنرا به دادگاه بکشاند.» البته نکتههای بسیار دیگری را گیدنز مطرح میکند که علاقمندان را به خواندن متن کتاب دعوت میکنم.
به نکته ظریفی که گیدنز مطرح میکند دقت کنیم: دولتهای لیبرال معتقدند که هر کسی میتواند سَبک زندگی خود را آزادانه انتخاب کند، اما به شرطی که این سبک زندگی به کسی دیگر آسیب نزند. چرا دولتهای لیبرال نتوانستهاند (یا نخواستهاند) این اصل را به کالاهای زیست محیطی تسری دهند. مردم به محیط زیست آسیب میرسانند و دولت هیچ توجهای نمیکند. مگر این آسیب رساندن با آسیب رساندن با انتخاب سبک زندگی فرق میکند؟ یا اگر در برابر این پرسش قرار گرفتیم: اگر 50 سال آینده نوههایمان از ما بپرسند که چرا اجازه دادید این خسارتهای زیست محیطی وارد شود، در حالیکه میدانستید این خسارت واقعی است، چه پاسخی برای آنها داریم؟ این پاسخ را باید مردم و دولتهای وقت بدهند.
فصل ششم:
برخی معتقدند که پیشرفتهای عظیم فنآوری منابع تجدیدپذیر اقتصاد مدرن را دگرگون خواهد کرد و منابع انرژی جدیدی بوجود خواهد آمد. انقلاب صنعتی سوم (اینترنت) انرژی تجدیدپذیر تولید میکند. گیدنز با این ایده که منابع تجدیدپذیر در انقلاب صنعتی سوم که توسط فنآوریهای پیشرفته ایجاد میشود قانع کننده نیست، این ایده را بیشتر خیال و آرمانپردازی توصیف میکند. گیدنز دلایل محکمی برای رد تئوری انقلاب صنعتی سوم که مسئله تغییرات آب و هوا را به اتمام میرساند ارایه میدهد. چون این انقلاب هنوز رخ نداده است، چون انقلابهای قبلی ناآگاهانه بوده است، پس معلوم نیست که با انقلاب بعدی در آینده چه خواهد شد! استدلالهای گیدنز برای رد نظریه انقلاب صنعتی سوم و استفاده از انرژی هیدروژن بسیار قانع کننده مینماید.
گیدنز معتقد است که هیچ گزینهای بیمخاطره نیست (اصل درصد و سیاست هفتم). هر انتخاب ما میتواند خطری برای امروز و آینده باشد. استفاده از هر نوع انرژیای دردسرهای خود را دارد. انرژی هستهای که گیدنز با آن موافق نیست اما میگوید که جایگزینی هم برای آن نداریم و آسیبهای این نوع انرژی را در کشورهای دیگر بیان میکند. طبق استدلال گیدنز سایر انرژیها، آب و خورشید، برق و... نیز مخاطرات خود را به قدر کافی دارند. هرچند آمارهای گیدنز تا 2010 تا 2011 است اما این آمارها دقیق و امروز هم میتواند مورد استفاده محققان باشد.
نقش حکومتها در استفاده بهینه از انرژیهای مختلف و بهترین شکل استفاده از فنآوریها موضوع دیگری است که گیدنز در فصل ششم مورد بحث و بررسی قرار میدهد. استدلال این است که چون تقریباً همه فنآوریهای جدید در مقایسه با سوختهای فسیلی، پرهزینه هستند، بنابراین ایجاد بستر مناسب و پرداخت یارانه از طرف حکومتها لازم و ضروری است.
فصل ششم فصل طولانیای است. گیدنز در این فصل به تمامی سیاستهای دهگانه خود میپردازد. ترویج اشتغالزایی ذیل مجموعه همگرایی اقتصادی است. گیدنز معتقد است که با گذار به اقتصاد کم کربن مشاغل جدیدی ایجاد میشود. سازمان ملل تحلیل جامعی از محیط زیست ارایه کرده است با این پرسش اساسی: چگونه ممکن است مشاغل دوستدار طبیعت ایجاد شود؟ منظور از این مشاغل، کار در بخش کشاورزی، تولید، تحقیق و توسعه و خدمات است که نقش اساسی در حفظ یا احیای محیط زیست دارد.
گیدنز موافق دریافت مالیات از انتشار دهندگان آلایندهها است. او موافق مالیات بر کربن است. معتقد است که صرفاً نباید روی مالیات مستقیم بر کربن تمرکز کنیم، بلکه باید بر نتایج یک نظام مالی معین بهعنوان یک کل تمرکز کنیم. گیدنز مالیات مستقیم بر کربن را بر دو نوع تقسیم میکند: مالیاتی که تمام یا بخشی از آن صرف اهداف زیست محیطی میشود، و مالیاتی که هدفاش اثرگذاری بر رفتار افراد برای سازگاری با اهداف مربوط به تغییرات آب و هوا است.
گیدنز در کل کتاب نظراتش را روشن و شفاف به خواننده ارایه میدهد. این یکی از حسنهای بزرگ کتاب گیدنز است. خواننده به راحتی بین نظرات گیدنز و دیگران تفاوت میبیند. تحلیلهای او از جنس دیگر است. به عبارت دیگر خواننده به راحتی پس از مطالعه هر فصل به نتیجهگیری میرسد. در فصل ششم بخشی داریم به نام "سهمیهبندی کربن". گیدنز در کل کتاب ابتدا نظرات مختلف و تحقیق و پژوهشها و آمارهای موجود را ارایه میدهد و سپس به اعلام نظر میپردازد. درباره سهمیهبندی کربن هم وی آشکارا اظهارنظر میکند که این کار غیرعملی و امکانناپذیر است. سهمیهبندی کردن یعنی اینکه برای مردم تصمیم بگیرد تا بتوانند از انتشار گازهای گلخانهای جلوگیری کند. اما گیدنز میگوید به زور نمیتوان مردم را به مقابله با تغییرات آب و هوا وادار کرد.
در پایان فصل ششم گیدنز به ساخت مدینه فاضله میپردازد. در این مدینه فاضله جزییات استفاده از سوختهای فسیلی را بیان میکند و پیشنهادهایی را ارایه میدهد که حتی به نظر خودش آرمانی است، اما بلافاصله میگوید که این اجتنابناپذیر است.
فصل هفتم:
فصلهای ششم و هفتم به یکدیگر متصل هستند. گیدنز در پایان فصل ششم از سیاست انطباق سخن میگوید و کشورهای توسعه یافته را در قبال باقی دنیا مسوول میداند. در فصل هفتم از این مسوولیتها سخن میگوید. حال این مسوولیتها چیست؟
این فصل به دهمین سیاست گیدنز در مقابله با تغییرات آب و هوا میپردازد. دو نوع سیاست انطباق داریم: یکی پیشبینانه، و دومی پیشگیرانه. البته در این فصل هم گیدنز با آمار و ارقام صحبت میکند. او معتقد است که تمامی مفاهیم کتابش به نوعی با سیاست انطباق درگیر هستند و به هم ربط دارند. سیاست پیشگیرانه به منظور تشخیص و پاسخگویی به انواع آسیبپذیری به کار میرود. نکته کلیدی در این فصل به قول گیدنز این است که فعالیتهای مورد نیاز هر کشور برای انطباق، بسته به الگوهای آب و هوایی فعلی و موقعیت جغرافیایی آن کشور دارد که با فعالیت کشورهای دیگر بسیار متفاوت خواهد بود. نخستین قدم در سیاست انطباق برای هر کشوری ترسیم نقشه تفضیلی آسیبهای محلی و ملی است. گیدنز در باقی فصل به بررسی مسائل انطباق در اروپا میپردازد.
فصل هشتم:
گیدنز در این فصل به رابطهای که بین مذاکرات بینالمللی، اتحادیه اروپا و بازار کربن در کاهش گازهای گلخانهای وجود دارد اشاره میکند. شاید نشستها و مذاکرات و معاهدههای بسیاری بین کشورهای جهان برگزار شده باشد، اما متأسفانه در عمل از آلایندهها مقداری نیز کاسته نشده است. گیدنز به نوع فعالیت آمریکا میپردازد که چون تحت تأثیر صنایع بزرگ است از آلایندههای خود نمیکاهد و استدلال آنها این است که در آن صورت نمیتوانند با چین رقابت کنند.
نویسنده در ادامه این فصل میافزاید که اتحادیه اروپا در کاهش آلایندهها پیشگام است و طرحهایی بدین منظور به اجرا درآورده است. در قالب این طرحها تا سال 2020 باید دانمارک، ایرلند و لوکزامبورگ 20 درصد، بریتانیا و سوئد 16 درصد و آلمان و فرانسه نیز 14 درصد از آلایندههای خود نسبت به سال 1990کاهش دهند.
فصل نهم:
گیدنز در این فصل دو نوع بحث در رابطه با روابط بینالملل و تغییرات آب و هوا را مطرح می کند: اول سازوکارهای دستیابی به توافقات بینالمللی جهت کاهش آلایندهها و دوم تجزیه و تحلیل اثرات تغییرات آب و هوا بر ژئوپولتیک. گیدنز میگوید که این دو بحث باید با یکدیگر نزدیک شوند. بهعبارت دیگر مواجهه با تغییرات آب و هوا به خودی خود به همکاری بینالمللی نیاز دارد.
مسئله تغییرات آب و هوا، بهخصوص با افزایش کمبود انرژی، امکان دارد به یک مسئله نظامی تبدیل شود و روابط بینالملل را جهت مواجهه با تغییرات آب و هوا را تحت تأثیر قرار دهد. آنچه که باید باعث کاهش آلایندهها شود ممکن است باعث شود که منابع، قربانی شوند و در نتیجه تنش و دو دستگیها افزایش یابد. گیدنز با افسوس به درستی میگوید در زمانیکه دنیا به حاکمیت بینالمللی نیاز دارد تا بتواند با تغییرات آب و هوا مقابله کند، اما این حاکمیت روزبهروز ضعیفتر میشود.
بهنظر میرسد که بحث این فصل گیدنز بسیار پرمحتوا و خواندنی است. کل دیدگاه گیدنز در این کتاب به نفع محیط زیست است. او محیط زیست را به هیچ سیاستی، اقتصادی، و یا فرهنگی تقلیل نمیدهد. برای او محیط زیست یک هویت مستقل و مهمی دارد. حتی او معتقد است که سیاستها، اقتصادها و شاید فرهنگها برای نجات آینده بشریت باید مطابق با محیط زیست شوند. خواندن فصل نهم کتاب گیدنز بسیار ارزشمند است.
سخن پایانی:
حقیقتاً پرداختن به تمامی نکات این کتاب امکانپذیر نبود. چونکه گیدنز در حد وسع و توانش کتابی کامل و جامع و مرجع نوشته است و بهنظر می رسد میتوان به نکات ریز و نظریهها و پیشنهادهای او در این کتاب توجه کرد. بهعنوان مثال: چرا نباید مثل برخی از طرفداران محیط زیست بگوییم که با مسئله تغییرات آب و هوا باید به تدریج و عمدتاً از پایین به بالا برخورد کنیم؟ در واقع، فهم دلیل عدم انجام این کار آسان است. بازارهای تنظیم نشده هیچگونه رهیافت بلندمدتی ندارند، و چنانکه تاکنون ظواهر نشان داده است، ممکن است با جدیت چنین رهیافتی را تضعیف کنند.
گیدنز چند صفحه پایانی کتاب را به سخن آخر اختصاص داده است. تمدن صنعتی بهوجود آمد بهخاطر نیازی که انسان به آن داشت. تمدن صنعتی امری جهانی بود. این تمدن نمیتوانست با انرژیهای طبیعی زنده بماند. پس مجبور شد برای زنده ماندن انرژیهای جدیدی مثل نفت و زغال سنگ و سپس برق را بیابد. این سوختهای فسیلی رفته رفته آسیبهای پنهانی در خود را آشکار کردند. شاید در اوایل انسان ذوق کشف این سوختها و تحول اساسی و بنیادین در تمدنش را داشت و هیچگاه فکر نمیکرد آنی که پایه و اساس تمدنش است روزی تمدنش را به نابودی بکشاند. هرچند امروزه خیلیها این واقعیت را باور نمیکنند اما شاید آن روز ویرانی خیلی نزدیک باشد . گیدنز کتابش را با پرسشهای اساسی و بنیادین به پایان میرساند: قرون وسطایی جدید؟ عصر روشنگری جدید؟ یا ترکیبی ضد و نقیض از هر دو؟ شاید احتمال گزینه شوم بیشتر باشد.
کتاب سیاستهای مقابله با تغییرات آب و هوا با ترجمه: صادق صالحی و شعبان محمدی توسط انتشارات آگاه چاپ و منتشر شده اسب.
دیدگاه تان را بنویسید